سردار شهید مهدی باکری:
دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۳
جوانی كه باید در آتش بسوزد، می دانید خداوند چه می كند؟ خدا به آتش دستور می دهد كه ای آتش، برای ابراهیم سرد شو و پیامبر می فرماید و آیه قرآن است كه در آتش نمی سوزد. عجیب نیست؟
بدانید؛ ماندنمان در گرو رفتنمان است

به نام خدا. صحنه عملیات است و تشویق به جلو رفتن نكنیم كه نمی شود و برگردیم. سخته، زحمت داره، امكان پذیر نیست. كسی كه تمام مسائل را با دیدگاه خود می سنجد، خدا كمكش نمی كند. كسی كه در هر كار خدا را م یبیند، خدا كمكش می كند.
قرآن برای ما مثالها، نه مثالها بلكه واقعیات را برای ما بیان كرد كه آنان كه خود را هیچ دانستند و همه كاره، خدا را دانستند و در راه خدا وارد شدند، نهراسیدند و هرچه خدا گفت انجام دادند و خدا هم كمكشان كرد. حضرت ابراهیم تك و تنها سرود توحید را سر داده.

می گیرندش سختی، شكنجه، فشار، برای اینكه گفته بتهای شما باطل است. ابراهیم دست بردار، چنین و چنانت می كنیم، نگو. حضرت ابراهیم: من از طرف خدا مامور هستم. تهدیدش می كنند، اما ذرهای نمی هراسد، چون خودش نیست و به خود فكر نمی كند. آتشی مهیا می شود، بعد داخل منجنیق قرارش می دهند و پرتش می كنند داخل آتش. حالا آتشی درست شود و به ما بگویند دست خود را روی آتش بگیر و دستور هم آمده كه دستت را نكش. امتحان كنید خود به خود دستش را عقب می كشد. اگر خود را تنها ببیند و متكی به الله باشد دیگر احساس می كند دستش نمی سوزد. حضرت ابراهیم را پرت می كنند در داخل آتش تا بیرون نیاید تا بسوزد، ما دیده ایم و فهمید هایم كه آتش سوزاننده است و همه هم دیده اند و منكر نمی شوند، چون حضرت ابراهیم به خاطر خدا با آ نها می جنگید.
جوانی كه باید در آتش بسوزد، می دانید خداوند چه می كند؟ خدا به آتش دستور می دهد كه ای آتش، برای ابراهیم سرد شو و پیامبر می فرماید و آیه قرآن است كه در آتش نمی سوزد. عجیب نیست؟
خداوند آن ایمان را از حضرت ابراهیم می بیند و به آتش دستور م یدهد سرد شو، اگر ذره ای شك در دل ابراهیم می افتاد گمان می كنم می سوخت، در روایات حضرت جبرئیل سئوال می كند؛ آیا كمكی از ما نمی خواهی؟ می گوید چه كار دارم. باز صدا می آید كه داری می افتی در آتش. می گوید آن كه مرا خلق كرده می بیند، احتیاجی نیست من از او بخواهم. مگر خدا نمی داند كه با من چه می كنند؟
من از خدا بخواهم؟ پس خدا م یخواهد، این را در جایی از تاریخ نگفته است، ابراهیمی بود، آتشی شد، چنان و چونان، تاریخ خدا می خواهد به ما بگوید كسی كه ایمان داشته باشد و برود و در راه خدا قدم بگذارد از مشكلات، یعنی همان آتش سوزان دریا نیست كه انسان شنا بلد باشد و نجات پیدا كند، آتش بود برای مومن خدا آن را سرد می كند، خدا در صحنه های عملیات هم هست، درست است، نه؟
مانند آتش ابراهیم، عظمت اسام و شرافت اسلام بر پایه اسلام در گروی رزمندگی رزمندگان اسلام است. حملات آ نها و حضور آ نها، و باید به پیش بروند تا اسلام سرفراز بماند و عظمتش را حفظ كند. در این پیشرفت ها و این جلو رفت نها آتش هم هست. خمپاره های دشمن، توپخانه دشمن، تیربارهای دشمن، همان آتشی است كه آن زمان مشركین روشن كرده بودند. دستور الهی، پیشرفت دین خدا در این بود كه ابراهیم را حتی در آتش هم انداخته بشود، برود و دم بر نیاورد و نترسد و نلرزد، پیشرفت اسلام در این حد كه رزمنده ای كه گفته شد برو و رفت، از آتش دشمن نترسد و نلرزد، نسل غریب خدا كجاست، همین جاست، زمانی كه آتش ابراهیم را نسوزاند، یعنی اسلام پیروز شد بر دشمنان. بر آنان كه او را در آتش انداختند و شاهد سوختنش باشند، ولی نسوخت. یعنی بر آ نها پیروز دشمن این موانع و استحكامات دشمن این سدهایی كه در جلوی اسام درست كردند، شكافته شود و از بین برود. عظمت اسلام و سرفرازی پرچم اسلام امروز در گرو جنگ است كه ساده عرض كردم و مسائل جنگ هم در گرو پیش رفتن است نه ماندن و..... مسائل پیش رفتن هم در گرو ایمان شماست.

بدانید؛ ماندنمان در گرو رفتنمان است

رزمندگی واقعی شما و اعتقاد شما به این اندازه، دیگر منی نباشد، نخواهم كه در ذهنم زن و بچه ام بعضی ها هم برگردم شهرم، طوری در این موانع راه بروم كه تیری به من نخورد، یك ساعت تأخیر شد، دو ساعت تأخیر شد، حالا سرپا برم تا بمیرم، حال تأخیر شد كه شد، اصلاً این سیم خاردارها و می نگذار یها باز نشد برمی گردیم، مگر طوری می شود، بروم و بی خودی در آ نجا بمیرم، پس زن و بچه هایم چه، مدرسه و دانشگاهم چه، حضرت ابراهیم هم همینطور فكر كرد؟ امروز پیشرفت اسلام، عظمت اسلام، در این است كه این دژها كه دشمن جلوی اسلام سد كرده را نابود كنیم.
پیروزی نیروهای اسلام در كجاست؟ در این است كه نیروهای اسلام از كربلا رد بشوند و به قدس برسند، زمان پیروزی آنجاست.
مگر شعار می دهیم كه سرخود را كلاه بگذاریم، شعار می دهیم كه دل امام را دلخوش كنیم؟ شعار می دهیم مردم را دلخوش كنیم، شعاره؟ اگر این گونه باشد كه خیانتكاریم، كذابیم، دروغگو ییم.
اگر عمل است باید رد شویم، تا كی بمانیم پشت اینها، خودمان از این سیم خاردارها می توانیم رد شویم؟ نه نمی توانیم، اگر گنجشك را هم از این طرف بفرستیم، از آن طرف پرهایش گیر می كند و نمی تواند درآید، پس ما می توانیم به این سادگی از اینجا رد شویم، خودمان نمی توانیم باید برای كسی كه ادعا می كنیم انجام دهیم كه خود او این كار را انجام می دهد، طوری در صحنه عملیات باید راه برویم، تلاش كنیم كه آن آتش دشمن را ب یخاصیت كند، تركش بشود بی خاصیت تیر، به ما نخورد اگر خدا بخواهد نمی شه؟ لابد قلبمان نمی خواهد با قاطعیت جواب دهد. شاید احساس نكردی، ندیدی ولی عشق آیات قرآن فقط این باشد كه خدا صابر است، قدرت مطلق است چگونه قدرت مطلق است؟
در قرآن آمده تنها بودم، به خاطرنان نبود، بلكه به خاطر خدا بود، در آتش هم نسوختم و نصرت هم بهش دادند و ما كه مدافع شرافت اسلام هستیم و چشم های زیادی به ما دوخته شده است، بدانید كه شما تك و تنها نیستید و كسی هم نیستید، حسن است و حسین است و شهری است، نه شما اگر با دید بصیرت برگردید و به پشت نگاه كنید، میلیونها چشم خواهید دید كه به شما نگاه می كنند، به راه رفتن شما، به جنگیدن شما، به ایمان شما، باید آمادگی خیلی جدی باشد، قلبها خیلی محكم باشد و توجه جدی باشد، تغییر باید بكنیم، بله فكر كنیم و خوب هم فكر كنیم، ولی وقتی در صحنه وارد می شویم پیشرفت اسلام را م یبینیم كه با سرعت تمام باید از این استحكامات بگذریم،
حتی اگر سرپا باشد، شدیدترین آتش توپخانه باشد، تیربارهای دشمن هم كار كنند، باید به سرعت از اینجا بگذریم و این با سرعت گذشتن از اینجا حكم است برای ما و سست رفتن ما زمینگیر شدن ما، و به محض شنیدن خمپاره به زمین افتادن ما و خوابیدن و دنبال سنگر گشتن و گودال كندن و یكی دو ساعت در آ نجا ماندن تا ببینیم چه می شود و آتش زیاد و نمی شود پیشرفت، اینها همه اش مسائلی است كه انشاالله دست خدا به ما نزدیك باشد و فاصل های نباشد (بین ما و خدا) و بگوید كه این بنده برای خودش می خواهد از اینجا بگذرد، حالا خودش تلاش كند آیا م یتواند؟ ولی اگر دست خدا پا یین باشد، دشمن زبون می شود، تیرش اثر نمی كند و شما خواهید دید كه می توانید رد شوید و چیزیتان نشده، این آمادگی است كه ما خودمان در وجودمان درست باید بكنیم، برای آغاز عملیات شرط اول و اساسی: یقین داشته باشیم كه خداوند قادر است و خیلی از كارهایی كه ما تصور می كنیم كه سخت است، در مقابل قدرت او هیچ سخت نیست، بلكه آسان است و فقط شرطش این است كه خودمان را آماده كنیم كه در آن لحظه به عقب رفتن فكر نكنیم ما را فرستاد هاند جلو كه دست نیروها را بگیریم و راهنمایی كنیم و از این راه ببریم، به شما نگفتند كه م یروید آن وسط تیری می آید و به شما می خورد یا این كه می دانستند كه دشمن تیربار دارد، مگر نمی دانستند تیربار و تفنگ دارد و خمپاره و آتش انبوه دارد. اگر می دانستند به شما می گفتند برگردید، نه، اگر می دانستند دیوانه نبودند كه شما را بفرستند زنده بودن ما در گرو رفتن است، كه می خواهیم در زیر پای كفار له نشویم، باید برویم
باید این دژها و استحكامات شكافته شود و قابل شكافته شدن هم هست، اگر به قدرت خدا ایمان نداشته باشیم نمی شود، مثال همان گنجشك، اگر قلبها آماده باشد و این باور به ایمان بشود كه اگر خداوند قادری كه یك برگ از درخت نمی افتد، مگر به اذن خدا، چقدر باید بی فكر و ساده اندیش باشم كه من انسان به این بزرگی بمیرد و یا سالم بماند و مشیت الهی و اراده الهی در او نباشد، آن كسی كه در صحنه عمل دنبال جانش می گردد و پیشرفت اسلام در آن است كه سریع برود ولی نمی رود، او از مرگ می ترسد، كسی كه از كشته شدن می ترسد، برای ما جایز نیست و كسی نمی تواند ادعا كند كه چون از مرگ می ترسم و نمی خواهم بمیرم، بعد از جنگ احد پیامبر كه برگشتند و شكست خورده بودند و شهید زیاد داده بودند، مردم به استقبال آ نها آمدند و گفتند: دیدید بهتان گفتیم نروید، اقوام و برادرانتان مردند. بعد از جنگ احد عد های م یگفتندد نروید كشته م یشوید، دستتان قطع می شود و كشته می شوید، اگر نمی رفتید، مثل ما در مدینه سالم بودید، معانی آیات سوره بقره؟ در پاسخ پیامبر به آ نها چه می گفت؟ خداوند آیه نازل كرد كه به آ نها بگو شما كه خودتان نیامدید به خاطر این كه از مرگ می ترسیدید. اگر راست می گویید كاری كنید كه نمیرید. همیشه در این دنیا زنده باشید.

پیغمبر گفت: اگر می توانید هفتاد، صد سال نمیرید، مگر شما نمی بینید كه بستگان و اقوامتان بعد از مدتی می میرند، هرچه تلاش كند خودش را زنده نگهدارد نمی شود. همه ساكت شدند و جوابی نداشتند. هیچ كس نمی تواند بگوید من از مرگ می ترسم، اگر بگوید می ترسم جوابش این است كه كاری كند مادام العمر زنده بمانی. اینان نفهمیدند كه چه كسی آ نها را آفریده؟ كی خلقش كرده؟
به خاطر همین این سئوا لها را می كنم، اگر خدایی با این عظمت ما را به این دنیا آورده پس خیلی ساده در این صحنه ها بگویم تا وارد شدیم می میریم، اگر كمی جلوتر برویم دیگر امیدی نیست، بنابراین خود را پشت سنگرها پنهان می كنید، این كانال و آن كانال شاید طوری شود كه ما نمیریم، حداقل شما كه چند عملیات بودید خیلی برایتان اتفاق افتاد كه برادرتان كنارتان بوده و شهید شده و شما زنده بودید، چرا این تیر به شما نخورد؟ شما به كسی سپرده بودید كه تركش به شما نخورد؟ اسم شخصی روی تركش نوشته شده بود؟ شما خودتان
از خود حفاظت كردید؟ این عمل دور از قدرت الهی بود؟ اینگونه نبود. خدا خواست تا شما زنده بمانید پهلوی یتان شهید شود، دیگر به كسی مربوط  نیست كه چه شد، خدا خود می داند و شما هم انشالله باید به آن استحكامات كه دشمن سد راه اسلام درست كرده فكر نكنید، اطلاعات عملیات و لشگر یا تیپ نمی تواند رد شود فكر نكنید كه اینها را گذاشته كه فلان تیپ نتواند عملیات انجام دهد، اینها را درست كرده كه اسلام از اینجا رد نشود. چشمهای امام زمان، امام امت، و ملت شریف ایران به این است كه رزمندگان چگونه عملیات می كنند و چه خواهند كرد. نمی گویند تیپ فلان نام نتوانست انجام وظیفه كند. در دنیا فلان تیپ را نمی شناسند، بلكه می گویند جمهوری اسامی ایران نتوانست از این موانع بگذرد. اسلام ماند و نتوانست از این جاده بگذرد. كجای دنیا می گویند فلان فرمانده گیر كرد؟ امروز ما خودمان نیستیم، تشكیلاتمان نیست، بلكه اسلام است. حكم اسلام در پیش رفتن است، ثابت قدم پیش رفتن است با ایمان جلو رفتن است، نهراسیدن است، زمانی كه گفتند آرام برو و سنگر بگیر، برو از این مسیر بگو چشم.

 زمانی كه گفتند مانند برق بروی سریع باید بروی، نباید سنگر بكنی یا گودال درست كنی. نباید مهلت بدهی. سریع باید بروی، شاید این استحكامات بود و این عملیات آ نها را شكافته دوازده شب، امشب گروهی گفته ما رد شدیم فایده نداشته تدبیرش در این است كه در یكی دو ساعت اول حمله باید رد شود وگرنه فایده ندارد كه هیچ، یك تعداد زخمی و شهید هم می شوند. آد مها را باید بریزیم زیر آتش دشمن؟
امروز بفهمید كه اهمیت كار شما چیست؟ شما یك معبر برای خود باز نمی كنید، راه باز می كنید تا رزمندگان اسلام و نیروهای اسلام و امت اسلامی از این معبر رد شوند. ببینید چقدر وظیف هتان سنگین است، راه باز نشد این نیست كه راه و معبر شما باز نشد، محوری نشد. شما دارید برای اسلام معبر باز می كنید اگر این استحكامات را بردارند، این ملت خودشان از شما بهتر می توانند جلو بروند. هیچ مانعی وجود ندارد، در تاریكی شب م یروند جلو و این دیوارها را ساخته تا مانع پیشروی اسلام شود و امروز شكافتن این دیوارها به عهده شما است.

بدانید؛ ماندنمان در گرو رفتنمان است

شما كه امداد خدا را م یخواهید، كمك خدا را می خواهید و نمی توانید كه نخواهید، از قدرت ما این كارها بر نمی آید. باید قوی دل و با حوصله باشیم. باید شجاع باشیم. باید تلاش كنیم در سریع انجام دادن خوب نگاه كنید، خوب شناسایی كنید، دقت بیشتری كنید تا شب حمله كنید. ای نطور نباشد كه بگو یید دوربی نها اذیت می كند، گرم است، گرد و خاك است، ولش كنیم حالا اگر شد شب م یرویم، اگر نشد فردا شب می رویم طوری نیست. این گونه نیست، خیلی مهم است انشاالله با ثابت قدمی و شجاعت و شهامت و آمادگی بیشتر مقداری جلو برویم. خدا خودش آ نقدر كمك م یكند كه قابل توصیف نیست و مشكلات هم به دست خدا حل م یشود. خواهیم دید كه چقدر خدا در صحنه است.

یك اشاره كوچكی هم به امام حسین بكنیم چرا كه در سهای بزرگی را به ما م یآموزد. یاد داشتن و آموزش دیدن هم در ای نجا خیلی راهگشایی دارد. ما امروز نیاز داریم بیاموزیم روحیات شهاد تطلبانه امام حسین و یارانش را. امروز این روحیات در جبه هها و برای رزمندگان مهم است. ما باید این روحیه را داشته باشیم تا این كارها را بكنیم. امام حسین م یدانست شهید م یشود. م یدانست با تعداد كم در مقابل این همه دشمن كه احاطه كامل دارند شهید م یشود. یكی یكی از عزیزان و فرزندانش در جلو چشمش شهید م یشوند. عال یترین روحیه را
امام حسین داشت زمانی كه خودش وارد صحنه شد در شب عاشورا نقل شده كه طبعاً اگر بگویند كه فردا شهید م یشوید، م یگو ییم ای خدا چه كنیم مادرمان و پدرمان و بچ همان چه م یشود و... اما در شب عاشورا اصحاب امام حسین یك روحیه شهاد تطلبانه كه ما امروز نیاز داریم داشتند. جزو فرهنگ اسلامی ماست، گنگ بودیم باید بفهمیم همه دوره م یگیرند و با هم م ینشینند و م یخندند.
شمشیر بود، دست و پا بود كه از بدن جدا م یشد و تك های از بدنشان م یافتاد. ما ندیدیم، تاریخ برایمان م یگوید. یكی از اصحاب امام حسین عقب آمد و گفت: زخمی شد هام و نم یتوانم بجنگم. امام گفت زخمت را ببند و برو جلو چون دیگر كسی نمانده است و خیل یها در صحنه زخمی شد هاند و كسی نیست كه آ نها را عقب بیاورد. این روحیه شهاد تطلبانه چه بوده كه او درد جراحت را احساس نمی كرد و می جنگید و اگر درد آن را احساس می كرد از پا می افتاد. این عشق شهادتطلبانه چه نیرویی به انسان می دهد كه این زخ مها را می بیند ولی توجه نمی كند.

 ما نیاز به این چیزها داریم و نباید امام حسین و صحنه عاشورا و اصحابش را از یاد ببریم. ب هخاطر این كه این در سها را م یدهند سئوالات زیادی م یكنند و م یگویند چرا خدا كمكشان نكرد. پس چه شد، پس چرا یزید پیروز شد. سئوال م یكنند امام بود، درك و شعور و اگر عملیات بلد نبود، چرا این همه آدم ب یگناه را با خود آورد، نم یدانست اگر برود محاصره م یشود و كشته م یشود؟ طرح عملیاتی بلد نبود؟ و سئوال دیگر؛ امام حسین هم طرح عملیاتی بلد بود، هم امداد برایش آمد. پس چرا پیروز نشد؟ نخواست. چون م یخواست از خودش برای مسلمین راهی را یاد بدهد و درسی بدهد نه در كتاب بلكه عملی. ما كه برای خدا م یجنگیم و م یخواهیم با تعداد كم بدون آب و غذا و سلاح كم و با از دست دادن عزیزانمان تا آخرین قطره خونشان ای نگونه و با این روحیه باید بجنگیم.

 م یخواست این را به ما بگوید و ما هم باید درسمان را خوب یاد بگیریم عملی و واقعی كه برای ما انجام شده. انشاءالله كه با توجه بیشتر و با یاری خواستن از خداوند با خودمان خلوت كنیم تا شرایط لازم را فراهم كنیم و سربازی باشیم كه بتوانیم برای سربلندی امام امت، ملت، اسلام تلاش كنیم و خداوند ما را در صحنه های سخت كمك كند والسلام. كسانی كه جوانان را دعوت به آمدن به جبهه م یكنند همان منادیان اوایل اسام در زمان پیامبر هستند و م یگویند در جبهه جمع شوید تا بجنگیم. جنگ امروز ادامه جنگ پیامبر است. بنابراین باید تا ندای امام را شنیدید به جبه هها بیا یید تا دوره ببینید و فرماند هها انتخاب شوند. حالا اگر محصل باشد، كارمند باشد، رئیس باشد و هركی می خواهد باشد، تا زمانی كه اعلام به نیاز كردند و ما هم لبیك بگو ییم. هما نطور كه به پیامبر لبیك گفتند، چطور كه آن زمان هر كاری كه داشتند كنار م یگذاشتند و خودشان را به پیامبر م یرساندند تا ببینند طرح جنگ چیست و در كجاست. لبیك یا خمینی همان لبیك یا پیامبر است.

لبیك واقعی مردم زمانی كه هر وقت جبهه نیاز پیدا كرد بیایند با تمام مشكلات برای این كه مشكلات سطحی و ظاهری است. هما نطور كه امام فرمود هاند، مشكل اصلی جنگ است. همه باید مسئله فرعی را فدای مسئله اصلی كنند. در جبهه حضور پیدا كنند تا
مقداری كه نیاز است، با تمام مشكلات و سخت یها بتوانند جبه هها را پر كنند. با حضور عزیزان و مستمر و انجام عملیات بتوانیم ضرب ههای مهلك به پیكر پوسیده صدامیان وارد كنیم. شنیدید كه امام فرمودند كه صدام هیچ خواب ندارد و دائما در حال لرزیدن است، منتها قلب امام آ نقدر پاك و خالص است كه واقعی تها را می داند.

*سخنرانی شهید مهدی باکری قبل از عملیات
منبع: ماهنامه شاهد یاران، تیرماه 1394
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده