روياي صادق
چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۵۶
مدتي بود كه از مرتضي بي‌خبر بوديم، دوباره برايش نامه فرستاديم،....

گل زردِ تنها

 نويد شاهد كردستان:

مدتي بود كه از مرتضي بي‌خبر بوديم، دوباره برايش نامه فرستاديم، از جواب نامه­ها هم خبري نشد، حدود چند روز از اين واقعه گذشت، كه شب مرتضي را در خواب ديدم. مرتضي به من گفت كه آن چشمه دل كوه و اين درخت و اين گل زرد تنها مال من است. پدر جان! صورت اين گل زرد هميشه روبه خوشيد است، هر وقت كه خواستي مرا ببيني بيا اينجا... و اين گونه بود كه از خواب بيدار شدم. بي‌آنكه چيزي بشنوم ناراحت بودم. موضوع خواب آن شب را پيش خودم نگهداشتم و به كسي نگفتم اما دلم گواهي مي­داد كه اتفاقي افتاده است. تا اينكه دوباره همان خواب را ديدم معطل نكردم، فرداي آن شب به سپاه رفتم و بعد از اينكه موضوع را به آنها گفتم به اتفاق آنها به تيپ انصار‌الحسين(ع) رفتيم. با خوابي كه برايشان تعريف كردم همگي متأثر شدند و اينگونه شد كه به طرف منطقه عملياتي والفجر2 به راه افتاديم. در مسير راه تمام چيزهايي كه در خواب ديده بودم تك تك مشاهده مي­كردم. برج نگهباني، چشمه، درختستان زيبا و انبوه، گل زرد تنها. كنار جوي آب نشستم و دست و صورتم را با آب زلال و گوارايي كه داشت شستم. همرزمان مرتضي مي­گفتند كه جنازه­ي مرتضي را هنوز پيدا نكرده­اند و فعلاً در منطقه عملياتي است. اما من باور نكردم و به نشاني كه مرتضي داده بود رفتم. بله مرتضي آدرس دقيقي داده بود، درست در چند قدمي گل زرد،‌ جنازه‌ي گل من هم افتاد و اينگونه بود كه پيكر مطهرش را برداشتم و با خود به عقب آوردم.

 

به نقل از پدر معظم دانش‌آموز شهيد مرتضي كاوه

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده