در سی و دومین سالروز شهادت؛
باید افتخار کنید که خداوند این لیاقت را به شما داد که شما هم جزء خانواده های صابر شهدا باشید.
نوید شاهد کرمان، سیدرضا مهدوی در دیماه 1329 در خانوک چشم به جهان گشود. دوران شش سالۀ ابتدایی نظام قدیم را در دبستان «علوی» زادگاهش سپری کرد و سپس روانۀ کرمان شد و روزگار را با انجام دادن کارهای مختلف گذراند.

ایشان بعد از مدتی، تصمیم به ادامۀ تحصیل گرفت؛ به همین منظور پا به هنرستان «اقبال» کرمان گذاشت و رشتۀ راه و ساختمان را برگزید. او روزها در هنرستان، کارهای تأسیساتی را انجام می داد و شبها درس می خواند. او که فردی متدیّن و انقلابی بود، در دوران پُر از خفقان قبل از انقلاب، به دلیل فعالیت های انقلابی و پخش اعلامیه و نوارهای حضرت امام، انگشت اشارۀ ساواک بود و بارها مورد تعقیب قرار گرفت.

سیدرضا بعد از اخذ مدرک دیپلم، جذب ادارۀ آموزش و پرورش شد. بعد از پیروزی انقلاب، از طرف آموزش و پرورش مأمور به خدمت در جهاد شد و در قسمت سوادآموزی جهاد، مشغول فعالیت گشت. وی برای سوادآموزی، به روستاهای دورافتاده سفر می کرد.

با آغاز جنگ تحمیلی، بارها به جبهه اعزام شد و در یکی از این اعزامها، شیمیایی شد. سیدرضا در سال 1361 عازم سفر معنوی حج شد و به زیارت خانۀ خدا مشرّف گردید. ایشان بعد از دو سال خدمت در جهاد، به آموزش و پرورش برگشت و در دبستان «شهدا»، به عنوان معلم مشغول خدمت شد.

عملیات بدر، آخرین صحنۀ حضور سیدرضا در جبهه بود. او که به منظور شرکت در این عملیات، در جزیرۀ مجنون حضور داشت، در بیست و ششم اسفندماه 63 مجروح شد و سرانجام در بیست و نهم اسفندماه 1363 بر اثرجراحات شدید، در بیمارستان شیراز دعوت حق را لبیک گفت و به خیل شهدای عملیات بدر پیوست.

پیکر مطهر شهید «سیدرضا مهدوی» در گلزار شهدای خانوک به خاک سپرده شد.

فرازی از وصیت نامه شهید سید رضا مهدوی:

این اعجاز بزرگ قرن و این جمهوری اسلامی، محتاج به حفظ و نگهبانی است. (امام خمینی)

به نام خدا که به من، جان داد و به من، توان داد تا او را بندگی کنم.

... سلام بر جمیع شهدای اسلام، پاکبازان راه عشق و فداکاری که با خونِ خود، اسلام و انقلاب را بیمه کردند. سلام بر تو ای مادر مهربانم! که مرا در دامن پاک و پُرمهرت پروراندی؛ ای مادرم! که هر وقت اسم حسین(علیه السلام) برده می شد، بی اختیار اشکهایت روان بود؛ [بارها] خودم شاهد ریختن اشکهایت بودم و می دانم که با گریه بر حسین(علیه السلام) مرا شیر دادی و این، دامن پاک تو بود که دو شهید را در خود پروراند. ای مادر! تو کاری زینب گونه کردی؛ [به راستی، او] در روز عاشورا چگونه بر داغ برادر و برادرزاده و فرزند، صبر کرد؟!!

مادرجان! تو باید مثل مادر وَهَب [باشی] که در روز عاشورا سرِ بریدة فرزندش را به طرف دشمن پرت کرد و گفت: «چیزی را که در راه خدا داده ایم، پس نخواهیم گرفت.» مادر عزیز! تو را توصیه می کنم به صبر؛ که تو در شهادت سیدمحمود، امتحان خود را پس دادی و گفتی: «من، خودم به فرزندم اجازه دادم که برود». فراموش نکنید که در آخرین خداحافظی، به من هم گفتی: «برو مادر».

مادرجان! صبر کن و بدان که تو در روز قیامت، نزد جدّه ات فاطمه(سلام الله علیها) روسفید خواهی بود و تو نیز ای پدر! همانگونه که حسین(علیه السلام) در مصیبت فرزندانش صبر کرد، تو نیز باید صبر کنی؛ که خداوند به شما اجری عظیم خواهد داد و خداوند با صابران است و شما در نزد جدّتان، سرافراز خواهید بود. من، شما را توصیه می کنم که مراسم روضه خوانی ایام فاطمیه را تا زنده هستید، هر چه باشکوهتر برگزار کنید.

و شما ای خانواده ام و همسرم! مرا ببخشید. از شما طلب عفو دارم؛ شما باید مشکلات را تحمل کنید؛ چرا که در راه خداست. به یاد خدا باشید؛ زیرا یاد خدا، آرامبخش دلها و روح هاست و اگر صبر کنید، در نزد خدا اجری بزرگ خواهید داشت.
تقاضا دارم بچه های مرا خوب تربیت کنید، مخصوصاً در امر نماز؛ که ما به خاطر نماز، قیام کردیم. شما نباید ناراحت باشید، باید افتخار کنید که خداوند این لیاقت را به شما داد که شما هم جزء خانواده های صابر شهدا باشید. باز هم شما را توصیه می کنم که در مقابل مشکلات، صبر کنید؛ چون برای خداست و او خود، مشکلات را برطرف خواهد کرد. بارها گفتم در وقت گرفتاریها، خاطرات عاشورا و خاطرات کربلا را به یاد آورید و برای آنها گریه کنید؛ که همة گرفتاریها برطرف خواهد شد. نمی دانم آن موقعی که امام حسین(ع) روانة میدان بود و همة فرزندانش دورش را گرفتند، بر او چه گذشت؟!

همسرم! پسرم مهدی را چنان تربیت کن که اسلحة افتاده ام را بردارد و راهم را ادامه دهد. در پایان، وصیت می کنم که در هر هفته، برای امام حسین(ع) روضه بخوانید و گریه کنید؛ [چرا] که: «إنَّ الحُسین، مصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النًَّجاة».

و شما ای برادرانم! ای سیدجواد! برادرم! با تلاش و کوشش در راه خدا [قدم بردار] و راه شهیدان را ادامه بده و گوش به فرمان امام باش. و تو ای برادرم، سیداکبر! همانگونه که علاقه داشتی در سپاه خدمت کنی، خدمت کن و سپاه را رها نکن و از این پاسداری [مقدس]، خوب پاسداری کن و سنگر اسلام را نیز رها نکن. 
تو ای سیدمهدی! برادرم! تو نیز همانگونه که شبانه روز در خدمت انقلاب و اسلام بودی، باش و خدمت کن؛ که اجری بزرگ در نزد خداوند داری. و تو ای یگانه خواهرم! باید رسالت زینب گونه ات را خوب انجام دهی و پیام خونِ برادرانت را به گوش جهانیان برسانی. در مقابل مشکلات، صبور و شکیبا باشی.

آخرین وصیت من خطاب به ملّت شهیدپرور ایران است که دست از امام برندارند و حسینِ زمان را تنها نگذارند و سنگر خالی شهدا را پُر کنند، با دشمنان خدا بجنگند و لحظه ای در مقابل زر و زور و تزویر، آرام ننشینند.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده