شهید اسفند ماه
چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۴۳
شهید حسین نظافت در سال 1346 در قمرود از توابع قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 29/12/60 در عملیات فتح المبین شهد شهادت را نوشید و به وصال حق شتافت.

برادر حسين نظافت در ارديبهشت ماه سال 1346 در دهستان قم قريه قمرود بدنيا آمد. مادر وي نام او را حسين گذاشت. حسين در سن هفت سالگي شروع به درس خواندن كرد و تا ششم ابتدايي را خواند و در ضمن درس خواندن هميشه سعي مي كرد نصف روزي را كه بيكار هست سركار برود. حسين در سن 13 سالگي تقريباً كار ياد گرفته بود و پيش پدرم مشغول كار بود و اخلاق و رفتار بسيار خوبي داشت تا اينكه انقلاب عظيم در ايران پا گرفت و حسين با عشق و شور در راهپيمايي ها شركت مي كرد و بر عليه كفر به جهاد پرداخته بود.

در يكي از راهپيمايي ها هنگامي كه كماندوها به مردم حمله مي كردند يك وقت ديدم حسين خسته و دوان دوان مي آيد از او پرسيدم چه شده است مادر؟ گفت كماندوها حمله مي كردند كه مرا گرفتن و به من گفتند بچه برو گمشو اگر يك بار ديگر تو را بگيريم مي كشيم. حسين هم گفته بود اگر مردي مرا بكش  همان وقت يك چك برگوش من زد (ازگفته مادر) تا اينكه در زمستان سال1357 شاه سرنگون شد. وي در خيابانها خوشحالي مي كرد تا زماني كه صدام كافر به ايران حمله كرد.

برادر حسين نظافت با عشق و علاقه اي كه به امام و امت و ميهن عزيز خود داشت او را وادار كرد كه به جبهه برود اما متاسفانه سن او 15 سال بيشتر نبود و هر چه كه بسيج مي رفت او را قبول به جبهه نمي كردند تا اينكه آمد يك فتوكپي از شناسنامه خود گرفت و سن خود را زياد كرده بود و اسم خودش را در بسيج سپاه پاسداران قم نوشت و پدر و مادرم هم با رفتن او  به جبهه موافقت كردند و روزي كه مي خواست به جبهه برود ذوق و شور زيادي داشت. او را به آبادان منتقل كردند و در حدود يك ماه در آبادان تعليم مي ديد و در يكي از نامه هايش نوشته بود كه به خونين شهر اعزام شده ام و حدود دو ماهي هم در خونين شهر بود كه به مرخصي آمد. در حمله بوستان كه برادران رزمنده و دلير آنجا را فتح كردند حسين در قم بود و مي گفت اي كاش من هم نمي آمدم و در اين حمله شركت مي كردم و بعد از چند روزي باز به جبهه برگشت و به شوش دانيال اعزام شد.

برادرحسين نظافت علاوه بر اينكه در جبهه شوش دلاوري مي كرد يك عدد ماشين سلماني را هم با خود برده بود كه از پدرم كار ياد گرفته بود. در آنجا سر برادران همرزم خود را كوتاه مي كرد.  در نزديكي هاي سال نو قرارداشتيم كه من برايش نامه فرستادم و در نامه ذكركردم برادر اگر مي تواني شب عيد به قم بيا چون مادر خيلي دلش مي خواهد تو را ببيند. او در جواب نامه اينطور ذكر كرده بود برادر به مادر بگو كه من تا زماني كه جنگ ادامه داشته باشد نمي آيم خيالتان راحت باشد تا اينكه خودش هم در دو سه روزي مانده به عيد براي پدرم تلفن مي زند و بعد از اتمام حرفها پدرم به او مي گويد حسين جان اگر مي تواني شب عيد را به خانه بيا او در جواب مي گويد پدر جان ببين تا آخرين قطره خونم مي جنگم و هر موقعي كه جنگ تمام شود مي آيم تا اينكه در حمله فتح المبين شركت مي كند و با رمز يا زهرا شهيد مي شود و به آرزوي ديرينه خود مي رسد.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده