يکشنبه, ۰۷ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۸
دشمن با دیدن چنین صحنه‌هایی و حضور هوانیروز در منطقه، به شدت غافلگیر شد و از پیشروی به سمت جلو و اشغال مناطق دیگری از خاک ایران منصرف شد و همین باعث شد تا مردم امید و نیروی تازه‌ای بگیرند، به طوری که حضور بالگردها با لحظه‌ لحظه‌ی زندگی روزانه‌ی مردم عجین شده بود.
هوانیروز در جنگ

نوید شاهد
: چه باید می‌کردیم در آن وانفسا و بحران؟!
به کمک برادرانی که دکتر چمران معرفی کرده بود، در اردوگاهی بیرون از شهر ایلام، شروع به آموزش نیروهای مردمی و عشایری کردیم که بین 20 تا 30 سال سن داشتند.
حدود 1200 نفر شرکت کرده بودند، ولی ما با کمبود سلاح مواجه بودیم. فقط با تعدادی برنو و ام یک عشایر را مسلح کردیم، ولی در عوض دشمن تمامی امکانات نظامی مدرن را در یک تاکتیک نظامی از پیش تعیین شده به کار گرفته بود و سیل‌آسا پیش می‌آمد. برخی از مردم در آن جنگ نابرابر حتی چوبدستی و تبر به دست گرفته بودند!
در آن شرایط نابرابر و عدم توان مقابله‌ی ما با دشمن، کارشناسان به این نتیجه رسیدند که راه عاجل جلوگیری از پیشروی عراق، کمک گرفتن از هوانیروز کرمانشاه است.
بر این اساس مقرر شد یک تیم عملیاتی از هوانیروز کرمانشاه وارد ایلام شود. سؤال اول این بود که این تیم عملیاتی کجا مستقر شود؟!
در انتهای شمال غربی تنگه‌ی قوچعلی شهر ایلام، محل کروی شکلی وجود داشت که بنا به صلاحدید کارشناسان نظامی به عنوان پایگاه عملیات و آشیانه‌ی پرواز یک تیم از بالگردهای هوانیروز در نظر گرفته شد.
به تیم پروازی کرمانشاه مأموریت داده شد با پروازهای خود تا جبهه‌ی میانی شهر مهران، راه نفوذ دشمن را مسدود و ضربات کاری و مهلک را به آنان وارد کنند. هرچند تیم پرواز در ابتدا فقط دو فروند بالگرد کبرا و یک فروند بالگرد شناسایی (جت‌رنجر) در اختیار داشت، با فرماندهی احمد کشوری. بالگردها هر صبح با برنامه‌ریزی خاصی به قصد شکار تانک و انهدام مواضع دشمن به منطقه‌ی عملیاتی اعزام می‌شدند.
به خاطر شرایط موجود، حجم کاری بچه‌های هوانیروز در عملیات‌ها گسترده بود. در واقع آنها امور مربوط به نیروی زمینی را هم انجام می‌دادند هم با نیروها و افراد نظامی می‌جنگیدند و هم با نیروهای زرهی و تانک‌ها مقابله می‌کردند.
دشمن با دیدن چنین صحنه‌هایی و حضور هوانیروز در منطقه، به شدت غافلگیر شد و از پیشروی به سمت جلو و اشغال مناطق دیگری از خاک ایران منصرف شد و همین باعث شد تا مردم امید و نیروی تازه‌ای بگیرند، به طوری که حضور بالگردها با لحظه‌ لحظه‌ی زندگی روزانه‌ی مردم عجین شده بود؛ هرگاه بالگردها پرواز عملیاتی داشتند و از فراز ایلام می‌گذشتند، مردم چه در کوچه و خیابان، چه در محل کار و منازل وحتی بچه‌های مدرسه که در کلاس درس بودند، از پشت پنجره‌ها عبور بالگردها را تماشا می‌کردند و آنها را می‌شمردند و پس از بازگشت بالگردها از منطقه‌ی عملیاتی، همان کار را تکرار می‌کردند، تا مبادا خدای ناکرده، یکی از آنها دچار سانحه شده باشد.
در واقع تمام مردم نگران وضعیت پرواز و عملیات بالگردهای هوانیروز بودند و این کار برای مردم به صورت یک عادت روزانه درآمده بود. کشوری و یارانش به آرامی در دل مردم شکوفه می‌زدند. دیگر احساس تنهایی نمی‌کردند. دیگر دشمن مغرورانه و سوت‌زنان و بازیگوشانه در زمین و آسمان سرزمین کشوری حضور نمی‌یافت.
منبع: خانه‌ای کوچک با گردسوزی روشن

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده