فاتحان خرمشهر
شهيد در سال 1340 هجري شمسي در دهكده اي گمنام و دورافتاده و فقيرنشن كهگيلويه به نام تلوندي ديده به جهان گشود.دوران طفوليت خود را در همانجا گذراند و در هشت سالگي پا به دبستان نهاد تا پايه سوم ابتدايي را در همان دهكده سپري كرد .

نام شهید : صفدر

نام پدر : محمدصالح

تاریخ تولد : 1339/12/2

محل تولد : دهدشت

تاریخ شهادت : 61/04/9

محل شهادت : خرمشهر

زیارتگاه :دهدشت

بسم الله الرحمن الرحيم

زندگي نامه

شهيد در سال 1340 هجري شمسي در دهكده اي گمنام و دورافتاده و فقيرنشن كهگيلويه به نام تلوندي ديده به جهان گشود.دوران طفوليت خود را در همانجا گذراند و در هشت سالگي پا به دبستان نهاد تا پايه سوم ابتدايي را در همان دهكده سپري كرد اما چون خانواده ايشان از فقر و تهيدستي رنج مي بردند و پدر ايشان از دام و زمين زراعتي كه نان سالشان را تأمين كند برخوردار نبود دهكده را ترك كردند و به شهركي به نام دهدشت كه در شرف سازندگي و گسترش بودانتقال يافتند . پدرش استعداد بنايي داشت به همين سبب شغل بنايي پيشه كرد هر صبح تا شام به ساختن ساختمان براي ديگران اشتغال داشت تا بتواند به اين طريق مقدمات رفاه زندگي خانواده خويش من جمله اين فرزند شهيدش را فراهم آورد . دوران تحصيل شهيد با سختي تمام مي گذشت . به طوري كه بيشتر روزهاي جمعه مجبور مي شد به همراه پدرش سركار برود و در كنار پدر كار كند . او مرد كار بود و زير كار شانه خالي نمي كرد بخصوص در همكاري و معاونت با ديگران دريغ نمي ورزيد . هر سال تابستان كه فرا مي رسيد برادر شهيدمان دوش به دوش پدر وارد صحنه كار و كوشش مي شد تا بتواند به كمك پدر مخارج سال آينده را تأمين كند . بعلت فقر شديد و مشغول شدن به كار جهت امرار معاش برادر شهيد يكسال از درسش باز ماند ولي با بردباري تحصيلش را ادامه داد كلاس پنجم را گرفت در مدرسه راهنمايي همان شهرك شروع به تحصيل و دوران راهنمايي را پشت سر گذاشت . او علاقه زيادي به ورزش فوتبال داشت از اين رو بيشتر اوقات فراغت خود را صرف فوتبال و ديگر ورزشها مي كرد . وي نزديك چهار سال پيش بود كه قدم كه محيط دبيرستان نهاد و در رشته علوم انساني به تحصيل مشغول شد . بيش از يك سال از دوران تحصيلش در دبيرستان نمي گذشت كه انقلاب شكوهمند ايران به رهبري زعيم عاليقدر خميني بت شكن به اوج پيروزي و شكوفايي رسيد . آنگاه كه جرقه هاي انقلاب در شهرهاي ايران بصورت راهپيمايي ها و تظاهرات نمايان شد در شهرستان دهدشت نيز اولين راهپيمايي كه صورت گرفت از طرف دانش آموزاني صورت گرفت كه با برادرمان علي در يك دبيرستان درس مي خواندند . علي يكي از افرادي بود كه نقش بسزايي در مراسم تظاهرات و راهپيمايي ايفا كرد او در جريان انقلاب بي تفاوت نبود و با عين تهديدي كه از طرف مأموران ژاندارمري بر آنها اعمال مي شد در هنگام راهپيمايي با سربازان شعارهاي ضد طاغوت و با ديگر دوستان به تظاهرات گسترش بيشتري مي دادند . بالاخره بعد از پيروزي انقلاب خرسندانه با تحمل مشكلات و همچنين مبارزه عليه كساني كه قصد تضعيف دولت را داشتند درسش را ادامه داد و آن سال مي رفت كه سال آخر رشته فرهنگ و ادب را پشت سر بگذارد . ولي جوشش و خروشي كه در او به وجود آمده بود نتوانست او را در قبال جنگ ايران و عراق بي تفاوت نگه دارد اين بود كه مدرسه را ترك كرد و همراه تني چند از دوستانش جهت آموزش فنون نظامي به سپاه كازرون مراجعه نمود و بعد از يك ماه تعليمات و آموزش نظامي را فراگرفت . سپس براي وداع با خانواده چند روزي پيش پدر و مادر ناتوانش برگشت . هفته وداع كه گذشت قصد مراجعت به كازرون نمودند و از آنجا به جبهه خرمشهر اعزام گرديدند . بعد از فتح خرمشهر كه علي عضوي از سپاه در آنجا بود در حالي كه يك روز در سنگر خود نشسته بود متوجه زخمي شدن يكي از همرزمانش مي شود بلادرنگ با يكي ديگر از رزمندگان به سوي آن برادر زخمي حركت كردند و در حالي كه داشتند او را به جايگاه حمل مي كردند هدف شليك گلوله هاي دشمن واقع شدند در حالي كه باران گلوله بر آنها مي باريد گلوله اي به گلوي علي اصابت مي كند و از ناحيه پشت گردن وي خارج مي شود و علي بيهوش به زمين مي افتد. علي را به وسيله آمبولانس به تهران انتقال مي دهند و بعد از بيست و چند روز بستري در بيمارستان دكترها قادر به معالجه وي نشدند و چون نخاع وي در قسمت گردن آسيب ديده بود و در تاريخ1164مصادف با دوازدهمين روز ماه مبارك رمضان به خيل ديگر شهيدان پيوست.خداوند به حق سيدالشهداء امام حسين(ع) اين شهيد ما را با شهيدان كربلا مشهور و معروف گرداند و ما را نصرتي عنايت فرمايد تا بتوانيم تداوم بخش راه سرخش باشيم .

 

 وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

يا امام زمان من از كشتن و ريخـتن خون خود را در راه اسـلام بـا كسـى نـدارم اعـوذبالله من الشيطان الرجيم .

الـذين آمنوا و يقـاتـلون فـى سبـيـل الـله و الذين كفروا يقاتلون فـى سبيـل الطـاغوت فقاتـلوا اوليـاء الشيطان . ان ؟؟؟ الشيطان كان ضعيفا

قرآن مجيد

مازنده از آنيم كه آرام نگيريم   موجيم كه آسودگى ما عدم ماست  تا چند چه يخ فسرده بودن   چون موش در آب مرده بودن   خارى خلك در روى آرد     بيدادگرى زبونى آرد   مى باش چه كار حربه بردوش   تا خرمن گل كش درآغوش   درود بر شهيدان اسلام بر امام ، حالا كه جبهه شد قتل گاه من ، حالا كه سنگر شده حجله گاه من ، بود خمينى رهبر عزيز من .

پس چه خوب است آرام نگرفتن در راه خدا و عذاب  اى آسمانى و به خصوص مذهب حضرت محمد(ص) كه آخرين دين است و چه خوب است آرام نگرفتن كه جهاد در راه خدا است با تقوى زندگى را ادامه دادن كه همانا تقوى پيام دهنده و رساندن است . چه خوب است زندگى زينب گونه داشتن  وطن وار زندگى كردن . پس چه بهتر كه مااز اين زمان پى به گناهان خود برده ايم و به فكر اسلام عزيز و با افتخار مردن كه باز بدرستى كه مردن آن عزيزان كه بوسيله رگبار گلوله مزدوران آمريكائى حزب بعث غفلتى و ديگر عامل اصلى آمريكا و شوروى جان را سپردن و به درجه ملكوت رسيدن و چه بهتر كه بدون ذلت و خوارى زندگى و جهاد را شروع كردن و چه خوب عزيزانى كه جان حود را فداى قرآن كردن .

و چه خوب است كس پى بردن و گناه خويش و از خداى متعال و امام زمان خواهان بخشش خود و همه مسلمين باشد و بازاز درگاه خداى متعال خواهان هرچه زودتر و بهتر پيروزى اسلام و صادر كردن آن در تمام نقاط جهان هستم كه اين خواسته همه ماست در اين باره جهاد مى كنيم چه بهتر و بيشتر كه از ظلمت و خوارى رهاييدن . به اميد پيروزى اسلام و صادر كردن آن در تمام دنيا .

و درصورت شهيد شدن قبرم را در دهدشت بگذاريد .


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده