چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۱
شطرنج بازی مي‌کند امّــا نمی­داند / در آستــیـنــش مـُـهره های مار هم دارد!
شطرنج بازی مي‌کند امّــا نمی­داند

در آستــیـنــش مـُـهره های مار هم دارد!

یک بار بُرده٬ غافل از اینکه پس از چندی

این بازی ِ پُر درد ِ سَر تکرار هم دارد!

باید « کلاغان»، کشور او را نگه دارند

وقتی که می­بندد دهان ِ«باز»‌هایش را!

از تخت­ها و چشم­ها یک روز می­افتد

شاهی که نشناسد غم ِ سربازهایش را!

من می­شناسم هم وطن های غریبم را

آن‌ها که در هر خانه­ ای خاکستری هستند

این ­ها که در سطح خیابان چیده ­اند انگار

سربازهای سرزمین دیگری هستند!

وقتی که نوحی نیست کشتی هم نخواهد بود

آرامشی دیگر پس از طوفان نمی ­ماند

اخبار را شاید ولی احساس را هرگز

همواره بعضی چیزها پنهان نمی­ ماند ...

سروده ای از یاسر قنبرلو

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده