خاطره ای از شهید هاشم اعتمادی
یکی از همرزمان شهید هاشم اعتمادی در خاطره ای می گوید: «عملیات والفجر هشت به مرحله حساسی رسیده بود. فرمانده لشکر باید آخرین دستورات را به گردان عمل کننده می رساند اما شنود عراقی آمده بود روی خط بی سیم فرمانده و...» خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد دنبال کنید.

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد هاشم اعتمادی 25 اسفند سال 1341 در يکی از روستاهای سپیدان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات ابتدايی و متوسطه را با موفقیت پشت سر گذاشت. سال 1360 موفق به اخذ ديپلم در شيراز شد. سال 1359 با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه نبرد شد. او در اکثر عملیات‌ها حضور داشت و در تيپ 17 قم مسئول گروهان فتح المبين و بيت المقدس و سپس بعنوان يکی از بهترين فرماندهان گردان تيپ امام سجاد(ع) به فعاليت خود ادامه داد. وی سرانجام 25 دی ماه سال 1365 با سمت فرماندهی تيپ 35 امام حسن (علیه السلام) در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد.

 

متن خاطره: ماجرای شنود و فرمانده گردان

عملیات والفجر هشت به مرحله حساسی رسیده بود. فرمانده لشکر باید آخرین دستورات را به گردان عمل کننده می رساند اما شنود عراقی آمده بود روی خط بی سیم فرمانده.

-هاشم اعتمادی، انت الکذاب الاعظم.

مرتب فرمانده را با اسم صدا می زد و مانع از دستوردهی فرمانده لشکر به نیروها می شد. هاشم که از شدت خستگی پشت آمبولانس استراحت می کرد، با شنیدن جریان بلند شد. بی سیم را از فرمانده گرفت و با لهجه سپیدانی دستورهای فرماندهی را به فرمانده مقابل ابلاغ کرد. حالا شنود عراقی کلافه شده بود، دیگه صداش درنیامد.

انتهای متن/

منبع: کتاب دست بر شانه های باران، نویسنده: بیژن کیا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده