مادر شهید مختار تقی‌لو در روایت خاطره‌ای از فرزند خود می‌گوید: او به من گفت "سه روز دیگر شهید خواهم شد".

به گزارش نوید شاهد از زنجان، مادر شهید والاقمام مختار تقی‌لو از فرزند خود خاطره‌ای را روایت می‌کند؛

عصر بود که خود را برای رفتن به جبهه آماده کرد یک نامه را از ساک درآورد و به دست من داد و گفت که مادر من تا سه روز دیگر شهید خواهم شد اما شما ناراحت نشوید.

وصیت‌نامه‌اش بود. گفتم: مادر این را چه کار کنم؟

لحظه‌ای مکث کرد و بعد به دستان من نگاه کرد چند لحظه‌ای خیره شد و گفت: این را یک روحانی بخواند. سه روز بعد صبح بود که روحانی آمد و نامه را برد. بعد از شهادتش بود که در خواب دیدم: سید آمد به خانه ما و گفت: هر که می‌خواهد بیاید سر مزار مختار. همه بلند شدیم و رفتیم ولی من خجالت می‌کشیدم برم سر قبرش بنشینم. سرم را پایین انداختم و ناراحت بودم. سرم را که بلند کردم دیدم مختار حوله به دست در حال خشک کردن موهایش است و به طرف من می‌آید.

خوشحال شدم اما پیش سید خجالت کشیدم با او صحبت کنم.

سید به من گفت: خجالت نکش حرفت را بزن. رفتم به طرفش گفتم: مختارجان! ابوالفضل کجاست؟ گفت: او نمی‌خواست سرش را بشوید. فقط من آمدم و او در اتاق سفیدمان ماند. بعد هم مختار رفت و در قبر خوابید و سنگ را رویش گذاشتند و انگار که پرده‌ای جلوی من و آن صحنه کشیدند.

منبع: کتاب درخت آلبالو(انتشارات موسسه فرهنگی دریادلان)

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده