دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۳۲
در 25 سالگی با خانم طاهره همدانی ازدواج كرد. در هنگام خواستگاری، لباس سپاه را به همسر خود نشان می دهد و می گوید هر كسی این لباس را بپوشد، سه راه دارد، یا شهید، یا اسیر و یا جانباز می شود. شما كدام راه را انتخاب می كنید؟ و همسرش در جواب می گوید هر كدام كه شما انتخاب کنید. جواد جواب می دهد که من لباس شهادت را انتخاب کرده ام.

شهید جواد امیدی، فرزند علی و عالم تاج، در اول مرداد ماه سال 1334 در شهرستان همدان به دنیا آمد. او كودكی ساكت، آرام ، عاقل و با متانت بود. دوران ابتدایی را در دبستان ابن سینای همدان شروع كرد، اما به علت مهاجرت خانواده به تهران ادامه آن را در مدرسه بهادری تهران گذراند.

از آن جا كه پدرش در كارخانه جوجه كشی كار می كرد و در همان كارخانه نیز سكونت داشتند، ضمن درس خواندن در كارها به پدرش نیز كمك می كرد.

دوره راهنمایی و متوسطه را در مدرسه وصال شهرستان تهران گذراند و در رشته ریاضی موفق به اخذ دیپلم شد. پای منبر مرحوم كافی می رفت و در فعالیت های مذهبی نیز شركت داشت.

به انسان های مومن و متدین علاقه مند بود و به آن ها احترام می گذاشت و از قاچاق فروشان نفرت داشت.

گاهی اوقات برنج و قند از منزل برای فقرا می برد و حتی كارگری می كرد و در آمدش را به فقرا می داد و همواره سعی داشت مشكلات دیگران را حل كند.

همیشه از درآمدی كه داشت یک قسمت را خرج خانواده و دو قسمت را در راه خدا خرج می كرد و قناعت پیشه كرده بود.

دو سال خدمت سربازی خود را در شهر زابل گذراند که این ایام مصادف بود با سال های انقلاب. پس از پایان خدمت همراه با خانواده به همدان عزیمت كرد و در دره مرادبیگ ساكن شدند و همان جا مشغول كار شد.

مغازه ای خرید و آن را تبدیل به كتاب خانه كرد و در اختیار اهالی روستا قرار داد. روزها كار می كرد و در آمدش را لوازم التحریر می خرید و به كتابخانه می آورد و در اختیار نیازمندان قرار می داد.

اگر در مجلسی كسی علیه انقلاب و اسلام حرفی می زد، او فوراً مجلس را ترك می كرد. از منافقین و ضد انقلاب تنفر شدیدی داشت.

به سپاه پاسداران واقعاً علاقه داشت و به همین دلیل به نیروی تازه تاسیس سپاه پیوست. در همه فعالیت های بسیج، انقلاب و سپاه شركتی فعال داشت.

در 25 سالگی با خانم طاهره همدانی ازدواج كرد. در هنگام خواستگاری، لباس سپاه را به همسر خود نشان می دهد و می گوید هر كسی این لباس را بپوشد، سه راه دارد، یا شهید، یا اسیر و یا جانباز می شود. شما كدام راه را انتخاب می كنید؟

و همسرش در جواب می گوید هر كدام كه شما انتخاب کنید. جواد جواب می دهد که من لباس شهادت را انتخاب کرده ام.

مدت زندگی مشترك آن ها 6 سال و چهار ماه بود و حاصل این ازدواج 2 فرزند به نام های مهدی و باقر است که از او به یادگار مانده است.

با شروع جنگ از آن جا كه او مطیع امام بود، احساس تكلیف كرد و عازم جبهه شد. از جمله فعالیت هایش آموزش پاسداران و رزمندگان بود. مسئولیتش در تیپ نبی اكرم(ص)، فرمانده گردان بود كه 2 بار مجروح شد.

در پادگان شهید منتظری (كرمانشاه) فرمانده تیپ آموزشی بود و به خانواده اش گفته بود هر وقت پادگان می آئید بگویید با جاروكش پادگان كار داریم.

گاهی اوقات نیمه شب به پادگان می رفت و دوستانش را برای نماز شب بیدار می كرد و خود نیز اهل نماز شب بود.

طاهره همدانی، همسرش، نقل می كند: نیمه های شب از خواب بیدار می شد، می دیدم گریه می كند و نماز شب می خواند و از خداوند طلب شهادت می كند.

یك ماه قبل از شهادت به همسرش می گوید: مرا حلال كن و دعا كن تا شهید شوم

جواد امیدی سرانجام پس از سال ها مجاهدت در راه خدا و ایثار و رشادت در جبهه های نبرد، 21 آبان 1365 هنگام بمباران پادگان شهید منتظری كرمانشاه به شهادت رسید و به یاران و دوستان خود پیوست.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

در وصیت نامه اش نوشته است: برادران و خواهران، راه امام را ادامه دهید، اهل كوفه نباشید و امام را تنها نگذارید. از همسرم می خواهم كه فرزندانم را با عشق به امام حسین(ع) و امام بزرگ كند. آرزو دارم خداوند شهادت را نصیب من كند و جسدم مثل امام حسین(ع) روی زمین بماند، از این كه خانواده ام را جزو خانواده شهدا ببینم خوشحالم و امیدوارم كه با شهادت من از سنگینی بار آن ها كاسته شود و شهادت من را به عنوان هدیه ناقابل قبول كنند.

پیكر شهید جواد امیدی پس از تشییع، در باغ بهشت شهرستان همدان به خاك سپرده شد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده