شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۱۷
بابا تفنگ آهنی داشت / با یک کلاه سبز سنگین / در ساکش از جبهه می آورد / یک عالمه سوغاتِ رنگین
در دفتر نقاشی من

یک هدیه از دستان باباست

با رنگ­های زنده و شاد

آن نقشه­ ی ایران زیباست

بابا برایم قصه می­گفت

از نقشه­ های دشمن ما

می­گفت می­ جنگیم و باید

پاینده ماند میهن ما

بابا تفنگ آهنی داشت

با یک کلاه سبز سنگین

در ساکش از جبهه می آورد

یک عالمه سوغاتِ رنگین

او قهرمان جبهه­ ها شد

او رفت تا شادی بیارد

یک کوله­ پشتی هدیه... اما

او دست­هایش را ندارد

می­گفت توی کربلا هم

یک مرد خوب و باوفا بود

او قهرمان جبهه‌ها شد

دستش ولی از تن جدا بود

جنگیده در راه خداوند

یار امام سوم ماست

لب تشنه شد­، پیش خدا رفت

نامش «ابالفضل» است و زیباست

در آخرین نقاشی من

یک رود بی ­پایان آبی ­ست

یک مرد تشنه پای رود است

بابا به آن هم داده یک بیست!

سروده ای از فروغ تنگاب

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده