زندگینامه شهید علی اصغر مهرسازها به روایت پدرش
اصغر عزیز علاقه خاصی به دین و مکتب داشت. او می گفت: خداوند ما را از نیستی، به هستی آورده است و او ما را نگهداری می کند و همه ما بر اراده او بر پا هستیم، هرگونه تغییر و تحولی به خواست خداست و بازگشت همه ما به سوی اوست...

نوید شاهد البرز:

علی اصغر فرزند دردها و رنج ها و محرومیتهای پدری است که تمام لحظات زندگی را در راه به ثمر رساندن فرزندی چون او مشغول داشت.


هرگونه تغییر و تحولی به خواست خداست و بازگشت همه ما به سوی اوست

فرزندم "شهیدعلی اصغر مهرسازها" در سال 1341 دیده به جهان گشود، با ایمانی راسخ و قلبی مملو از عشق به خدا تولد فرزندم را گرامی داشته و چون خیلی به اولاد امام حسین (ع) عشق می ورزیدم؛ نام علی اصغر را برای او انتخاب کردم .

علی اصغر عزیز ایام کودکی را در دامان پر مهر مادری و دسترنج اندکم سپری می کرد تا به سن هفت سالگی جهت تحصیل به مدرسه رفت. او به دبستان رفت و همیشه با اخلاق نیکو با من و مادرش برخورد داشت؛ به طوریکه هیچ گاه کوچکترین بی ادبی از او در خانواده مشاهده نکردم.

وی عمر شریفش را در راه رضای خدا و خدمت به پدر و مادر سپری کرد و هموارره می کوشید تا از کج رویها و انحرافات اجتناب ورزد. او در میان فامیل از اخلاق نیکویی برخوردار بود.

اکثر موارد از گذشت ها و فداکاریهایش در تعجب فرو می رفتم. او در طهارت روح و قوت ایمان به عنوان سمبل در خانواده شناخته شده بود .

اصغر فرزند مکتبی و با اخلاص بود. با همه دوستانش با عطوفت و مهربانی برخورد داشت. شهید علی اصغر مهرسازها در ایام محرم در عزاداری سرور شهیدان شرکت می کرد و به هر نحوی که می توانست در هیچ کاری در عزای امام حسین دریغ نمی کرد. او تا نیمه های شب در تکیه به سر می برد و فردای آن روز مجددا با دسته به خیابان می رفت و در تمام محرم اینچنین بود .

اصغر عزیز آزارش به کسی نمی رسید، خیلی مظلومانه رفتار می کرد. اگر در خانواده مشاجره ای در می گرفت، او با صبر و شکیبایی سعی در برطرف کردن اختلافات داشت.

اصغر عزیز علاقه خاصی به دین و مکتب داشت. او می گفت: خداوند ما را از نیستی، به هستی آورده است و او ما را نگهداری می کند و همه ما بر اراده او بر پا هستیم، هرگونه تغییر و تحولی به خواست خداست و بازگشت همه ما به سوی اوست .

اوقات فراغتش را به مطالعه می گذراند و علاقه عجیبی به استاد مطهری و دکتر شریعتی داشت. علی اصغر تحصیلاتش را تا حد دیپلم به پایان رساند. به خاطر می آورم او در هیچ یک از درسهایش تجدیدی نمی آورد و هرسال مدرک قبولی را به من ارائه می کرد ولی سال آخر دبیرستان تجدید شد.

او در تظاهرات ضد شاهی شرکت می کرد. به طور مداوم در راهپیمایی ها شرکت داشت. حتی یکبار صورت او جراحت پیدا کرده بود از او پرسیدم چه حادثه ای رخ داده، حقیقت را بازگو نمی کرد. می ترسید؛ مبادا از رفتن او به تظاهرات جلوگیری کنم. بعدها خودش اقرار کرد که در تظاهرات مجروح شده است. او به دبیرستان نمی رفت و تظاهرات را بر درس و مشق ترجیح می داد و این امر باعث تجدیدی و مردودیت او شد.

اصغر پس از پیروزی انقلاب در بسیج مسجد حضرت علی(ع) واقع در شهرک نور فعالانه شرکت داشت و در سال 1361 در سپاه شهرک نور عضو بود. او شبها به پاسداری مشغول می گشت. علی اصغر در همان سال به خدمت مقدس سربازی رفت. او از این موضوع احساس شادمانی می کرد. او در پادگان مرکز آموزشی 21 حمزه دوره مقدماتی را طی کرد و در تاریخ 20بیستم فروردین1362 به جبهه نبرد حق علیه باطل از طرف ارتش اعزام شد و بعد در تاریخ دوم اردیبهشت 1362 در عملیات والفجر یک به درجه رفیع شهادت نائل گشت و پیکر پاکش در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد .

فرزندم قبل از رفتن به جبهه می گفت: پدر من بیشتر از 12 روز در جبهه نخواهم بود و بعد از آن شهید می شوم زیرا در عالم رویا شهادت خود را نظاره کرده ام. او در گفتارش صادق بود و شهادتش این موضوع را برای من ثابت کرد. من آرزو می کنم که چون فرزندم علی اصغر جان در راه اسلام گذارده و پیرو خط سرخ شهادت باشم .


فرازی از وصیت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا آنگاه که مرا بیافریدی و بر من منت نهادی و جمیع ملائک در پیش پایم به سجده در آمدند. از آن رو که مرا اشرف مخلوقات خطاب نمودی؛ ولی برمن پوشیده نیست که من مشتی خاک سرد بیش نیستم. از خاک زاده شده ام و بر خاک فرو خواهم رفت .

خدایا ما را در پناهت منزل و ماوای ده و ما را از شئون هوای نفس نجات بخشی تا همگی متحد شده در ظل خیمه یک رنگ تو آئیم و از صراط گذشته و در بهشت به نیت داخل گردیم. پدر و مادر عزیزم در این زمان که کشور عزیز و دینم مورد تجاوز بیگانگان قرار گرفته تا پای جان خواهم کوشید تا چون یک سرباز فداکار جان ناقابلم را در راه رضای خدا فدا نمایم. پدر و مادر عزیزم میدانم که چقدر برایم زحمت کشیده اید و رنجها ودشواریها را متحمل شدید و مرا به اینجا رساندید. اما جبران محبتهای شما برایم آسان نخواهد بود. اکنون که عازم نبرد هستم. میدانم که شهید خواهم شد، تقاضا می کنم بیشتر از 3 روز برایم عزاداری نکنید .

مادر عزیزم هر گاه دلت برایم تنگ شده خدا را بیاد آر و او را به نیکی یاد کن زیرا همانا دلها با یاد خدا آرام میشود ( الا بذکر الله تطمئن القلوب ) مادر حلالم کن زیرا که فرزند تو در راه وطن و دین خدا به سفر می رود .

امیدوارم که دگر دوستانم خط سرخ شهادت را دنبال کنند ، انشاء الله که موفق و موید باشید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده