شهید انقلاب
شهید غلامحسین رضا بنده لو نهم آذر 1330، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش غلامعباس، كارگر بود و مادرش،طوعه نام داشت. تاپايان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و ديپلم گرفت. كارگر شرکت اتمسفر بود. به عنوان بسیجي در جبهه حضور يافت. بيست و دوم بهمن 1357، در میدان ارک بر اثر اصابت گلوله به سر رژیم شاهنشاهی شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

مختصری از زندگینامه شهید

شهید غلامحسین رضا بنده لو در خانواده ای نسبتاً مستضعف در دامن مادری موحد و مقید که متعهد به مسائل شرعی و رعایت موازین اسلامی و پدری مسلمان آگاه و زحمتکش در جنوبی ترین محله تهران یعنی میدان اعدام به دنیا آمد و به گفته مادر مرحومش زمانی که این بچه را حامله بودم رعایت مسائل فکری و موازین اسلام و حلال و حرام دقت بیشتر را می نمودم در همه حال به یاد خداوند بودم و بعد از نماز درخواست و طلب اولاد صالح می نمودم و در موقع شیر دادن رعایت دستورات مذهبی را می کردم و دوران کودکی و نوجوانی همیشه برای سلامت روح و جسم آنها سعی فراوانی داشتم.

و نامبرده از هفت سالگی وارد دبستان خیام خیابان کبیر شروع به دس خواندن کرد و در تحصیلات دبستان به کلاس های قرآن شرکت می کرد و از جهات معنوی تلاش داشت. بعد از دوران دبستان وارد دبیرستان شد و هر سال با معدل خوب قبول می شد تا اینکه مدرک دیپلم را در رشته صنعتی به دست آورد و ناگفته نماند که مسئله شرعی و تکالیف خود از پدر و مادر و کتب مذهبی به دست می آورد و ایام محرم و صفر و همچنین ماه مبارک رمضان را بیشتر در مساجد و تکایا به سر می برد. در زمانی که درس می خواند توسط برادرش که با نیروهای مسلمان مبارز سر و کار داشت اعلامیه های امام را به ایشان می داد و اطلاعات بیشتری در زمینه مبارزه در اختیار شهرها می گذاشت. وارد مسائل سیاسی مملکت می شد و دوستان خود را آگاه می کرد و بعد از کسب دیپلم به سربازی رفت و در پادگان رضائیه مشغول خدمت شد و همان جا با افسران و درجه داران مربوط وارد بحث جدال می شد و انتقاد از تبعیض ها می نمود و از این جهت مورد غضب آنها قرار می گرفت.

بعد از دوران سربازی دنبال کار غیردولتی بود تا اینکه در شرکت اتمسفر به صورت تکنسین مشغول کار شد و تا مدتی در آنجا کار می کرد و هم درس زبان انگلیسی و شرکت در کنکور سراسری می نمود تا اینکه شرکت تصمیم گرفت که کارگران را اخراج کند و تعداد زیادی همراه با ایشان از کارخانه اخراج کرده که بعضی از دوستان ایشان که متاهل بودند بیکار شدند که برای این شهید خیلی نگران کننده بود و می گفت من مجرد هستم اما دوستانم زن و بچه دارند.

زندگی برایشان مشکل هست. مقدار پولی که از کارخانه گرفته بود به دوستان متاهل خود داد و همیشه به یاد آنها بود و یکی از صفات آن شهید این بود که به یاد مستمندان و ضعفا بود و از ظلم ستم شاهی خیلی رنج می برد و در محافل و مجالس به صورت کنایه و گاهی علنی انتقاد خود را مطرح می کرد که از طرف دوستان و آشنایان مورد مذمت قرار می گرفت اما هیچ موقع از بیان واقعیت های اجتماع و فساد اخلاقی جامعه غفلت نداشت. از جهتی هم به تهذیب اخلاق درک مفاهیم اسلام تلاش می کرد که با کتب مذهبی از قبیل تفاسیر و جهان بینی آشنایی داشت و در جلسات مذهبی شرکت می کرد و در حرکت های سیاسی علیه نظام ستم شاهی کوشا بود و در نشر اعلامیه های امام به مردم فعالیت خاصی می نمود و اکثر راهنمایی هایی که علیه رژیم شاه بود تلاش زیادی می کرد. برای به دست آوردن فتاوای امام دقت داشت که از چهارچوب دستور ایشان خارج نشود و در برخورد با نیروهای نظامی شاه صف اول بود و بارها درگیری با ارتشی داشت که مورد ضرب مشت قرار می گرفت و اکثر موقع ها در میدان انقلاب با عمال شاه برخورد داشتند و مجروحین را به بیمارستان ها و کمک به آنها می نمود و در تشییع جنازه ها در تهران و بهشت زهرا شرکت می نمود و سفارش های حادی بر علیه ظلم می داد که اصلاً ترس در وجودش نبود.

هر موقع پیشنهاد ازدواج به ایشان می شد می گفت زمانی که امام به تهران تشریف آوردند و حکومت را به دست گرفتند و یک نظم اسلامی جای آن را گرفتند و انسان خاطر جمع شد زنان مسلمان پاک و باحجاب هستند، ازدواج می کنم. از وضع فساد اخلاقی جامعه خیلی ناراحت بودند. جمله ای که همیشه به خاطر دارم از آن شهید این بود باید به فکر مردم بیچاره و فقیر بود که از ظلم و ستم حکومت شاه رنج می برد و کسی نیست به داد آنها رسید و ضمناً دوستان خود را به دین و فضیلت و تقوی دعوت می کرد. زمانی که مطلع شد امام به تهران خواهد آمد. بعد از نماز صبح به اتفاق اهل خانه حرکت کرد به خیابان آزادی مقابل دانشگاه صنعتی شریف در انتظار رهبر خود بود و بعد از استقبال فردای آن روز با برادر خود به محل مدرسه رفاه رفت و از نزدیک امام خود را دید و هر روز یکی از اعضای خانواده را به دیدن امام می برد.

در شدت تظاهرات ودرگیری ها شرکت فعالی داشت. روزها درخیابان ها و شب ها در محافل و مساجد بود. روز 20 که با دوستان خود نسبت به رفتن به محل درگیری ها بود گفته بود امروز باید غسل شهادت کرد. به قول دوستانش در خانه ما رفت حمام غسل شهادت کرد و عازم شد به خیابان ها حرکت کرد. سمت بازار که در میدان ارگ درگیری شدید با گاردی ها صورت گرفته که ایشان با نارنجک سمت آنها رفت و یک تانک را به آتش کشید که گاردی ها جلو رادیو مستقر بودند حمله به ایشان کرد. اینها می گفتند خیلی ماهرانه از مقابل آنها می رفت که تیر اصابت نکند. لاجرم با تیراندازی زیاد سمت ایشان از ناحیه سر ضربه خورد و به شهادت نائل آمد.

وصیتنامه شهید

پدرجان  اگر چنانچه شهید شدم یا گیر افتادم درباره من ناراحت نباش. به برادرانم گفته ام سفارش من به شما این است آقای خمینی را تنها نگذارید. همیشه برادرانم را تشویق کن بروند. برادر بزرگم چند سال است در این انقلاب فعالیت دارد احتیاج به سفارش نیست. از مرگتان نترسید. مرگ یک مرتبه بیش نیست من هم به شما بگویم کشورهای خارجی ما را راحت نمی گذارند. همیشه با ثروت های کلان ما بازی می کنند موقعی که آقای خمینی ملت را صدا کرد بلافاصله جواب بدهید. پدر باز هم در باره انقلاب تاکید می کنم بی تفاوت نباشید. قبلاً درباره ازدواج صحبت می کردید می گفتم ما انقلابی در پیش داریم من به فکر چنین انقلابی بودم.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده