خاطرات اسارت
کشتن در اینجا برای ما عزت و سربلندی است اما اگر بخواهیم شما را خوشحال کنیم مایه ننگ برایمان است ...
به گزارش نوید شاهد ایلام :
 
والیبال و دوربین عراقیها

سال 60 بخاطر سلامتی جسمی بچه ها در اردوگاه رومادیه اول بچه ها از عراقیها توپی را درخواست نمودند تا وقتی بیرون بودند سرگرم شوند تعدادی از اسرا با همدیگر والیبال بازی می کردند حتی برای بازی کردن عراقیها هم جسارت می ورزیدند یک روز در قاطع 3 رمادیه بنده به اتفاق جمعی از بچه ها والیبال بازی می کردیم که آنها آمدند در مقابل ما گفتند با هم بازی کنیم ما هم به ناچار قبول کردیم آنها نمی توانستند در مقابل بچه های ما بازی بکنند بچه ها بلند می شدند و روی تور والیبال آنها را با اسپک دونه دونه می زدند فهمیدیم انها دنبال نقشه های دیگری هستند یک روز لباس آوردند و به ما دادند و گفتند بپوشید برای بازی کردن ، ما شما را دوست داریم می خواهیم با لباس بازی کنید ما گفتیم آیا تبلیغاتی در بین نیست ؟ آنها قسم خوردند که هرگز چنین نیست ، هنوز بازی شروع نکرده بودیم دیدیم از لابلای درختان ستاد فرماندهی اردوگاه سر و کله دوربینها پیدا شد بچه ها بلافاصله لباسهای ورزشی را از تن بیرون اوردند و به داخل اتاقها رفتند بعد رفتن فیلم بردارها عراقیها آمدند دونه دونه بچه های والیبالیست را از اتاقها بیرون آوردند و به خارج از اردوگاه پشت ستاد فرماندهی یک سالنی بود تاریک و در و دیوار آن قرمز کرده بودند بردند ، آنجا هم نیروهای ساواکی و امنیت و حتی دکتر و جوشکار و خلاصه اقسام عراقیهای نظامی بودند یکی از آنها پرسید شما اینجا در دست ما هستید هر طور که ما امر می کنیم باید اطاعت کنید چرا سرپیچی می کنید؟

آیا نمی ترسید که شما را بکشیم در جواب گفتیم کشتن در اینجا برای ما عزت و سربلندی است اما اگر بخواهیم شما را خوشحال کنیم مایه ننگ برایمان است بعد از آن افسر ارشد عراق رو کرد به عراقیها گفت عجیب است اینها در دست ما هستند از ما نمی ترسند و از ایران می ترسند دستور داد یک چوب درازی آوردند همراه یک طناب بلند تک تک پاههای ما را به ان چوب بستند که خود بستن یک نوع فلک بود دو سرباز از یک سمت و دو سرباز دیگر از سمت بعدی دو سر چوب را بلند کردند و آن افسر اشاره به زدن کرد که نزدیک روزهای آمدن صلیب سرخ بود به ارودگاه بیاید اینقدر زدید که خون در کف پاها روی سر و صورتمان می پاشید و یک تشت آب آوردند ما فکر کریدم آب گرم است و می خواهند اثر شکنجه روی پاها نماند وقتی پاها را در آن گذاشتیم دیک پر آب یخ بود بلافاصله پاهام درد گرفت حتی بحدی که پاها داخل کفشها نمی رفتند و با زدن فانوسقه و کابل ما را از آنجا بیرون کردند و به داخل اردوگاه آوردند به جرأت بگویم در اردوگاه را بسته بودند و آنرا عمداً باز نمی کردند و چون از عقب با میله های آهنی و کابلهای تو پر میزدند بچه ها به ناچار به زیر سیم خاردار رفتند و در زیر سیم خاردار در حالیکه لباسهای آنها پاره پاره شد و سر و صورت خونین انها برای عراقیها مشخص بود بعد اشاره کردند بیایید بیرون بیرون کارتان نداریم و حمله آوردن داخل اتاقها برادرانم در داخل اتاقها خیلی نگران و منتظر ما بودند وقتی که داخل شدیم یک خورده چای که به آنها داده بودند آنرا نخورده و پاهای ما را در آن چای ماساز دادند و می گفتند آفرین شما آبروی ایران و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را حفظ کردید و یقین بدانید امام را خوشحال کردید این هم خلاصه ی از بازی والیبال ما در رمادیه
 
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده