چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۰۷
فرماندهان شجاع ،مومن و مخلصی همچون شهید طوسی جنگ را یک جهاد تفسیر کردند و ارزش ها و فرهنگ جهاد را جای ارزش ها و فرهنگ دنیوی نشاندند و همین باعث پیروزی در جنگ شد.
10 خاطره خواندنی از شهید محمد حسن طوسی

فرمانده ای که معاف از سربازی شد

محمد حسن از اینکه به رژیم شاه خدمت کند بیزار بود. او همه تلاش خود را می کرد تا به سربازی نرود اما بی نتیجه بود. بعد از مدتی برای خدمت سربازی به بیرجند اعزام شد. مدتی بعد از دوران خدمت برای اینکه معاف شود توتون تنباکو را خورده و حالش خیلی بد شده بود، وقتی دکتر او را معاینه کرده بود به علت وضعیت بد او را معاف از سربازی معاف کرده بود.

بعد از معافیت محمد حسن در کمیته انقلاب مشغول فعالیت شد. وقتی سپاه تشکیل شد او به عنوان فرمانده عملیات ساری انتخاب شد.

راوی : محمد اسماعيل قاسمي طوسي ،برادر شهید

بزرگترین آرزویش شهادت بود

سردار طوسی معتقد بود، باید تا آخرین نفس در مقابل دشمن ایستادگی کنیم و خون شهدای قبل از انقلاب را حفظه نماییم. چرا که ما وارث خون شهدا هستیم. او همیشه آرزوی شهادت داشت.

راوی:اصغر عرب زاده طوسي

عاشق امام بود

قبل از انقلاب دوستمان «شعبان بامتی» مزدای آبی رنگی داشت که شب ها به همراه محمد حسن با ماشین به روستاهای اطراف می رفتیم و اعلامیه ها و اطلاعیه های امام را پخش می کردیم. محمد حسن مسئولیت پشتیبانی و راهنمایی مردم به تظاهرات ها را انجام می داد. او همه تلاش خود را می کرد تا هرچه زودتر رژیم ستم شاهی سقوط کند. زمانی که انمقلاب به پیروزی رسید محمد حسن حال و هوای دیگری داشت، شور و شوق را در چشمانش می دیدم. او عاشق امام (ره) بود.

راوی:اصغر عرب زاده طوسي


10 خاطره خواندنی از شهید محمد حسن طوسی

مرثیه خوانی در عروسی

در جريان ديدار مقام معظم رهبري از اقشار مختلف مردم و خانواه شهيد طوسي بنده نیز حضور داشتم.

يكي از مسئولين وقت كه در محل ديدار حضور داشت ضمن بيان فضايل خانواده شهيدان طوسي و معرفي پدر و مادر شهيد طوسي اظهار داشت، هنگام ازدواج پدر و مادر شهيد طوسي جاي شادي كاذب و مرسوم آن زمان روضه حضرت ابوالفضل العباس(ع) خوانده شد و مردم براي مصائب اهل بيت گريه می كردند. مقام معظم رهبري هم فرمودند: البته با وجود چنين پدر و مادر، فرزنداني چون شهيد طوسي بوجود مي آيد كه افتخار اسلام و ايران است که آنها در مراسم ازدواج به حضرت ابوالفضل العباس اقتدا مي كنند.

راوی: حاج احمد سوداگر همرزم شهيد

معجزه الهی

در یکی از تظاهرات هایی که در نکا برگزار شده بود محمد حسن به علت اینکه نقش اساسی در این تظاهرات داشت شناسایی شده بود. برای اینکه توسط ساواک دستگیر نشود به انبار سیلوی گندم رفته بود و زیر یکی از کامیون ها پنهان شده بود و به سختی با کامیون از منطقه دور شده بود. وقتی ماجرا را برایم تعریف کرد باورم نمی شد که توانسته از دست ساواک فرار کند. همه اینها معجزات الهی بود.

راوی: حليمه عرب زاده همسر شهيد

جشن تولد فرزند

محمد حسن همیشه می گفت: روزی برای تولد فرزندم جشن می گیرم که رژیم شاه سقوط کرده باشد. چرا که الان چشمان خیلی از مادران به خاطر شهادت فرزندشان گریان است. 9 روز بعد از تولد فرزندمان امام(ره) به ایران آمد و محمد حسن جشن بزرگی را برای تولد سمیه برگزار کرد.

راوی: حليمه عرب زاده همسر شهيد

تو مسوولی

یک روز که محمد حسن آمده بود تا سری به من و سمیه بزند از او خواستم به منطقه نرود و چند روزی پیش ما بماند اما او می گفت باید بروم. من هم به او گفتم تو نیروهایت را در منطقه بیشتر از ما دوست داری. وقتی این جمله را شنید، نشست و گفت: من به منطقه نمی روم اما از امروز هر کدام از نیروها که شهید شود شما مسئول هستید. وقتی این جمله را شنیدم به او گفتم که برود. شهیدطوسی همیشه با حرف هایش مرا متقاعد می کرد.

راوی: حليمه عرب زاده همسر شهيد

سه راه مرگ

در عمليات والفجر 8 با شهيد مهيرزاده ، شهيد عسگري و شهيد احمد شكي ، شهيد رضا ميشي كوهستاني، شهيد طوسي، شهيد شيخ موسي نظري ، همکار بودم.

در منطقه والفجر 8 بودم كه شهيد احمد شكي به همراه نوراني به سنگر آمدند و گفتند كه شهيد احمد شكي مي خواهد به مكه برود شما دراين منطقه بمان تا ايشان برگردد. چون مدت 50 روز بود به مرخصي نرفته بودم به من گفتند يك مرخصي كوتاهي برو برگرد.

وقتي از مرخصي برگشتم به هفت تپه رفتم حاج اكبر آهنگري به من گفت: «شكي شهيد شد و امروز در علي آباد كتول تشيیع جنازه مي شود و شما هر چه سريعتر خود را به شهر فاو برسان و نزد سردار طوسي برو خودت را معرفي كن.» ئر منطقه فاو هيچ سرپرست و مسئولي در قسمت خدمات فاو نمانده بود. من با اينكه اصرار داشتم بايد در مراسم شهيد شكي باشم وقتي وضعيت را چنین ديدم برخود تكليف دانستم كه به شهر فاو بروم و خدمت رساني را در آنجا انجام دهم. خلاصه پيش آقاي طوسي رفتم تنها در سنگر فرماندهي نشسته بود. گفت نيروهاي شما همه متفرق شدند شما برو آنها را جمع كن وآمار آنها را بگيرو پيش من بيا با شما كار دارم. من اين ماموريت را انجام دادم و مقداري به نيروها دلداري دادم چون شهید شكي صبح روز شهادتش همه نيروها را جمع كرده بود و درباره من برایشان صحبت کرده بود ایشان انسان بزرگی بود و شهادتش بچه ها را خیلی ناراحت کرده بود.

من پيش سردار طوسي آمدم گفت ماشين را بگير از همين جاده خاكي برو عقب مقدار مهمات در آنجا هست جمع آوري كن بياور من به همراه 8 نفر نيرو از جاده خاكي به سمت کارخانه نمک رفتیم. پيش خود گفتم اين جاده به اين خوبي چرا آقاي طوسي به ما گفت از جاده خاكي برويد ما با يك ماشين تويوتا مهمات و 8 نفر نيرو به سمت كارخانه نمك سه راه مرگ رفتم وقتي به طرف شهر برگشتيم ديديم از زمين و آسمان براي ما تير شليك مي شود و بسيار خطرناك بود. با تمام سرعت از منطقه به شهر فاو آمديم خوشبختانه اتفاقي براي ما نيافتاد و كسي ماجراي را به آقاي طوسي گفتم در جواب گفت: «من باور نمي كنم شما از آنجا آمديد.» وقتي همه نيروها گواهي مي دادند در جواب گفت: «ديشب عراق پاتك زده و سه راه مرگ را به تصرف خودش در آورده است يعني شما از جلوي نيروهاي عراق برگشتند این یک معجزه ی الهی است.»

راوی: رمضانعلي اسدي همرزم شهيد


10 خاطره خواندنی از شهید محمد حسن طوسی

گریه در میان نیزار ها

شب اول ورود به واحد اطلاعات – عملیات بود. با دوستم خوابیده بودیم که احساس کردم صدای گریه و فریاد می آید از خواب بیدار شدم اول فکر کردم بمباران شده و بچه ها برای آن گریه می کنند. از سنگر بیرون رفتم و دیدم هر کدام از بچه ها در گوشه ای نشسته و نماز شب می خوانند یکی امام حسین را صدا می زند، دیگری امام زمان (عج) و یکی دیگر فاطمه زهرا(س) را صدا می زند. دیدن آن صحنه برایم خیلی جالب بود گویی هیچ کدام دیگری را نمی دید. وقتی به میان نیزارها رفتم، دیدم شهید طوسی در میان نیزارها نماز شب می خواند و آرام آرام گریه می کند.

معنویت در میان بچه های واحد اطلاعات و عملیات بسیار زیاد بود. آنها بدون ریا به یک دیگر کمک می کردند. واحد اطلاعات – عملیات، واحدی بود که قبل و بعد از عملیات وارد کار می شد به همین خاطر در وضعیت حساسی قرار داشت چرا که قبل از عملیات باید منطقه را شناسایی می کرند و بعد از عملیات هم به پاک سازی منطقه می پرداختند به همین علت نیاز به یک فرمانده با تدبیر و با هوش بود که فکر می کنم بهترین فرد همان شهید طوسی بود. ایشان یکی از بهترین فرماندهان دوران جنگ بود.

راوی: مجيد قلي پور همرزم شهید

تشکیل لشکر 25 کربلا

به عنوان فرمانده كل سپاه در سالهاي دفاع مقدس بودم. بعد از عملیات خیبر و بدر تصمیم گرفتیم چند لشگر قوی آماده کنیم. با توجه به توانایی های بچه های استان مازندران در عملیات های مختلف برآن شدیم تا لشکر 25 کربلا را از میان آنها انتخاب نماییم.

آنها خود در تاسیس، اداره و مدیریت لشگر 25 بسیار تلاش کردند. روزی که از سردار طوسی و شهید بصیر خواستم به سپاه بیایند تا درباه تشکیل لشکر صحبت کنم آنها باورشان نمی شد که ما چنین تصمیمی گرفته ایم.

بلافاصله بعد از تشکیل لشگر عملیات فاو آغاز شد و آنها توانستند به موفقیت های چشم گیری در این عملیات دست پیدا کنند. رزمندگان لشگر 25 بسیار با نشاط و با روحیه می جنگیدند و هر وقت برای سرکشی از مانورهایشان می رفتیم آنها همیشه آماده بودند.

لشکر 25 کربلا در عملیات والفجر 8 اولین لشگری بود که به شهر فاو رسید. من هم پرچمی را از حرم امام رضا (ع) آورده بودم به رزمندگان لشگر دادم و آنها بر بالای مسجد شهر فاو به احتزاز درآوردند.

شهید طوسی و شهید بصیر دو تن از تاثیرگذارترین افراد در لشگر 25کربلا بودند. سردار طوسی به عنوان قائم مقام لشگر بود. کار اطلاعات عملیات لشگر بسیار پیچیده و سخت بود شهید طوسی مسئول این کار بود و باید ابتدا اطلاعات زمینی و فضا و آب و هوا و منطقه را شناسایی می کرد بخش دیگر هم دشمن شناسی بود که باید مناطق و لشگر های دشمن را شناسایی می کرد. با همه سختی و پیچیدگی کار شهید طوسی به نحو احسن این کار را انجام می داد.

راوی:دكتر محسن رضايي همرزم شهید محمد حسن طوسی

منبع: نرم افزار چند رسانه ای شهید محمد حسن طوسی

انتهای پیام/ز

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده