سال 1336 بود که علی اصغر در تهران چشم به پهنه گیتی گشود.
علی اصغر در مسجد بیشتر فعالیت می­کرد عضو بسیج هم شده بود مرتب به نماز جمعه می­رفت واطرافیان خود را هم به رفتن تشویق می­نمود

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگینامه شهید علی اصغر امیرنژاد

سال 1336 بود که علی اصغر در تهران چشم به پهنه گیتی گشود. از وقتیکه وی را به دبستان سپردند، بیش از دو کلاس درس نخواند و ترک تحصیل نمود. از همان کودکی بسیار صبور و بردبار به نظر می رسید. از سن 14 تا 15 سالگی بجای آوردن نماز و گرفتن روزه را شروع نمود و سعی در خواندن نماز هرچه بهتر را داشت به جلسات مذهبی و مسجد زیاد رفت و آمد می­کرد بهنگامیکه بزرگتر شده بود به زور خانه می­رفت وب ه ورزش باستانی می­پرداخت. مثل اینکه می­دانست که مفلوک و ضعیف بودن با مسلمانی سازگار نیست و سعی می­کرد به موازات تقویت روحی و معنوی، قوای بدنی خود را هم پرورش دهد با روحانیت زیاد تماس می­گرفت و نتیجه صحبت­های خویش را باآنان برای اطرافیانش شرح میداد بطور کلی استعداد ارشادی عجیبی داشت. شغلش آزاد بود و از فروش لوازم یدکی اتومبیل امرار معاش می­نمود. با اوج گیری مبارزات مردم ایران بر علیه رژیم طاغوتی در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت فعالی داشت روز تاریخی 17 شهریور سال 57 در میدان ژاله سابق حاضر بود و در نتیجه کمک به مجروحان و نقل و انتقال آن عاشقان الله و روح الله وقتی به خانه رفت لباسهایش غرق خون بود مرتبا می­گفت کاش من هم لیاقت دشتم و یکی از آنها بودم متاسفانه شهادت نصیبم نشد شاید از صفحه 300 صحیفه سجادیه اطلاع داشته است که از قبول امام سجاد (ع) چنین آمده است من طلب شهاده صادقا اعطیها و لولم نصیبه کسیکه از روی صداقت و صفای باطن و با حقیقت طالب شهادت باشد و از صمیم قلب در پی آن باشد خداوند اجر و پاداش شهادت را به او خواهد داد اگرچه افتخار شهادت نصیبش نگردد. پس از اینکه با تایید الهی رهبری امام امت و ملت شهیدپرور ایران انقلاب اسلامی به پیروزی رسید علی اصغر در مسجد بیشتر فعالیت می­کرد عضو بسیج هم شده بود مرتب به نماز جمعه می­رفت واطرافیان خود را هم به رفتن تشویق می­نمود. به شدت با منافقین در ستیز بود و اغلب با آنها به بحث می­نشست. شهید به امام امت علاقه زیادی داشت و همیشه ایشان را دعا می کرد و بهنگامیکه وی فرمان داد که جوانان به جبهه بروند ایشان هم بطور داوطلب اعزام گشت و اولین بار در اردیبهشت سال 61 به جبهه جنوب شتافت. بهنگامیکه به مرخصی آمد می­گفت نمی­دانید چقدر محیط جبهه خوبست. آدم خود را به خدا و امام زمان نزدیک می­بیند آنقدر آدم از خود بی­خود می­شود که بهیچ چیز غیر از خدا وامام خود فکر نمی­کند عجیب حلاات روحی­اش عوض گشته و نورانی شده بود. دفعه دوم که به مرخصی آمد به مادرش گفته بود من شب 21 ماه مبارک رمضان شهید می­شوم وبا بازگشت به جبهه آنچه پیش­بینی کرده بود درست درآمد و در همان تاریخ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. رحمت ابدی پروردگار بر او باد.

منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثاگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده