شهادت: 28 اسفند 1366 شهيد محمدجواد مولايى فرزند جلال الدين در تاريخ پانزدهم ارديبهشت ماه سال 1350 در شهر بابلسر و در خانواده اى مذهبى ديده به جهان گشود و در دامن مادرى پر مهر و پدرى معتقد به مذهب و زحمتكش پرورش يافت













نويد شاهد مازندران: شهيد محمدجواد مولايي فرزند جلال الدين در تاريخ پانزدهم ارديبهشت ماه سال 1350 در شهر بابلسر و در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود و در دامن مادري پر مهر و پدري معتقد به مذهب و زحمتكش پرورش يافت. در كودكي بسيار بازيگوش ولي با هوش بود. از همان اوايل كودكي با قرآن مانوس شد و براي فراگيري قرآن نزد اساتيد رفت و در مسابقات مختلف شركت مي نمود. او و برادرش همراه با پدرشان مسجد مي رفتند و در مراسم هاي مذهبي همواره شركت داشتند. دوران ابتدايي را در دبستان ولي عصر(عج) كه در آن زمان تنها مدرسه ي مذهبي بود با نمرات عالي گذراند. در همين دوران بود كه اولين غم زندگيش و شايد بزرگترين غم خود را كه همان از دست دادن مادر بود تجربه كرد و در دوراني كه احتياج زيادي به مادر داشت از مهر او بي بهره گشت، بهر حال دوران ابتدايي را به پايان رساند و وارد راهنمايي گشت در طول مدرسه او همواره در مسابقات قرائت قرآن و سرود شركت نمود و به مقاماتي هم دست يافت. او همواره يكي از بهترين شاگردان مدرسه بود. در آن دوران جنگ تحميلي هم آغاز گشته بود و برادر بزرگش به جبهه اعزام شده بود. برادر وي بعد از 40 روز به شهادت رسيد و او دومين غم خود را نيز تجربه كرد. او در مرگ برادر بسيار ماتم زده و غمگين بود و سر جنازه ي برادرش سوگند خورد كه راهش را ادامه دهد و در اين دوران او بسيار تلاش داشت به جبهه اعزام شود ولي چون سن او كم بود و بعلاوه خانواده اش بار سنگين مرگ يك جوان را به دوش مي كشيدند به اين امر راضي نمي شدند، تا اينكه او پا به دوران دبيرستان گذاشت. ديگر او بي تاب گشته بود و مدام بهانه مي گرفت و بالاخره هم موفق گشت و براي گذراندن آموزش نظامي به گهر باران ساري اعزام گشت.

مدت 40 روز در آنجا مشغول فراگيري فنون نظامي بود و بعد از آن به جبهه اعزام گشت. او مدت 2 سال و اندي درجبهه هاي حق عليه باطل بسر برد و در عمليات هاي مختلف نظير; كربلاي4 ،كربلا5 ، فتح فاو و دجيله شركت داشت. او با وجود حضور مستمر در جبهه سال اول دبيرستان را پشت سر گذاشت و در سال دوم نام نويسي كرد ولي موفق به حضور در كلاس ها نشد با اينكه خانواده اش توصيه مي كردند كه درسش را بخواند و در ايام تعطيل به جبهه برود او قبول نمي كرد و مي گفت:((در جبهه بيشتر به من نياز دارند)) و سر انجام در تاريخ 28 اسفند ماه 1367 هنگامي كه رزمندگان براي پاكسازي شهر دجيله رفته بودند و او هم همراه با دو تن از دوستان همسفرش مشغول گشت زدن بود مورد اصابت گلوله از ناحيه ي ران شد و در حالي كه دوستانش مشغول پانسمان زخمش بودند، خمپاره اي منفجر گشت و سر او مورد اصابت تركش قرار گرفت و شهيد شد. مدت سه روز جنازه اش در منطقه عملياتي بود تا بالاخره به عقب فرستاده شد و اين چنين دفتر زندگي كوتاه اما پر ثمرش بسته شد.

مركز اسناد بنياد شهيد و امور ايثارگران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده