مهربان و عاشق پدر و مادر و برادران و خواهرش بود.
خدای من میخواهم در این جا چنان فریاد بزنم که تمام دنیا صدایم را بشنود که در دل و جان می گویم دوستت دارم و حاضرم در این راه که خودت مرا راهنمایی کرده ای همه چیزم را فدا کنم تا رضایت تو را بدست آورم

زندگی نامه

نام شهید : علی رضا عباسیان              

نام پدر : غلامرضا

محل تولد : تهران                         

تاریخ تولد : 9/10/1348

مدرک تحصیلی : اول هنرستان               

شغل شهید : بسیج

تاریخ شهادت : 1/5/1367              

نام عملیات : شلمچه

نحوه شهادت : ترکیدن مین            

محل شهادت : شلمچه

نشانی مزار : بهشت زهرا ق 40

شهید  علی رضا عباسیان در سال 1348 در نهم بهمن ماه بدنیا آمد که فرزند ارشد خانواده بوده است. بعد از او پنج برادر  و یک خواهر به دنیا آمد بنام های محمدرضا، حمیدرضا ، موسی الرضا، عبدالرضا، محمودرضا، مروارید، و فرزند آخر که مصادف با شهادت فرزند ارشد خانواده بوده است برای زنده نگاهداشتن او در این دنیا نام مبارک او را روی فرزند آخر پسر گذاشتند.

شهید علی رضا عباسیان تا مقطع اول هنرستان درس خواند و بعد با آشنا شدن با جبهه برای دفاع از اسلام و حق پا در جبهه گذاشت او در جبهه آموزش خنثی کردن مین را آموخت و به مدت 8 ماه و 3 روز در جبهه به سر برد تا این که به شهادت رسید در محلی بنام شلمچه او به علت باقی ماندن در همان اوضاع و احوال ظاهر مبارکش از بین رفته بود و او را از طریق دندانهایش و یک شکستگی در بدنش شناختن.

شبی جمعی از بزرگان محل به منزل شهید آمدند و خبر شهید شدن او را اطلاع دادند و خانه شهید پر از غم و ماتم شد. فرزند ارشد خانواده دیگر به خانواده بازنگشت.

- مهربان و عاشق پدر و مادر و برادران و خواهرش بود.

- فرازهائی از وصیت نامه :

خدایا به عزت  و جلال خودت قسم که دیگر نمی توانم در این دنیا دور از تو زندگی کنم دیگر این دنیا را که فانی شدنی است نمی خواهم چون هر چه در این دنیا بیشتر بسر برم نه جوانی جمع می کنم بلکه بر گناهانم نیز افزوده می شود. خدای من معبودم، معشوقم به محمد و آل محمد قسمت می دهم که دیگر مرا در این دنیای خاکی نگه مدار بخدا دیگر طاقت دوری از تو را ندارم.

خدای من میخواهم در این جا چنان فریاد بزنم که تمام دنیا صدایم را بشنود که در دل و جان می گویم دوستت دارم و حاضرم در این راه که خودت مرا راهنمایی کرده ای همه چیزم را فدا کنم تا رضایت تو را بدست آورم.

- مادر شهید علیرضا عباسیان  می گوید زمانی که به جبهه رفته بود برایش دوچرخه میخواستند بخرند زمانی که علی فهمید خیلی خوشحال شد و گفت من دیگر دوچرخه نمی خواهم زیرا در جبهه هستم و این بار آخر بود که علی در کنار
خانواده اش بود.

 منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده