در سالروز شهادت
چند کلمه با کسانی بگویم که هنوز در خواب غفلت بسر می برند و صدای مظلومیت اسلام را شنیدید ولی هنوز از خواب بیدار نشدند.من به اینها می گویم که هر چه زودتر از خواب بیدار شوند و اینقدر به فکر این دنیای مادی نباشند.
نوید شاهد گلستان؛شهید رضا حق پرست/یکم شهریور 1344، در شهرستان گنبدکاووس به دنیا آمد. پدرش محمدمهدی و مادرش گل خندان نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. نهم اردیبهشت 1365، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده یحیی بن زید زادگاهش واقع است.

زطز

فرازی از وصیت نامه شهید رضا حق پرست

«بنام الله پاسدار خون شهیدان و بنام الله یاری دهنده مستضعفان و بنام الله درهم کوبنده مستکبران»

با درود و سلام بر پیامبران اسلام از آدم تا خاتم محمد (ص) و با درود سلام بر امامان معصوم و با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت مهدی صاحب الزمان و با درود سلام به نائب بر حقش خمینی بت شکن.

و با سلام بر شهیدان اسلام از هابیل تا کربلای سرور شهیدان حسینی (ع) و با سلام بر شهدای جنگ تحمیلی، و با سلام بر خانواده شهداء که خداوند به آنها صبر عظیم فرماید.

بار خدایا میدانم که گناهانم خیلی است و بزرگ است خدایا تو هم بزرگی به بزرگی خودت گناهانم راببخش ، خدایا می دانم که من بخیل بودم ولی خدایا تو بخشنده ای مرا به بخشندگی خودت ببخش، خدایا می دانم که من خشن و بد اخلاق بودم ولی خدایا تو که زود راضی می شوی ای سریع الرضا مرا ببخش، بار خدایا مرا در آن دنیا کنار دوستان شهیدم قرار بده، خدایا دوست دارم که در آن دنیا هم کنار دوستانم باشم.

دوستانی که رفتند و من هر لحظه آرزوی دیدار آنها را دارم و این خبر با شهادت نمی شود.پس خدایا توفیق شهادت راهت را نصیبم کن.تا به آرزویم برسم.

«اشرف الموت قتل الشهاده»

«شرافتنمند ترین مرگها شهادت لست»

آری پیامبر اسلام چنین فرمود و من هم پیرو راه ابر مردی چون پیامبرم و درس چگونه شرافتمندانه زیستن را از او آموختم و راه پیامبر خدا را پیشه گرفتم تا در راه او به شهادت برسم و چند قطره خونی که در بدن دارم نثار اسلام و رهبرم کنم.

چند کلمه با کسانی بگویم که هنوز در خواب غفلت بسر می برند و صدای مظلومیت اسلام را شنیدید ولی هنوز از خواب بیدار نشدند.من به اینها می گویم که هر چه زودتر از خواب بیدار شوند و اینقدر به فکر این دنیای مادی نباشند.

فکر نکنید که دنیای دیگری هم هست، دنیایی که ابدی است و پایانی ندارد، ولی این دنیا با همه لذتهایش پایان می پذیرد.آری آن دنیا از آدم سوال می کنند تو که دیدی اسلام غریب است، تو که دیدی هر روز شهیدی در شهر به آرامگاه شهداء می بردند، پس چرا به جبهه نرفتی پس چرا به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» خانواده شهدای دزفول و رزمندگان اسلام «لبیک» نگفتی...

توکه می دانستی جبهه احتیاج به نیرو دارد پس چرا نرفتی، تو به جبهه نرفتی و حاضر شدی که مردم دزفول و شهرهای مرزی زیر موشکهای صدای شهید شوند. و رزمندگان در جبهه با سختی تمام تلاش کنند ولی با تو با خیال راحت در شهر خود به خوش گذرانی بپردازی و هی نق بزنی که فلان چیزکم است و فلان چیز گران است.

و آن وقت است که دیگر راه بازگشتی نیست و مأمورین می آیند و تو را بلند می کنند و به داخل جهنم می اندازد.بترس از روز قیامت و به راه راست هدایت شو و چند کلمه ای با امت حزب الله و شهید پرور، البته من کوچکتر از آنم که حرفی به امت حزب الله بزنم ولی برای تذکر می گویم، از شما می خواهم که حرفهای این پیرجماران خمینی بت شکن را مو به مو با جان و دل گوش کرده و به آن عمل کنند و امام را یک لحظه تنها نگذارند،و دیگر اینکه کسانی که می خواهند بین شما اختلاف بیندازند، نابود کنید زیرا دشمن می داند که به جنگ خارجی نمیتواند بر اسلام پیروز شود و به همین دلیل اختلاف بین مسلمانان می اندازند تا از این راه به نیت شوم خود برسند و شما امت حزب الله می توانید با نابود کردن آنها و پرهیز از اختلاف این نقشه دشمنان اسلام و شیطان بزرگ را خنثی کنید، به امید اینکه پرچم اسلام به دست شما امت حزب الله ایران در تمام جهان گسترده گردد.

و خواسته دیگر من از خانواده شهداء این است که از اینکه پسرانشان شهید شدند، ناراحت نباشند، زیرا آنها دست به تجارتی زدند که هیچ بازرگانی نمی تواند چنین تجارت پر سودی را انجام بدهد ، ولی پسران شما انجام دادند ولی این تجارت، تجارت معنوی است و مادی نیست.

و پسران شما جان خود را دادند و به بهشت رفتند جایی که جای هر کس نیست و سخت است.رفتن به بهشت پس خوشحال باشید که فرزندان شما چنین توفیقی نصیب آنها شده است.

مادرم و پدرم می دانم که چه سختی هایی برای من کشیدید، مادرم می دانم که چه شبهایی برای من بیدار ماندی و چه سختی هایی کشیدی تا مرا بزرگ کردی من نمی دانم ولی اسلام نیاز دارد به خون من تا ریخته شود و نهال اسلام را آبیاری نماید و من هم نمی توانم در خانه بنشینم در صورتی که اسلام دارد فریاد کمک می زند.

مادر جان می دانم که شهادت من برای تو خیلی سخت است، ولی من امانتی بودم که خداوند به شما داده بود و خوشحال باشید که امانت خود را سالم به صاحب آن دادید.

مادر جان من خوشحال هستم که شهید شدم زیرا می دانم که با رفتن آن دو تا از برادرانم آمادگی رفتن مرا هم داری پس زیاد سختی نمی بینی چون شجاع و صبور.

منبع : پرونده فرهنگی شهدا/معاونت فرهنگی و امور اجتماعی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده