سالروز شهادت شهید موسی بیات + تصاویر
چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۰۹
خلاصه بانارنجك و رگبار خاموش نشده، امان دشمن رابه خاك و خون كشيديم و اجازه فرار به آنها نداديم. دراين نبرد برادر سياهرودي زخمي شد و من سرآن رابستم...

نوید شاهد البرز:

عملیات والفجر دو به روایت از شهید موسی بیات/ برگی دیگر از خاطرات شهید


خاطره عمليات والفجر 2 با  قلم شهید

ساعت 8 شب بود كه برادر صفائي به ماگفت: امشب آماده بخوابيد چون امكان دارد، امشب پاتكي صورت بگيرد. همه برادران آماده شدند و بعد در سنگرهاي خود به استراحت پرداختند. ساعت 4صبح بود كه نوبت من و يكي از برادران به نام برادر شيرازي بود كه به سرپست برويم و نگهباني بدهيم. ماسرپست رفتيم و نزديكيهاي ساعت 5 بود كه من نوري را از تپه روبرو مشاهده كردم ولي چندان به آن توجهي نكردم.

هواداشت يواش يواش روشن مي شد كه صداي انفجاري خفيف كه انفجار نارنجك بود. ازجاده پائين به گوش رسيد، باز من توجهي نكردم و برادر شيرازي هم مشغول خواندن نمازبود كه پست ماتمام شد و به سنگرهاي خود برگشتيم و برادران ديگر جاي مارا گرفتند. من درسنگر نمازم را خواندم و درازكشيدم و ناگهان صداي رگبار يك باره مرا از جا كند. همين كه بيرون آمدم، گلوله ها ي رسام راديدم كه ازبالاي سرما چون كلاغان كه مشغول مهاجرت هستند. ازبالاي سرما مي گذشتند، برادران همگي ازسنگرها بيرون آمدند و چون آتش ازهمه طـــرف مي باريد.

 همانطور مانده بوديم كه چه كنيم و از كدام طرف برويم تا اينكه برادر غرودي فرمانده گردان دستوردادند، به طرف چپ برويد. درسمت چپ ما ارتفاعي بود به نام 2595 كه تقريبأ بلندتر ازديگر ارتفاعات بود. با اين خبر چون مورو ملخ از اين كوه بال كشيديم اما دشمن پيش دستي كرده بود و سمت راست اين تپه راگرفته بود و برادران كه ازطرف چپ بالا مي رفتند، ازسمت راست ديده مي شدند و هدف گلوله هاي رگباردشمن بعثي قرار گرفتند. دوتن ازبرادران كه يادشان گرامي و راهشان پررهرو باد هدف گلوله هاي آنان قرار گرفتند و به درجه رفيع شهادت نائل آمدند. بعداز آن ما فهميديم، دشمن تقريبأ در كدام سمت است، برادر پازوكي زيركي و رشادتي به خرج داد و گفت: به طرف پائين بكشيد و تپه را دور بزنيد، بااين كارسرازپشت دشمن بيرون آورديم. جاي شما خالي چنان درويشان كرديم كه سراز تنشان جدا مي شد. خلاصه بانارنجك و رگبار خاموش نشده، امان دشمن رابه خاك و خون كشيديم و اجازه فرار به آنها نداديم. دراين نبرد برادر سياهرودي زخمي شد و من سرآن رابستم و به اوگفتم: به طرف بهداري برود و آن برعكس به طرف دشمن مي رفت كه من باداد و فرياد آن رامتوجه بهداري كردم و برگشت وجهت خودرا كه ادامه مي داد، عوض كرد در ايمن برد كه نمي توان آن راباقلم توصيف كرد. درحدود 40تن ازمزدوران به هلاكت رسيدند و به جهنم رهسپار شدند. بعداز آن مادر آنجا مستقر شديم و تا سه شبانه روز مقاومت كرديم و سپس دشمن را به جاي خود نشانديم.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده