خاطره خودنوشت شهيد «محمود عاليشوندی»
شهيد «محمود عاليشوندی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: « من بياد دوستان و مظلوميتشان اشک می ريزم و به شدت مي گريم. از طرفي شاد از آنم که شهيد شاهد با اين سن و سال چقدر خداوند به او لطف نموده و او را به مهمانی ابوذر و سلمان و ياران با وفای پيامبر گرامي دعوت نموده و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «محمود عاليشوندی» سال 1335 در فراشبند ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه ی شوريده فراشبند گذراند. دوران دبيرستان را در شهرستان کازرون و فيروزآباد سپری کرد و موفق به کسب دیپلم علوم تجربی شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه جنگ شد. این شهید بزرگوار 15 بار عازم جبهه جنگ شد و به عنوان فرمانده در عملیات های «طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، محرم، والفجر يک و... نقش آفرینی کرد. »  وی سرانجام در غروب سوم اسفند سال 1362 در حالی که با دوستان شب قبل حنا بسته بودند و شادی حضور در عمليات خيبر وجودشان را پر کرده بود به آرزويش یعنی شهادت رسيد.

متن خاطره خودنوشت: عملیات نزدیک است

ما بر هر ظالمي مي تازيم و از هر مظلومي دفاع مي کنيم شما اسمش را هر چه مي خواهيد بگذاريد. (امام خميني) زمان به سرعت مي گذرد و تاريخ عمليات نزديک مي گردد. لحظه های شروع عمليات مانند پرده سينمایی در نظرم مجسم و دائماً شور و هيجان حمله با آن شوق عجيبی که هنگام حمله به رزمندگان دست می دهد در روحم پيدا شده است. صحنه های درگيری و به خاک و خون غلطيدن مزدوران پست و زبون صدامی در قدم به قدم خاک و همچنين نامه های جانسوزی عاشقانه يا مهدی يا مهدی ياران با وفای امام خمينی عزيز و مجاهدان فی سبيل الله فکرم را به هم پاشيده.

خبر شهادت دوستان

در طول روز برادران رزمنده را مي بينم که خود را مي سازند و خود را آماده حمله می کنند و در گوشه و کنار صحبت از عمليات و جابجائی است. ديروز بود که خبر شهادت برادران حاج نعمت الله ـ بابا رضا ـ حقشناس ـ موسوي قلبم را شکست و روحم را به شدت افسرده ساخت گويا بين زمين و آسمان واقع شده ام شب ها دعاي توسل را و صبح ها زيارت عاشورا را بياد ابوذر شهيد حاج نعمت الله مي خوانم.

دوستانم مهمان یاران پیامبرند

و بياد او و مظلوميت او در برابر تهمت ها ناروائي که به او مي بستند اشک مي ريزم و به شدت مي گريم. از طرفي شاد از آنم که شهيد شاهد با اين سن و سال چقدر خداوند به او لطف نموده و او را به مهمانی ابوذر و سلمان و ياران با وفای پيامبر گرامي دعوت نمود و چهره ديوصفتان و قلب کهنه هاي عده ای بد انديش را رسوا ساخت.

و از طرف ديگر ناراحتم به ياد خاطره ها و برخوردهای قاطعانه او با مسائل و مشکلات چه او برادري بزرگ و صبور و دانا بر احکام و راهنماي ما در پستي و بلندي ها بود او با تمام معنا و با تمام وجود خویش و با فدا کردن جان پاک خويش در راه معبودش ثابت نمود که در خط امام و يک حزب الهي به تمام معنی بود ان شاءالله که ما هم نگذاريم اسلحه آغشته به خون و حامل پيامش بر زمين بماند و ادامه دهندگان راه همچون ابوذرش باشيم.

 


 
انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده