سالروز شهادت "شهید حسین باقری"
دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۰۲
... اموال آنها را غارت یا به آتش می کشیدند، منقلب شد و با صدای بلند گریه کرد و با التماس به من نگاه می کرد که من اجازه دهم...

نوید شاهد البرز:

در سال در نوزدهم مهر  1333 در یکی از روستاهای شهرستان میانه به نام داشبلاغ فرزندی به دنیا آمد که او را به جهت علاقه به خاندان پیامبر اکرم و سرور شهیدان "حسین" نامیدند. دوران کودکی حسین در زادگاهش طی شد و سپس به همراه پدر و مادر به تهران آمدند. در تهران شروع به تحصیل نمود تا پایان ابتدایی به تحصیلاتش ادامه داد. در هنگام تحصیل نیز در حد توان به خانواده کمک می کرد.


شهیدی که با گریه از خانواده اجازه رفتن به جبهه را گرفت


"شهید حسین باقری "قبل از خدمت نظام مدتی کمک راننده بود و سپس به سربازی رفت. وقتی که در فواصل خدمت هم به مرخصی می­ آمد، باز هم کار می کرد. او جوان مقاوم و پر کاری بود، از تنبلی و بیکاری نفرت داشت. وقتی که انقلاب اسلامی به رهبری امام بزرگوار شروع شد. ایشان نیز یکی از طرفداران این نهضت اسلامی بود. در پایگاه بسیج هم از دستاوردهای انقلاب پاسداری می کرد.

در دی ماه 1359 ازدواج نموده و صاحب دختر شد. اخلاق بسیار نیکویی داشت با خانواده و کلیه بستگان و همسر خود رابطه بسیار حسنه داشت. حتی به کودکان احترام می گذاشت و با آنها بازی می کرد. اخلاق بسیار نیکویی داشت، با خانواده و کلیه بستگان و همسر خود رابطه بسیار حسنه داشت. حتی به کودکان احترام می گذاشت و با آنها بازی می کرد.

با شروع جنگ تحمیلی و به فرمان رهبر کبیر انقلاب، ایشان به جبهه اعزام گردید و از ناحیه دست راست مجروح شد. پس از بهبودی مدتی در خدمت خانواده های بی سرپرست و درمانده بود و تا اینکه در تاریخ هیجدهم فروردین 1361 برای دومین بار به جبهه اعزام شد و در عملیات غرور آفرین بیت المقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به خیل شهیدان گلگون کفن این نهضت اسلامی پیوست.


سیری در وصیت نامه شهید:

وصیت من به شما والدین این است که ایزد منان امانتی را که به شما داده بود، او را با شریفترین مرگ (شهادت) پس گرفت، مصلحت الهی این بوده است و شکرگذار باشید که هر قطره از خون من درخت تنومند انقلاب را سیراب خواهد کرد. به خدا سوگند که هر قطره از خون شهید سلاح کوبنده­ ای بر پیکر استکبار جهانی است. خطاب به برادرانم می گویم که پرچم و سلاح مرا پس از شهادتم بردارید و لبیک گویان به ندای امام بزرگوار بسیج شوید و پوزه دشمنان را به خاک بمالید تا این نهضت به صاحب اصلی امام زمان (عج) بسپارید.


خاطره ای از والدین و همسر شهید:

در اوایل جنگ بود، تلویزیون صحنه هایی از جبهه را که دشمنان بعثی، مردم بی دفاع آبادان و خرمشهر را به اسارت می گرفتند و اموال آنها را غارت یا به آتش می کشیدند، منقلب شد و با صدای بلند گریه کرد و با التماس به من نگاه می کرد که من اجازه دهم تا ایشان به کمک برادران رزمنده برود و چون برادر معلول دیگری ایشان در خانه داشتند و درد مردم بی دفاع را که در دست نامردان روزگار اسیر بودند، بیشتر حس می کرد.

همیشه دفاع از آرمانهای انقلاب، حضور فعال در صحنه های عبادی و سیاسی و صفوف دشمن شکن نماز جمعه و اطاعت از امام بزرگوار را سر لوحه کار خود قرار می دهند.


شهیدی که با گریه از خانواده اجازه رفتن به جبهه را گرفت



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده