دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۳۰
تو باز نخواهی گشت و من رد انگشتان باد را بر گونه‌ي این پلاک می­شناسم ...
باد

از جانب اندوه

مي‌وَزد خبرهای شُوم را

و شب

از دهان پنجره

افشا مي‌شود

تکلیف ستاره‌اي؛

که در گلوی منورها

خاموش است ...

تو

باز نخواهی گشت

و من

رد انگشتان باد را

بر گونه‌ي این پلاک می­شناسم ...

بعد از تو

هر روز خمپاره­ای

در گلوی دیوارها

ورم می­کند

و زخم‌های خانه را

هیچ پتوی پلنگی

از حمله ماه واره­ها

پوشش نمی­دهد

وقتی

تنها سهمیه‌ي دخترت

پلاکی ست

که هر شب

در ذهن نور

روشن می­شود

فردای بی ستاره‌ي من و این گور خالی را...

سروده ای از پویا اقرایی

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده