/خاطرات شهید کریم جعفری /
در حق بنده دعاكنيد كه بعد از شهدا من هم شهيد شوم طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم.
طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید کریم جعفری فرزند حسن در سال 1342 در روستای عمارت از توابع شهرستان صحنه در استان کرمانشاه و در خانواده ای مذهبی چشم به دنیا گشود.

هنوز چند سالی از عمرش نگذشته بود که پدر مهربان خود را از دست می دهد. شهید جعفری پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی همراه با خانواده خود برای امرار معاش مشغول کارهای کشاورزی بود تا اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی، با آن که شهید سن و سال کمی داشت در سال 1358 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می شود و در مکتب اسلام برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی و اطاعت از امام راحل (ره) دل در گرو حق تعالی نهاد و از هر چه رنگ تعلق داشت فاصله گرفت. پس از آموزش های لازم نظامی برای مبارزه با اشرار خود فروخته و استکبار جهانی راهی جبهه های حق علیه باطل شد و یک لحظه اسلحه را زمین نگذاشت.

شهید جعفری در سال 1361 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه دختر به نام های شهلا، حدیثه و سمیه می باشد.

طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم

پیشگفتار بالا مقدمه ای شد برای گفتگویی اختصاصی با مرضیه مرادی (همسر شهید) و سرگرد پاسدار قربان جعفري ( دوست شهید) .

*خانم مرادی لطفا" از خصوصیات شهید بگویید؟

شهید جعفری در اخلاق اسوه دیگران بود به طوری که کودک و بزرگ همگی مشتاق دیدارش بودند. وی جوانی سخت کوش و خوش اخلاق، ایمان به خدا و عشق به مردم و آرزوی سرافرازی میهن در دلش موج می زد.
با ایمان قوی که داشت تلاش می کرد دشمنان اسلام را از خاک عزیز ایران بیرون راند و حاصل این تلاش علاوه بر 14 ماه مبارزه با استکبار جهانی و نیروهای بعثی که در جبهه های حق علیه باطل با آنها جنگید تمام طول خدمت صادقانه خود را یعنی از سال 58 تا زمان شهادت با اشرار خود فروخته و احزاب غیراسلامی دمکرات و کومله ... مبارزه کرد.

*شهید جعفری از نیروهای سپاه حضرت نبی اکرم ( ص ) بودند از شغل او بگویید؟

 وی در مقام قائم مقامی و فرماندهی پاسگاههای گشتی و پاسگاه عملیاتی تیپ کامیاران و سپس فرماندهی گردان های نبی اکرم (ص) و گردان محمد رسول ا... (ص) و گردان جندا... تیپ کامیاران و جانشین فرماندهی اسلام دشت مریوان مشغول وظیفه بود .


شهید جعفری فریاد و مبارزه اش علیه جنایات آمریکا و احزاب فاسد خود فروخته بخصوص دمکرات از مرزهای ایران گذشت به طوری که پس از شهادتش حتی دشمنان فراری در رادیوهای بیگانه به شجاعت و شهامت آن سردار ارزندۀ اسلام اقرار آوردند.

شهید جعفری دو روز قبل از شهادت با مقام معظم رهبری دیدار کرد و نشان افتخار مرزداران انقلاب و همچنین هدایایی از دست مبارک رهبر دریافت نمود و از تهران به زادگاهش آمد با اقوام دیدار کرد و پس از آن وارد میدان مبارزه شد . در تاریخ 3مرداد1371در حالی که می رفت تا افراد خود فروخته را از سرزمین کردستان بیرون کند در منطقه اسلام دشت مریوان در یک درگیری با حزب منحله و فاسد دمکرات شهید شد و خون پاکش لاله های اسلام را آب یاری کرد .

*آیا خاطره ای از شهید به یاد دارید؟

عملیات مرصاد بود دشمن از طرف غرب تا اسلام آباد پیشروی کرده بود و از کرمانشاه درخواست نیرو از کردستان کردند شهید آماده رفتن شد.

 آن زمان شهید فرمانده گردان تیپ نبی اکرم (ص) کردستان بود مثل همیشه همراه نیروهایش آماده رفتن به جنگ علیه دشمن شد. هنگام رفتن با شوقی که برای سرکوبی دشمن و نجات میهن داشت رو به من کرد و گفت خانم این اسلحه پیش شما باشد اگر خدایی نکرده دشمن به اینجا هم حمله کرد تاآنجایی که می توانی مقابله و از خودت دفاع کن اما اگردیگر توان دفاع از خودت را نداشتی با یک گلوله خودرا راهی بهشت کن هیچ وقت خودت را تسلیم دشمن نکن شهید همیشه شوق میهن دوستی در وجودش بود و این شوق را به همه منتقل می کرد عملیات مرصاد با پیروزی به پایان رسید و او با موفقیت و پیروزی و خوشحالی بی نهایت به خانه بازگشت.

عملیاتی در اطراف کامیاران بود شهید همراه چند نفر از همرزمان و نیروهایش به جنگ علیه دشمن رفتند بعد از دو یا سه روز که عملیات تمام شد به خانه برگشت، بند پوتین هایش را باز می کرد  که دیدم بند پوتین جوراب هایش را پاره کرده و پایش زخمی شده به او گفتم پاهایت چه شده گفت خانم باور کن از روزی که در خانه بند پوتین هایم را بستم و رفتم تا امروز که آمده ام هنوز باز نکردم اگر ساعتی هم استراحت داشتم با همین پوتینها بوده در زمان جنگ هیچ چیز جز پیروزی میهن برایش مهم نبود.

طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم

 در ادامه به گفتگو با قربان جعفري که در سال 1362 با شهيد كريم جعفري در كامياران گردان محمد رسول ا... آشنا شده است می پردازیم.

شما به عنوان یکی از دوستان نزدیک شهید لطفا" از خصوصیات شهید بگویید؟

شهید بسيار مرد خوش برخوردی بود بطوريكه وقتي شخصي را مي ديدند قبل از اينكه آن فرد به او سلام كند هميشه ايشان سلام مي كرد.

 در زمان درگيري بين نيروهاي اسلام و ضد انقلاب قبل از همه حركت مي كردند و به كسي نمي گفت شما از جلو برويد چون در كردستان جنگ كلاسيك نبود جنگ چريكي بود حتما مي بايست يك نفر را به عنوان ضد كمين با فاصله 50 متر جلوتر مي فرستاد در تمام درگيريها اين شهيد عزيز جلوتر از همه بود و به كسي دستور نمي داد .

شهید عاشق جنگ، نظام و پيرو ولايت فقيه بودند او با اينكه تحصيلات ابتدايي داشت اما از نظر نظامي يك طراح بود اصلا اهل خستگي نبود.

 خدا مي داند بياد دارم كه هر سال به منطقه مريوان و با ارتفاعات بر كوه(سرخ كوه) و هزار قله مي رفت و به مدت 4 ماه به عنوان گردان استقراري مي ماند. که يكي از سرداران سپاه به اسم حاج حسين زارع فرمانده سپاه كامياران و رييس ستاد لشگر 6 فتح كردستان به ايشان گفت اي جعفري من تصميم دارم چند روزي در اينجا به جاي تو بمانم تشريف ببريد به زن و بچه سري بزنيد چون مدت زيادي است كه در اينجا مانده اید و خسته شديد به فكر زن و بچه ات نيستي که او در جواب گفت خداوند به فكر زن و بچه بنده هست و تا اين بچه ها اين جا هستند من هم مي مانم و خسته نيستم چون علاقه فراواني به بچه هاي بسيجي داشتند.
 

عاشق بسيج و بسيجيها بود بعد از مدتي ايشان درمريوان به عنوان فرمانده گردان مامور شدند او دوستان زيادي چون شهيد فريدون اسدي فرمانده گردان جندالله، شهيد حميد قرباني و شهيد زنگنه كه از فرمانده گردان و گروهان و از دوستان ايشان بودند و شهيد شدند.

*چه چیزی باعث شده بود که شهید به فکر شهادت باشد؟

 ديگر علاقه به ماندن در كامياران را نداشت با اينكه خانواده ايشان در شهرك ساده اي در كامياران به نام شهرك امام (ره) اسكان داشت به مريوان رفت در آن موقع من به عنوان مسئول پرسنلي تيپ سپاه كامياران بودم.

 يك روز گفتم آقاي جعفري جنگ تمام شده است تصميم نداري برگردي و يا اينكه به كرمانشاه برويد چون شهید اهل يكي از روستاهاي صحنه بود فرمود برادر جعفري در حق بنده دعاكنيد كه بعد از شهدا (فريدون اسدي و …) من هم شهيد شوم اصلا طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم. خداوند مي داند به من سفارش مي كرد كه حتما به فكر شهدا و خانواده هاي آنها باشم . روزهاي پنچشنبه كه مي شد از مريوان با ماشين خود به كامياران و روستايي كه شهيد اسدي در آنجا بود مي رفت و به خانواده ايشان سر مي زد و شب هم به كرمانشاه منزل شهيد جهانشاه زنگنه در خيابان عشاير می رفت يك روز برادر شهيد زنگنه را ديدم كه گفت فلاني شهيد جعفري برادرم را از يادم برده ايشان كمرم را شكسته و بارزترين خصوصيات اين شهيد شجاعت و مقاومت اين بزرگوار بود .


يك روز در مريوان روستاي خير آباد تعداد زيادي از برادران ژاندارمري به كمين ضد انقلاب دمكرات افتاده بود و فرياد مي زدند كمك كمك من گفتم آقاي جعفري نكند يك حيله باشد و بخواهند ما را بكشند و داخل ميدان با يك حالت خاصي به من گفت برادرم چرا اين حرف را مي زني ما برادرمان را مي بينيم كه زنده زنده کشته می شوند و  آتش مي زنند بعد شما مي گوييد كه نكند حيله باشد شماها بمانيد من مي روم و شما را خبر مي كنم ايشان به راه افتاد و حتي از ضد انقلاب نيز كشته گرفتيم.

 هر وقت ايشان نماز مي خواند عكس تعدادي از شهدا كه قبلا اسم آنها را بردم كنار خود مي گذاشت و بعد از اتمام نماز مي گفت اي عزيزان مرا شفاعت كنيد و از خداوند بخواهيد كه من هم به شما ملحق شوم و به من مي گفت مي شود كه من روزي به خدمت شهدا بروم تا اينكه روز فرماندهي سپاه به درب منزل ما آمد و گفت عكس برادر كريم جعفري را در خانه نداريد گفتم دسته جمعي است ولي تكي ندارم گفت نه عكس تكي مي خواهم گفتم مگه خبري شده که به من در جواب گفت فعلا به كسي چيزي نگوييد ايشان شهيد شده اند.

 درخاتمه  بايد بگویم خصوصيات اخلاقي و تقوايي و شجاعت شهید موجب شد كه من با ايشان آشنا شوم خداوند تمام شهدا را با امام شهيدان و با آقا اباعبدالله الحسين محشور بفرمايد.

انتهای پیام

طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم

طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم

طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم

طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم

طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم

طاقت ماندن در اين دنيا بدون شهدا را ندارم



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده