وصیت نامه شهيد حسين اسلامي در سالروز شهادت
آري اگر مقامي بالاتر و شريف تر از اين بود ترا به کسب آن سفارش مي نمودم . من آرزويم براي تو اين است که مانند اولياء خدا گمنام و شهيد باشي .


نوید شاهد فارس: شهيد حسين اسلامي در ميان عشاير آزاده فارس ، در طايفه لبوحاجي در بهمن ماه 1337 ديده به جهان گشود. وی در چهارده سالگی به فسا عزیمت نمود . حسین از ششم ابتدائي تا سوم متوسطه را در دبيرستان شهيد بهشتي ذوالقدر سابق و از سوم متوسطه تا پايان تحصيلات را در هنرستان شهيد رجائي حکمت سابق در رشته تراشکاري به پايان رساند .در سال 1356 فعاليت آشکار خود را بر ضد رژِيم ستم شاهي آغاز نمود و در تظاهرات و پخش اعلاميه هاي حضرت امام شرکتي فعالانه داشت . با شروع جريانات کردستان از اولين کساني بود که عازم آنجا شد و مدت هفت ماه تمام از سنندج گرفته تا مريوان و مهاباد و سقز با دشمنان خدا و خلق جنگيد. با شروع جنگ تحمیلی در عملیاتهای : فتح المبين ، بيت المقدس ، عمليات رمضان ، والفجر یک ، نيز به عنوان مسئول محور ، والفجر دو، والفجر چهار ، عمليات خيبر ، عمليات بزرگ بدر، و والفجر هشت با سمت مسئول محور شرکت کرد.

در عمليات پيروزمندانه والفجر هشت با سمت مسئول محور عملياتي عهده دار هدايت دو گردان عمل کننده بود. وی پس از پاکسازي منطقه محوله ، عهده دار شکستن خط ديگري در جاده فاو ـ ام القصر شد و سرانجام در بیست و ششم بهمن ماه 1364 با اصابت ترکش خمپاره به آرزوي ديرينه اش شهادت یعنی نائل آمد .



( وصیت نامه )


بار ديگر شرمگينانه قلم در دست گرفته ام تا وصيت نامه ام را بنويسم .

نمي دانم از کجا شروع کنم و از چه بگويم . آيا از حق بگويم و سنگيني بارش يا از باطل و لذتهايش از مردان خدا بگويم يا از مردان حيوان صفت و يا از ناکساني که در ميان راه شانه از زير بار حق تهي کرده و دين خدا را رها نموده اند و به زندگي حيواني بازگشت نموده اند .

از کدامين يک ؟

ولي مي گويم و مي نويسم زيرا آنچه مرقوم شود، از دل دردمندي است که از طاغوت بريد ، و چندين سال را در نور زندگي کرد . و ديد صفا و وفاي مردان را آن بلند همتان خدا جوي را و لذت عفو را چشيد و خواري گردنکشان را از نزديک مشاهده نمود. و مي نويسم به اين اميد که اگر هيچکس نخواند فرزندم که خون من در رگ او هست بخواند .

آري فرزندم براي تو بگويم . روزگاري پدرت در سياهي و تاريکي طاغوت بسر مي برد تا اين که در سال 57 فجر دميد و نور و روشنائي را در عالم ما پخش کرد .اسلام اقتدار پيدا نمود و اهريمنان سيه دل فراري شدند . اموالي از خدايان زور و زر مصادره گرديد و تني چند از آنها جام مرگ را نوشيدند راهي جهنم الهي شدند .

در آن روزگار صاحبان قدرت گزيده اي سپاه اسلام را از ترس سلام مي دادند ولي ناگفته نماند که در همان زمان تعدادي تزويز کار پيدا شده اهريمنان بازگردانده شد . و جرقه هاي اميد در دل آنان پيدا شد و با صورتي عوامفريبانه دوباره به چپاول خلق خدا مشغول گشتند .

مزدوران کار به جائي رساندند که چنان با آيات الهي را خواندن گرفتند ، کم کم کار خود را کرده و دوباره اموال مصادره شده اهريمنان بازگردانده شد . و جرقه هاي اميد در دل آنان پيدا شد . و با صورتي عوامفريبانه دوباره به چپاول خلق خدا مشغول گشتند . مزدوران کار به جايي رساندند که چنان با آيات الهي بعضي بزرگان را خام نمودند که کمونيستها آزادانه بي خدائي را اشاعه مي دادند و منافقين با استفاده از دختران سيه چشم و کلمات زيبايي مانند پيشتاز خلق ، جوانان مومني را از انقلاب جدا نمودند و آنان را با کشتن سالار شهيدان واداشتند .

دشمنان خارجي هم جنگ تمام عيار را به انقلاب تحميل نمودند . و کاروان نه ، بلکه کاروانها از ياوران امام را از انقلاب گرفتند . بزرگ مرداني که به جز به حق نمي انديشيدند و به غير از حق چيزي در نظر نداشتند و اکنون من بنا به فرموده امام بزرگوارمان به دنبال اين کاروان در حرکتم و اميدوارم که اين بار به آنان بپيوندم .

و اما تو فرزندم به احتمال قريب به يقين آن گاه که تواني اسلحه در دست بگيري جنگ خارجي نخواهيم داشت و من آرزو دارم که گلوله هاي آتشين تفنگت با کسب اجازه از مرجعي آگاه قلب خدايان زر و زور را بشکافد و نه فرشهايشان ، بلکه اجسادشان را زير پا له کني .

فرزندم ، با خواندن سطور بالا به کينه ام نسبت به اين نامردان و دشمنان خارجي انقلاب پي ميبري ولي بايد اين نکته را بگويم که از اهريمنان داخلي و خارجي کثيف تر و منحوس تر ناکساني هستند که در ميان راه بازگشتند و امام را در ميدان نبرد تنها گذاشتند و اين نامردي را به خاطر ضعف نفس و خوشي چند روزه دنيا روا داشتند . البته حق نيز سنگين است و امتحان الهي يکي دو تا نيست .

اين دو نان فرومايه ، عدم سياست بعضي از روحانيون و احيانا بعضي از هوس پرستي هاي آنان و بعضي نارسائي هاي انقلاب را بهانه کرده و نشسته اند که چه پيش آيد تا خود را بدان صورت بيارايند . و اي کاش اسلحه بردوش مي گرفتند و در مقابل صف آرائي مي نمودند ولي اين کار را نمي کنند و ناکسند .

ولي فرزندم بعد از اين سه طبقه ، تعدادي هستند که جوانمردند و آگاه ، اوقاتي مي لغزند و اينان دست در دست خدا دارند و نمي لغزند مگر اين که خدا آنها را نجات دهد . علامت اين گروه اين است که بعضي از صفات خوب را دارا هستند . مثلا راستگو و با شجاعتند يا عفاف مي ورزند و اما تو ، نمي دانم چه از آب درخواهي آمد ؟ ولي اگر مرد ره حق شدي ، طي اين مرحله جز با همرهي خضر مکن . چه حتما بايد مرجعي و معلم اخلاقي داشته باشي .

فرزندم آرزويم اين است که قبل از هر چيز خط شکن باشي و خطر شکن . اگر از دست ندهي در خون توست .

ميداني خط شکن يعني چه ؟ يعني با يقين به ضرر وظيفه را انجام دادن ، در حال نتوانستنيها توانستن ، بي همرهي ياران ، رفتن ، شهيدي گمنام بودن راضي شدن به مفقودالاثر گشتن ، او اما آنگاه که بالفعل اين صفت را در خود ديدي تخصصي بياموز ، آنچنان تخصصي که دشمنان به وارد بودنت گواهي دهند و آنگاه بهترين ياور مرجعت خواهي بود .

آري کودکم اگر مقامي بالاتر و شريف تر از اين بود ترا به کسب آن سفارش مي نمودم . من آرزويم براي تو اين است که اولياءا... گمنام و شهيد باشي . آن هم قبل از رسيدن به سن 20 سالگي و نپندار که بدون پيروي از مرجعي آگاه بدين مقام خواهي رسيد .


دومين سفارشم به تو اين است که مادرت را خشنود نگه داري که اين يکي از وظائفي بوده که من در اجراي آن کوتاهي نموده ام .

سوم سفارش من اين است که با ضعيفان دوست باشي و هميشه به آنها محبت کني .

چهارمينش توأم با ياد خدا ، مبارزه با ستمگران .


اگر تو را استعداي بود بعد از يادگرفتن علوم اخروي تخصصي بياموز که انشاءا... هيچگاه تهيدست نماني . بر مصائب مولايمان حسين زياد گريه و سعي کن شيعه او باشي که بدون پيروي از او ، اگر خودت ستمگر نشوي زير بار ستمگران خواهي رفت .

هميشه سعي را در اين دار که به مقام رضا برسي که زندگي بدون داشتن اين صفت شکنجه گاهي بيش نيست . از اموال دنيوي بجز دفتري و خنجري و قمقه اي عراقي چيزي برايت به جا نگذاشته ام .

از پوتين عراقي نيز استفاده اي ننما که طبق رساله امام چون برزيلي است چرم آن نجس محسوب مي شود . سعي کن که بجز از سفره جمهوري اسلامي که همان سفره امام زمان است ، غذائي نخوري که مي ترسم نان و نمک ناراضيان از دولت حق بر تو تأثير گذارد .

اگر لازم شد که به خاطر اسلام آبرويت برود و سالها گوشه گير شوي ترسي به خود راه مده و مدت عمرت با شرف و سربلندي بسر آور و بدان که تو وارث خون و شرف مني .

پس انتقامم را بگير و شرفي که چندين سال است براي حفظ آن در جبهه ها به سر مي برم پاس دار و بدان که پاي نمي داري مگر اين که رساله مرجعي را عمل نمائي و در دامان حوزه ها پرورش يابي .

اسلام ، اي غريب ، اي تنها ، مي خواهم کتبا بنويسم و وعده نمايم که اگر در شرايطي مانند کربلا نيز قرار بگيري به فضل و رحمت کسي که تا اينجا دستم را گرفته تنهايت نخواهم گذاشت .

اي عزيز ، سنگيني بارت يکي يکي مردان راه را فراري داده و آن نامردان مردنما به خاطر حمايتم از تو مرا ريشخند مي کنند ولي با ياد عظمت تو به خاطر غريبيت ترا تا آخرين لحظات زنگي خاکيم حمايت خواهم کرد . مبادا که بگذارم ياران بي وفايت مظاهر تو را نابود کنند و من زنده باشم .

والسلام . حسين اسلامي مهرماه 64


منبع: مرکز اسناد ایثارگران فارس

انتهای متن/




برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده