خاطراتی از مهندس شهید فریدون کشتگر
چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۲۵
مهندس کسی بود که همچون سنگرسازان بي سنگر با وجود اينكه مسؤوليت پشتيباني جنگ و جهاد را بر عهده داشت اما خود پشت لودر مي نشست و براي رزمندگان اسلام خاكريز مي زد.

 نوید شاهد آذربایجان غربی: شهيد فريدون كشتگر متولد سال 1337، که تحصیلاتش را با نمرات عالی به پایان می رساند و در کنکور در دانشگاه تبریز در رشته راه و ساختمان قبول می شود. از این دوران، مبارزه ايشان در مقابل ظلم و ستم رژيم پهلوي به طور جدی آغاز گرديد و با توجه به هوش سرشار و ذكاوت ايشان در دانشگاه نيز از نظر تحصيلي زبانزد عام و خاص بود . در قيام مردم قهرمان تبريز در 29 بهمن از طرف ساواك دستگيرمی شود و در جريان انقلاب شكوهمند اسلامي ايران جزو معدود افرادي بود كه با روحانيون مبارز اروميه همچون امام جمعه همکاری داشت و جزو اولين گروه مسلح بودند كه مراكز نظامي شهر را تصرف نمود و در كلانتري 1 بصورت مسلّح از انقلاب پاسداري مي كرد.  سپس وارد نهاد انقلابي جهاد سازندگي شد سپس راهي خوزستان شده به محض رسيدن به جبهه در پست مهندسي - رزمي مشغول فعاليت می شود بخاطر لياقتش در مسؤوليت فرماندهي عمليات مهندسي پشتيباني جنگ خوزستان فعالیت می کند تا اينكه لحظه موعود فرا رسيد و در مورخه بیست و یکم اردیبهشت سال 1361، زماني كه با چهره نوراني اش در شلمچه از سنگر خود خارج شده و به سوي بولدوزر رفته و مشغول خاكريز زدن مي گردد. بعد در كنار بولدوزر با يكي از رانندگان مشغول صحبت مي شود كه با انفجار توپي برروي دستگاه بولدوزر به لقاءا... می پیوندد.


خاطره یکی از دوستان فریدون از دوران دانشجویی و انقلاب :
در آن زمان كه با هم دانشجو بوديم، من هنوز اعلامیه ای از امام ندیده بودم، اولين اعلاميه حضرت امام (ره) را  ايشان به من دادند و از آن به بعد همواره اعلاميه هاي حضرت امام را از وي گرفته و مطالعه مي كردم. فریدون همیشه با افرادی مذهبی و مومنی که مبارز انقلاب بودند ارتباط برقرار می کرد و با مبارزین غیر مذهبی ارتباط نداشت و در گروهشان وارد نمی شد و می گفت ممکن است آنها عملی خلاف خواست خدا انجام دهند، که به خاطر همين اصرار و تاكيدش بر مذهبي بودن، اكثر نيروهاي غيرمذهبي به شدت از ايشان بدشان مي آمد.
 
خاطره یکی از همرزمان شهید:
يكي از همرزمانش در رابطه با يكي از تأييدات الهي در حق اين مرد شريف مي گويد: من به لحاظ ضرورتي به اهواز رفته بودم و چون محل بخصوصي براي اقامت نداشتم لذا سراغ شهيد كشتگر را از جهاد پشتيباني اهواز گرفته و بعد از ساعاتي پرس و جو بالاخره او را پيدا كردم و با هم به منطقه عملياتي فتح المبين رفتيم.
فرداي آن روز كه به آنجا رفته بودم به من گفت كه مأموريت جديدي به ايشان در شهر آبادان داده اند و از من خواست كه با او به آبادان برويم و با دست اندركاران جهاد پشتيباني آنجا جلسه اي داشته باشيم كه اين چنين نيز شد. البته در محل تشكيل جلسه با فاصله زماني 30 ثانيه خمپاره 120 دشمن نيز با ما بود. اما همان تأخير كوتاه در فرود و انفجار خمپاره سبب گرديد كه هيچكدام از حاضرين در جلسه صدمه نبينند. گويا تقدير چنين بود تا مهندس كشتگر زنده بماند و مسؤوليت خطير ديگري را در عمليات بيت المقدس به عهده بگيرد.

خاطره ای کوتاه از همرزم شهید، برادر فروزش :
در مراحل اوليه عمليات فتح المبين بودیم که به مشكلي حل شدني برخورديم و مي بايست جاده اي فرعي در كنار دشمنی که تا بن دندان مسلح بود، ايجاد مي كرديم؛ به هر كس كه مراجعه مي كرديم ميسر نبود تا اينكه شب هنگام مهندس را ديدم كه با روي خندان آمد و گفت : كار انجام پذيرفت. در ناباوري همه با شادي وصف ناپذيري به درگاه خداوند شكر گزارديم. مهندس کشتگر راه حل را یافته و خود اقدام به این کار کرده بود که از اتمام کار نتیجه را به همه خبر دادند.
در مراحل بعدي عمليات هم همچون يك بسيجي ساده فعالانه مي جنگيد و به قواي دشمن ضربات سنگيني وارد مي ساخت.
مهندس کسی بود که همچون سنگرسازان بي سنگر با وجود اينكه مسؤوليت پشتيباني جنگ و جهاد را بر عهده داشت اما خود پشت لودر مي نشست و براي رزمندگان اسلام خاكريز مي زد. آنقدر فروتن بود با اینکه که مسئولیتی بالا داشت اما انگار یک بسیجی ساده و تازه کاری بود که هر کاری می کرد و به همه کمک می نمود. 

نحوه شهادت مهندس کشتگر به روایت همرزم شهید، برادر فروزش :
برادر فروزش از لحظات شهادت فریدون اینچنین مي گويد: مهندس قبل از شهادتش، خبر شهيد شدنش را به رفقا و همرزمانش داده بود. در عملیات بیت المقدس بودیم که فریدون بسیار خسته بود، او فارغ از خستگي مفرط وارد سنگر شد. برايش كنسروي باز كرديم تا اينكه غذا بخورد اما مهندس به چند تكه نان خشك بسنده كرد و بعد از لحظاتی با چهره ای نوراني از سنگر خارج شد و باز هم، قبل از خارج شدنش از سنگر، خبر از شهيد شدنش را به برادران داد. با اینکه کار او نبود اما رفت و پشت لودر نشست تا کار را زودتر به پایان برساند. طولي نكشيد كه با سفير گلوله توپ و انفجارش به خودم آمدم، شنیدم برادران فریاد می کشند مهندس شهيد شد، مهندس شهید شد که با پیچش پا و با عجله از سنگر خارج شدم و مهندس عزيز را ديدم كه در خون خود غوطه ور گشته است.

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده