شهدای شاخص
يکشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۶
و در ني ني چشمان عاشقش ،اندوه عاشقان دگر بود .اندوه رفتگان و شهيدان ..وفرياد عاشقانه او در گوش جان نشست هنگامه اي كه گفت :رفتم تا بگويم اي حسين(ع)اگر در صحراي كربلا نبوديم تا تو را ياري كنيم امروز آمده ايم تا به هل من ناصر ينصرني خميني كبير نايب صاحب الزمان لبيك بگوئيم .

نام شهید: علي همايونفر

نام پدر: بهمن

تاریخ تولد : 1342

محل تولد: روستای زنگوا از توابع شهرستان بویراحمد

تاریخ شهادت:1362/12/12

محل شهادت:

مسئولیت: فرمانده عملیاتی گردان

زیارتگاه: گلزار شهدای شهر دهدشت


زندگينامه

برادر علي همايونفر در تاريخ 43/4/15در روستاي دور افتاده و محروم نگه داشته شده (زنگواي سفلي)از بخش لوداب بويراحمد ديده به دنيا گشود و چون نام مبارك علي را يافت علي گونه زيست، سالهاي تحصيلي ابتدايي را در روستاهاي محروم ميان تنگون لوداب و روشن آباد دهدشت با موفقيت گذراند و دوران تحصيلي راهنمايي تا سال اول دبيرستان را در دهدشت زيست و با نمرات بالا و معدل خوب همه سال قبول شد.علي ،كه پرورش يافته مكتب اسلام بود،در پوشيدن لباس هاي ساده سعي وافر داشت و هميشه عطر آگين بود،فعال بود و مؤدب،انساني درست و صالح بود كه رسايي صدايش در حد شكفتن خنده اش تبسم.سربه راه زيست و با سن كمي كه داشت قرآن را خوب درك كرده بود و در هر فرصت به آن كلام پناه مي برد. در آغاز حركت اسلامي مردم ،جزو معدود كساني بود كه با پخش نوارها و اعلاميه هاي حضرت امام در ميان روستائيان و نقاط دور دست تلاشي عظيم داشت و از آن هنگام كه هدف زندگي را در مبارزه با ظلم و كفر و شرك ديد هيچگاه از مبارزه با طاغوت و طاغوتيان دست بر نداشت .چند بار با ماموريت ساواك نظام مرتد شاهي بخاطر وحدت اسلام و نابودي طاغوت درگيري داشته و در اين رابطه به سوي او نيز تيراندازي شده بود .با پيروزي انقلاب گوش به فرمان امام و رهنمود هاي آقا بود و با آغاز جنگ تحيملي به نيروهاي مقاومت بسيج پيوست و مدام در جبهه حضوري فعال داشت.علي در اوايل كلاس دبيرستان بخاطر نيازي كه احساس ميكرد به سال 59سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دهدشت پيوست و در تاريخ 1360/4/15 استخدام رسمي سپاه شد،هر گاه كه فراغتي مي يافت به روستا هاي عقب مانده و دور دست ميرفت و چادر نشينان را راهنمايي مي كرد و دعاي توسل و كميل را در خانواده شهدا و روستاهاي محروم برپا مي كرد. هميشه نام او براي اعزام به جبهه ثبت شده بود.برادراني كه با او همسنگر بوده اند مي دانند كه علي كه بود.«به هر كس ميرسيد دست ميداد و او را در آغوش ميگرفت ،صبور و مقاوم بود و كينه به دل نمي گرفت علي ميوه تازه رسيده ميان نيروها بود»مقلد و عاشق تمام ابعاد امام بود.هميشه وضو داشت و در انجام فرايض ديني و مسايل ديني و مذهبي و خاضع و خاشع بود.حرمت لباس مقدس پاسداري را بدرستي نگه ميداشت .در اسرار نمونه بود و براي سخنوري و روضه خواني و نوحه و خيبر نقش هماهنگي نيروها و مسئوليت عمليات در حد يك گردان را عهده دار بود... شب عمليات به هيچ چيز جز پيروزي بر خصم فكر نمي كرد و در سرما و گرما و سختي ها پرورده شده بود و در جبهه غرب و جنوب رزمنده بي باكي بود .علي بيشتر شب ها را با تجهيزات كامل مي خوابيد در نگهباني فردي متعهد و منضبط  و در ميدانهاي رزم ازدياد دوست و آشنايان غافل نمي شد .و براي همه آنان فراوان و بسيار پيام داشت و به خواهرانش توصيه ميكرد. خواهرم اسلحه تو چادر توست، ماشه اسلحه ات را اينقدر محكم بفشار تا شرق و غرب از تو بترسند و دخترانت را همچون زينب (س)و پسرانت را همچون حسين (ع)ببار بياور. و آنگاه كه در تنگناي اين دنياي پرشر و شور احساس تنهايي نمود دردهاي مهجوريش را براي خدا ميگفت:"خدايا دنيا برايم همچون قفس است نمي توانم در آن زندگي كنم .خدايا مرگ مرا شهادت در راه خودت بگردان.براي كسي كه خدا و پيامبرش را قبول دارد ننگ است كه در اين موقعيت با مرگ طبيعي بميرد ."امام حسين (ع)كه جان مقدسش را فدا نمود، آيا پست و مقام ميخواست؟ نه بلكه مي خواست از حق محرومان و مظلومان دفاع كند و اكنون كه همه انسانها بايد بميرند پس چه مردني بهتر از اين كه در راه خدا كشته شويم و اين چنين است كه بايد از سرور گراميمان امام حسين(ع)درس بگيريم.براي برادران همرزم و همسنگر پيامي ديگر داشت.براي آنان چنين ميگفت :برادران همرزم و همسنگرم قدر خودتان را بدانيد براي اين لباس مقدس ارزش قايل شويد برادران همرزمم امام زمان (ع)از شما انتظار دارند،خودتان را فرزند خانواده شهدا بدانيد و آنقدر به خانواده آنها رفت و آمد كنيد كه احساس نكنند ،فرزندشان در بينشان نيست.او عاشق سپاه بود.هر چند گرفتاريها زياد است و امكانات كم،به خدا هر وقت به مرخصي مي رفتم خيلي دلم تنگ مي شد و انگار مي خواستند مرا زنداني كنند ،تحمل نمي اوردم و دلم براي سپاه شور مي زند نمدانم چه چيزي در اين چهار ديواري بود كه وقتي با برادران پاسدار برخورد ميكردم دلم آرامي گرفت.با آنكه هيچكس به ياد ندارد از علي آزردگي ديده باشد خود او از همه طلب بخشش مي كند و مي نويسد: سراي عشقي بزرگ داشت.نشنيده ام كه هيچگاه دروغ بگويد.در مسايل نظامي و تجربه و آگاهي والايي داشت . هميشه در حال آمادگي كامل به سر مي برد.در رفتن به جبهه بيشتر اوقات ازديگران سبقت مي گرفت و هنگام قرعه كشي نام خود را چندبار مي نوشت. جبهه را كارخانه آدرم سازي ميدانست از اين رو بيش از دو سال در جبهه زيست همه وجودش را عشق به جبهه پر ميكرد.علي عمرش را تمام شدني و مأموريتش را تمام نشدني مي دانست.در عملياتها تكسواري بود كه نظر هر تماشاگري را جلب مي كرد و علاقه شديدي به جنگيدن داشت .شب عمليات را شب وعده گاه مهدي (عج) و شب آزمايش خدا مي دانست.بيم نداشت و در محاصره ها صبور و نترس بود و در شناسايي رزمي همچون باريكه آبي بود كه درميان شيارها خودش را به رودخانه ميرساند در صحنه هاي درگيري مرگ را به مسخره مي گرفت در جنگ همچون ابوالفضل مي جنگيد و عقب نشيني را ننگ مي دانست .با اسرا مهربان بود در عمليات بيت المقدس مجروح شد و در عمليات رمضان ،محرم و  والفجر 1معاونت فرماندهي گردان را بعهده داشت .در عمليات والفجر 4. خواهران و برادراني كه مرا مي شناسيد اگر خطا و اشتباهي از ما ديده ايد ما را ببخشيد و دعا كنيد و از بستگان و خويشان مي خواهم اگر خدا شهادت در راه خودش را نصيب اين حقير فرمود براي من لباس سياه نپوشند.... بدينگونه زيستن و در راه خدا جان سپردن است كه علي را علي مي كند و به زندگيش معنا و مضموني ديگر مي بخشد ،به گونه اي كه مظلومانه و پاسدار حرمت قرآن است كه اينك برداشت تفتيده كربلا افتاده است و از كنار جويبار خون پاكش لاله ها روييده است.علي بدينسان علي مي شود كه خلقي را در ماتم رفتنش به سوگ مي نشاند و دشمن را با شهادتش به هراس .وقتي كه خيل عظيم مردم را در سوگ اينچنين عزيز سوگوار ببيني در مي يابي كه علي كه بود!

 صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را         تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد   

و علي گرانمايه مردي بود كه همه فهم و درك و توانش را در راه پاسداري از هدف مقدس خود بكار گرفت و در اين رابطه به فيض عظماي شهادت نايل آمد.فاتح بزرگ و در ساعت 3بعداز نيمه شب 62/12/12در منطقه طلائيه قديم به شهادت رسيد.

نمونه ايثار و بزرگ زاهد زمانه ما بود آن مهربان كه هيچ شبي بي وضو نمي خفت.

ودر ني ني چشمان عاشقش ،اندوه عاشقان دگر بود .اندوه رفتگان و شهيدان ..وفرياد عاشقانه او در گوش جان نشست هنگامه اي كه گفت :رفتم تا بگويم اي حسين(ع)اگر در صحراي كربلا نبوديم تا تو را ياري كنيم امروز آمده ايم تا به هل من ناصر ينصرني خميني كبير نايب صاحب الزمان لبيك بگوئيم و اينچين بود كه رفت و با اين پيام كه : ما مسلمانان بايد امور زا سرور گراميمان امام حسين (ع)درس بگيريم و او درس خود را چه نيك آموخت زيرا كه دريافته بود الان وقت آزمايش الهي است مي خواهد شما را آزمايش كند اگر مي خواهيد در اين آزمايش قبول شويد بيائيد با دشمنان خدا در جنوب و غرب ايران مبارزه كنيد و او با اين كلام خود،سربلند سرافراز رفت تا پوزه گفتارهاي لاشخوار زمانه را در كربلاي خون گرفته همه سرزمين هاي حسيني به خاك بمالد تا براي مظلومان و مستضعفان و حراست از قداست اسلام و تشيع سرخ آقا امام علي قيام كند.پاسدار سرافراز جندالله علي همايونفر از تبار صالحان خدا بود چرا كه او علي بود ،علي گونه زيست وعلي گونه به معشوق پيوست.شاهدي صاف و صادق و بي غش برادري مومن و متقي ،پاسداري پر كار و تلاش ،كسي كه در تمام زندگي در تمام طول زندگي كوتاه اما پر ثمرش مدام سازنده تلاش مثمر جوياي فرهنگي متكامل بود تا آنكه به آن كمال كه نهايت آرزويش بود دست يافت.

  روحش شاد و راهش پر رهرو باد 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده