سالروز شهادت
من راضی نیستم که کسی که کوچکترین بدبینی به امام و انقلاب و جمهوری اسلامی دارد زیر تابوت و یا در تشییع جنازه من و در ختم من شرکت کند

نوید شاهد البرز، شهید سید حسن حسینی در سال 1344 در شهر نظرآباد و در خانواده ای متدین و متوسط به دنیا آمد دوران کودکی را با شور و نشاط کودکانه سپری نمود و وارد دوران مدرسه شد. در دوره راهنمایی در مبارزات زمان انقلاب به طور جدی شرکت می نمود و با شروع جنگ تحمیلی با داشتن 15 سال سن بطور داوطلب با گذراندن دوره بسیج در پادگان امام حسین(ع) در لشگر 10 سیدالشهدا(ع) به جبهه حق علیه باطل اعزام شد. در سن 17 سالگی ازدواج نمود و خداوند در سال 63 فرزندی به وی عطا نمود که نام وی را به حرمت رسول اکرم(ص) رسول گذارد و پس از مدتی در گروهان زرهی امام سجاد(ع) شیراز به عنوان پاسدار وظیفه خدمت نمود و در عملیات های مختلف شرکت نمود و سرانجام در سیزدهمین روز اسفند ماه سال 64 به فیض عظیم شهادت نائل گشت و به خیل شهدای اسلام پیوست و پیکر مطهرش در دوازدهم فروردین سال 65 در گلزار شهدای شهر نظرآباد به خاک سپرده شد.


شهید سید حسن حسینی: می خواهم تمام بدنم قطعه قطعه شود تا پیش مادرم فاطمه خجل نباشم



تبلور نور در کلام شهید

اغاز می کنم با نام هستی بخش، خالق یکتا، صاحب اصفات شایسته و نام های مطلق به ذات سبحانش، چرا که تضمین صحت افعال و امور به نام و نبوت اوست و آنان که بدون وی و در نظر داشتن وی کاری را شروع می کنند ممکن است یا خودشان و یا دیگری را ملاک قرار می دهند و شرک می باشد. چند سطری به عنوان وصیت از خود باقی می گذارم و به مطالبی که رسیده ام شما عزیزان را در جریان می گذارم و امید است سلوک الهی پیموده و تا به این مطالب برسند. در آغاز توبه ایزد یکتا می کنم که نتوانستم جواب گو و یا حتی شکرگذار یکی از نعمت هایی که به این حقیر عطا کرده باشم. بار خدایا مرا ببخش که تو به من نعمت چشم دادی و من نتوانستم از آن در راه تو استفاده کنم و به من زبان گویا دادی نتوانستم از آن در ادامه راه اولیای تو استفاده کنم و ......

اگر بخواهم بشمارم نعمتهایت را مدتی طولانی طول می کشد که آنها را روی کاغذ بیاورم. خدایا معادت حق است، جنت و دوزخت حق است، خدایا نکند با این بار گناه از در عدلت وارد شوی که اگر این طور شود وامصیبتا.

ای نازل کننده ارامش بر قلب های مومنین

خدایا موقعی که حضرت علی می فرماید که : الهی و ربی من لی غیرک من چه بگویم؟ موقعی که مولای متقیان سر خود را در چاه می کند و ناله می کند من چه بگویم؟ خدایا معبودا با این ذلیل از فضل و کرمت روبرو شو. خدایا هم اکنون که قلم بر کاغذ می کشم از همه چیز دست کشیده ام به عشق تو. من از تو طلب کار نیستم بلکه بدهکارم ولی امیدوارم که این بدهکار را ببخشی به علی اکبر حسین و با همه این بدهکاری خدایا از تو 2 طلب دارم امیدوارم به حق خون ناحق ریخته حسین این دو طلب این ذلیل را اگر صلاح دانستی عطا کنی:

1 آنکه مرا به بندگی خود قبول کنی و مرا ببخشی.

2 آنکه اگر صلاح دانستی مرا به درجه رفیع شهادت برسان به این صورت که خودم می خواهم که سر در بدن نداشته باشم تا در روز محشر پیش جدم حسین شرمنده نباشم و دست در بدن نداشته باشم که پیش حضرت عباس آن ساقی کوثر سرافکنده نباشم و تمام بدنم قطعه قطعه شود تا پیش مادرم فاطمه خجل نباشم. خدایا مرا لب تشنه شهید کن تا پیش لب تشنه اصغر سربلند باشم. خدایا من امیدوارم و هیچگونه یاس در خود راه نمی دهم که این هم خودش بسی گناه است.

خدایا اگر صلاحت بر این بود که من به درجه شهادت نرسم کمکم کن با مقام شهید بمیرم و اگر هم صلاح دانستی و در جبهه نبرد ظلمت علیه نور شهید شوم صبری به پدر و مادر و همسرم عطا کن.

وصیتی از این حقیر و عبد خدای یکتا به پدر و مادر و همسرم:

با سلام و درود خدمت بقیةاله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری و سلام خدمت نائب بر حقش امام خمینی و امت حفاظته و سلام خدمت ارواح طیبه تمامی شهدای اسلام از هابیل تا شهید مظلوم سیدالشهدای ایران دکتر سید محمد حسین بهشتی و 72 تن از یاران صدیق امام تا شهدای والفجر 4 و ......... و سلام خدمت تمامی رزمندگان اسلام که با ایثار خون خود درخت اسلام عزیز را آبیاری کردند و سلام خدمت تمام ملت شهیدپرور ایران و به خصوص خانواده شهدا و اسرا و مفقودین و سلام خدمت پدر و مادر و همسر عزیزم و خواهران و برادران و تمامی خویشاوندان.

صحبتی با پدرم:

پدر جان پس از تقدیم سلام امیدوارم پسر خطاکار خود را ببخشی و از تمام تقصیراتی که دارم بگذری اگر با شما بلند صحبت نموده ام و اگر ارزشی که خداوند متعال روی آن تکیه زیاد دارد سرپیچی کردم و اگر نتوانستم جبران زحمت هایی را که برای این حقیر کشیدی جبران کنم و در برابر آن زحمات به شما بدی کردم و فرزند خوبی برای شما نبودم و حق فرزندی را برای شما ادا نکردم. امیدوارم که مرا به علی اکبر حسین ببخشی می دانم خیلی برای من زحمت کشیدی ولی پدر جان این را بدان آن روز که خداوند متعال مرا به شما داده امانتی پیش نبوده ام همه ما امانت از نزد خداوند متعال هستیم و دنیا هم محل امتحان است و پدر جان خدا را شکر کن که این امانت را تا اندازه ای خوب به دست صاحب اصلیش تقدیم کردی. پدر جان مرا حلال کن و از طرف من از تمام خویشاوندان حلالیت بطلب که در آن دنیا حق الناس سخت بخشیده می شود و اگر خداوند به من فرزندی عطا کرده بود در تربیت آن کوشا باشید و همچون علی اصغر و رقیه و سکینه راه سعادت را به او نشان دهید.

پدرجان در صحبت هایم با شما بگویم که همچون عمل می کنید پیرو ولایت فقیه و گوش به فرمان روح اله و به یاد جبهه ها و علما و تماس داشته باشید با خانواده شهدا و اسرا و مفقودین.

پس از من جنازه من به دست شما نرسید که خوب و اگر رسید مرا در میان شهدا در بهشت زهرا دفن کنید و من راضی نیستم که کسی که کوچکترین بدبینی به امام و انقلاب و جمهوری اسلامی دارد زیر تابوت و یا در تشییع جنازه من و در ختم من شرکت کند وقتی مسئله اسلام در میان باشد پدر و مادر و فرزند در برابر مسئله اسلام مسئله ای نیست.

به مادر و همسرم بگو که برای من زیاد نگرانی و گریه نکنند اگر خواستند گریه کنند به یاد علی اکبر حسین و شهدای گمنام گریه کنند بر سر قبرم پرچم لااله الا الله بزن و هر شب جمعه اگر زحمتی نبود خانواده ام را بر مزار شهدا و سری هم به قبر من بزنید و برای من قرآن زیاد بخوانید.

صحبتی با مادر عزیزم :

مادر جان سلام می دانم پس از من چه می کشی ولی مادر به یاد مادری باش که 6 فرزند خود را در راه اسلام و فرزند خود را با دست خود در قبر گذاشته به یاد زینب باش و از خداوند صبر زینبی طلب کن.

خداوند می فرماید جنت زیر پای مادرهاست و مادر این حقیر برای زحمات تو از خداوند و فاطمه شفاعت تو را می خواهم.

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۲
انتشار یافته: ۱
مهدی حسینی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۸ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۱
0
1
سلام بنده برادر شهید سید حسن حسینی هستم اگر ممکن است میخواستم مطالبی در مورد شهید و مشکلات مادر شهید را در اختیارتان بگذارم تا در این مورد هم از شهدا و خانواده شهدا بنویسید ممنون میشم
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده