زندگی روحانی شهید از دیار آذربایجان
با فلسفه شهادت آشنايي ديرينه داشت. عاشق شهادت بود و تنها آرزويش وصال حضرت جانان و حضور در محضر يار بود.

نوید شاهد آذربایجان غربی: سید رضا موسوی نظر متولد 1347، که حین حضور در جبهه به حوزه می رفت. او عاشق امام و راهش بود و همین بود که وقتی در عملیات مجروح شد اما باز یارانش را تنها نگذاشت و تا آخرین نفس جنگید تا در تاريخ بیست و نهم اسفند ماه سال 66 در جبهه قوجار عراق بر اثر اصابت تركش به آرزوي ديرينه اش، لقاي حق رسيد و با عنوان شهادت جاودانه تاريخ اسلام گشت.

 

«گمشده نور منم، شعله اين طور منم

                        شاهد و منظور منم، در رگ اين شور منم

زنده جاويد منم، مايه اميد منم

                        عشق منم، زندگي و نور منم»

در ميان نخلستانهاي سر برافراشته جنوب و در سنگرهاي سرد و رطوبي مناطق يخبندان كردستان، آواي خوش تلاوت قرآنش را مي توانستي بشنوي و عشق را بر سر سجاده عبادت و هنگام نگهباني در راز و نيازش مي توانستي ببيني.

سخن از جوان، سيد و سالاري است از تبار شهيدان كه به سال1347 در خانواده سادات و مذهبي پا به عرصه هستي نهاد. شش بهار از عمر پربركتش نگذشته بود كه پدر بزرگوارش را از دست داد و با سرپرستي مادر فداكارش پرورش يافت.

در دوران اوجگيري انقلاب شكوهمند اسلامي كودكي بيش نبود، ولي در آن ايام بازيهاي كودكانه و مرسوم را رها كرده و در بازيهای  كودكانه اش، نقش مبارز و مجاهد را به خود مي گرفت و با تمام وجودش عليه رژيم ستمشاهي شعار سر مي داد.

عاشق قرآن بود و از چهار سالگي سوره هاي كوچك قرآن را حفظ كرده بود. پس از پيروزي نهضت اسلامي با وجود کمی سن در مساجد و پايگاه محلشان شركت فعال داشت و براي تقويت ارزشهاي انقلاب از هيچ كوشش و تلاشي دريغ نمي كرد.

 شهيد بزرگوار تا سوم راهنمايي تحصيل و سپس عشق جهاد و شور شهادت او را راهي ميدان كرد.

نمونه بارزی از صدق و صفا، اخلاص و پاکی و شجاعت و بی باکی بود. او عاشقانه مشتاق شهادت بود و تنها آرزویش وصال به خدای خویش و مولایش حسین بن علی(ع) بود و از اوان نوجوانی نسبت به امام و انقلاب علاقه وافری داشت و خود را در مسائل عبادی و اجتماعی موظف می دانست.

حضور او در ميدان جهاد يادآور كربلاي حسيني و ياران نوجوان حضرت سيدالشهدا(ع) بود. سيد رضا موسوي نظر در سنگر جنگ و جهاد، تحصيل علم را نيز  فراموش نكرد و در ميان آتش و خون سال اول و دوم متوسطه را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از چند مدت نبرد به زادگاه خود آمده و به سبب عشق و علاقه وافري كه به مكتب مولايش امام زمان(عج) داشت وارد حوزه علميه شهرستان خوي شد و جهت كسب معارف بيشتر به قم هجرت و در مدرسه علميه مهدي موعود(عج) مشغول تحصيل گشت و ضمن تحصيل درسهاي نموذج و عوامل و سيوطي نيز تدريس مي كرد.

خبر شهادت يارانش باز آرام و قرارش را گرفت و بي تابانه به جبهه بازگشت. غم و اندوه بيكران از شهادت ياران، بر جانش رخنه كرد و او را چون حصاري حصين در بر گرفت.

با فلسفه شهادت آشنايي ديرينه داشت. عاشق شهادت بود و تنها آرزويش وصال حضرت جانان و حضور در محضر يار بود. امام را از دل و جان دوست مي داشت و تابع امرش بود تا حدي كه سر و جان را در راه اطاعت امرش بي مقدار مي پنداشت.

 سيد بزرگوار شال سبزي به كمر مي بست و در عمليات شركت مي كرد. آخرين بار كه جهت ديدار مادر و خانواده اش به مرخصي آمده بود پيش مادر رفت و گفت: «مادر جان، خواهشم اين است كه بر لبهاي من بوسه زني، چرا كه آخرين ديدار است و برنمي گردم.»

و چنين شد. در مصاف با اهريمنان از ناحيه كمر مجروح شد ولي ياران تحت امرش را تنها نگذاشت و با همان حال آنها را تا نيل به هدف راهنمايي كرد تا اينكه در تاريخ بیست و نهم اسفند ماه سال 66 در جبهه قوجار عراق بر اثر اصابت تركش به آرزوي ديرينه اش، لقاي حق رسيد و با عنوان شهادت جاودانه تاريخ اسلام گشت.

روحش شاد و يادش گرامي باد.

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده