سوم شعبان مصادف با میلاد مسعود حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام گرامی باد
دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۷
امشب همه ستاره‏ها به پیشواز تو می‏آیند و همه فرشته‏ ها شادمانه برایت آواز می‏خوانند. ماه، در پیشانی تو پنهان می‏شود و آسمان، در چشم‏های کوچکت حلقه می‏زند. امشب همه پنجره‏ ها باز می‏مانند تا تو را به تماشا بنشینند. تمام کلمات، به خاطر آمدنت، امشب شعر می‏شوند و چامه ‏ها و چکامه‏ ها نام تو را بیت به بیت، می‏رقصند.
سوم شعبان مصادف با میلاد مسعود و پربرکت سومین اختر آسمان امامت و ولایت امام حسین (ع) گرامی باد

هیاهوی عشق در رگ زمان می‏جوشد؛ با اولین اذان صبح، مژده رسیدنش دهان به دهان شهر می‏چرخد و هوا بوی نسیم می‏گیرد. آمده است تا معنای آب را در عطش روزهای بهت‏ آلود زمین، خوب حس کند. آمده است تا بر شانه‏ های استوارش، درد ناسپاسی شهر را بکشد و فرات، مظلومیتش را موج بزند. آمده است تا چشم‏هایش بنوازد چراغ‏های شعله ‏ور عشق را.

عاشقانه در خویش به تکاپو ایستاده است. آمده است تا از صبر علی علیه‏السلام ، جرعه‏ نوش شود و از محبت، زهرا علیهاالسلام سیراب.
آمده است تا حقیقت در هوای تازه نفسش، نفس تازه کند.
در رگ‏هایت، خون هزاره ‏ها جاری است. با یاد تو، تاریخ به آسمان فرادست خیره می‏شود و خیمه سوخته را فریاد می‏آورد و فریاد می‏زند.
بر خشت‏های طغیان سر می‏کوبد و فانوس یادت را بر مناره ‏های تنهایی‏ اش می‏آویزد.
به گودال قتلگاه می‏اندیشد و در طغیانی تازه، فرو می‏شکند. آمده‏ ای تا به یمن آمدنت، تمام این صحنه‏ ها، لبخند گوارای پیامبر را با اشک درهم بیاویزد. قنداقه‏ ات در آسمان‏ها آغوش به آغوش می‏شود و خاک، ضرب می‏گیرد تا نفست، خاک مرده را به بهار بنشاند.
چراغ خانه روشن است و بهار، در می‏زند. چراغ خانه روشن است و علی علیه‏السلام ، از اشتیاق آمدنت، در پوست نمی‏گنجد.
چراغ خانه روشن است و فاطمه لحظه‏ شماری می‏کند. چراغ خانه روشن است و پیامبر برای مظلومیتت، شوق و اشک می‏ریزد.
هیچ‏کس را یارای رسیدن به آن فرازها نیست که تو بال می‏گشایی.
چراغ خانه روشن است و ملائک تو را دست به دست در آسمان‏ها می‏گردانند.
 
و در گریه شوق


امشب همه ستاره‏ها به پیشواز تو می‏آیند و همه فرشته‏ ها شادمانه برایت آواز می‏خوانند. ماه، در پیشانی تو پنهان می‏شود و آسمان، در چشم‏های کوچکت حلقه می‏زند. امشب همه پنجره‏ ها باز می‏مانند تا تو را به تماشا بنشینند. تمام کلمات، به خاطر آمدنت، امشب شعر می‏شوند و چامه ‏ها و چکامه‏ ها نام تو را بیت به بیت، می‏رقصند.
امشب، بعد از شب‏های بسیار طولانی، زمین، بار دیگر با صدای نفس‏های تو، آرام به خواب می‏رود. دست‏های زمین امشب باز می‏شود تا آغوش خاک قدم‏های تو را بر سینه خویش بفشارد و بار دیگر، پس از سال‏ها، طعم آسمان را حس کند.
امشب، همه گنجشک‏ها پرواز می‏کنند تا از شاخه‏ های آسمان برایت ستاره بچینند. پیچک‏ها، بر دیوارهای خانه بی‏ آلایش پدر گرامی‏ ات می‏پیچند و قد می‏کشند تا دیوارها، زیباترین گل لبخند جهان را به تماشا بنشینند.
آینه ‏ها ناگهان قد می‏کشند تا قامت بلندتر از افق تو را به رقص بیایند.
اولین بار که می‏خندی، گل‏های سرخ رز، جوانه می‏زنند و آفتاب، بر سینه آسمان گل می‏کند.
شب در نور ماه غوطه می‏خورد و سیاهی در مهی نورانی محو می‏شود. سایه‏ های کشدار، پای ایمان تو به پایان می‏رسند و بهشت، در لبخند گرامی تو ادامه می‏یابد.
همین که پلک می‏زنی، پرنده‏ها در آسمان تکثیر می‏شوند و ابرها در باران‏های عاشقانه شناور می‏شوند.
با آمدنت، جنگل‏هایی که بی‏ پرنده مانده بودند، به پرواز درمی‏آیند و پرستوها، خیال سفر را فراموش می‏کنند.
با آمدنت، رودها مسیر دریاها را رها می‏کنند و پای مهربانی تو، در بلندترین آبشارها به گریه شوق می‏نشینند و درخت‏ها از بهار بارور می‏شوند و پاییز، پشت خواب‏های سبز درختان جا می‏ماند.
با تو، زمین از آرزوهای جاودانگی لبریز می‏شود و صدای بال فرشتگان، آستانه خواب‏ها را لبریز می‏کند.
به قدر تشنگی
نزهت بادی
گاه، عطش آنقدر در عمق جان نفوذ می‏کند که پیاله‏ های پی در پی نیز آتش دل را خاموش نمی‏کند؛ بلکه بر سوز سینه شرری تازه ‏تر می‏زند؛ تا آنجا که گویی از خاکستر وجودت نیز دود برمی‏خیزد و ناله سر می‏زند.
اینجا دیگر تشنگی با آب، هم‏ قافیه نیست!
اگر تمام دریاهای عالم را هم یک‏باره سر بکشی، آتشفشان عطش درونت به سردی نمی‏نشیند. آتش عشق را جز با خون نمی‏توان فرونشاند؛ آن هم خونی که به خون حضرت ثاراللّه‏ علیه‏السلام در هم ‏آمیزد.
عطش، آن‏گاه فرو می‏نشیند که خون فوران کند و جاری شود.
هر کس به قدر تشنگی‏ اش (امام) حسین علیه‏االسلام را می‏طلبد و به اندازه طلب و خواستنش، از خود می‏گذرد و حیات خویش را فدای او می‏کند.
و حسین علیه‏االسلام ـ سرسلسله تشنگان عالم ـ به عطش کسانی پاسخ می‏گوید که او را بیشتر از جان خود دوست دارند.
 و تو می‏رسی

... و می‏رسی از راه؛ تو که معنای مطلق عشقی، تو که خون را تفسیر کردی و عشق را بر منبر زمان نشاندی. تو که رازهای ناگفته را افشا کردی و بر سر گلدسته اذان، خون را فریاد زدی، تو که از دستانت چشمه‏های کرامت می‏جوشید و از نگاهت کهکشان نور.
می‏رسی از راه و زمین بر رد گام‏هایت فخر می‏کند.
و آمدی که بریزی به هم جهانم را  به ناکجا بکشی پای ناتوانم را
تو آمدی و آب‏ها به تلاطم افتادند تا مبادا جرعه‏ای از وجود تو را درک نکنند.
آمدی و غارها هلهله کردند ورودت را، کوه‏ها تکثیر کردند سلامت را و رودها به جریان درآوردند زلال حضورت را.
تو آمدی تا شمشیرها برای همیشه راه مردی و مردانگی را فرا بگیرند. تو آمدی تا صبح، رنگ و بوی تجلی بگیرد و آسمان بر خویش ببالد؛ وقتی دعایت از شکاف‏های روشن این جوهر هفتگانه می‏گذرد.
شرافت و عزت را با جهاد خود زنده خواهی کرد؛ آن گاه که جز نامی از آنها باقی نمانده است.
... و
تو آمدی و فرات شرمنده شد، علم عشق، خاک را لمس کرد و دستان خدا بر زمین افتاد.
چگونه می‏شود از تو گفت و از کربلایت نگفت، ای قلب متلاطم عالم! ای جان مجسم جهان! تویی که نامت، جهانی را به شور وامی‏دارد. چشمان علی علیه‏السلام ، تو را می‏گرید؛ چشمانی که با دیدنت روشن شد.
ای خون خدا! تو را باید خدا وصف کند که تو از اویی و خاک، بهانه‏ای بود برای تجلی انوار ایزدی...


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده