او حتي در زمانی که زير آتش شديد دشمن بود براي خود سنگري انتخاب نکرد تا موجب تقويت روحيه ساير نيروهاي عمل کننده باشد .


نوید شاهد فارس: شهيد حسين اسلامي در ميان عشاير آزاده ، در طايفه لبوحاجي که در کوهستانهاي سر به فلک کشيده فارس در بهمن ماه 1337 ديده به جهان گشود. از همان اوان کودکي مانند کوهها مقاوم و روحي بزرگ داشت . همانگونه که اجداد و پدران عشاير خود نيز مقاوم و در برابر ناملايمات سرسخت بوده اند ، حسين عزيز نيز چنين آموخته بود . در ميان بچه هاي عشاير در شوخ طبعي و خوشروئي نظير نداشت و زبانزد همگان بود .  حسین در سال 1341 هنگامي که چهارده ساله بود هجرتي ناخواسته به شهر فسا نمود و تا ششم ابتدائي را در همان مدرسه به پايان رساند و پيوسته شاگرد ممتاز بود و هميشه مورد تشويق قرار مي گرفت . از ششم ابتدائي تا سوم متوسطه را در دبيرستان شهيد بهشتي ذوالقدر سابق و از سوم متوسطه تا پايان تحصيلات را در هنرستان شهيد رجائي حکمت سابق در رشته تراشکاري به پايان رساند . به علت ممتاز بودنش به وی پيشتهاد شد تا رايگان در مدرسه ملي تحصيلات دبيرستاني خود را شروع کند ولي چون معتقد بود فقرا به چنين مکانهائي راه ندارند نپذيرفت .

انقلاب:

در سال 1356 فعاليت آشکار خود را بر ضد رژِيم ستم شاهي آغاز نمود و در تظاهرات و پخش اعلاميه هاي حضرت امام شرکتي فعالانه داشت . تا اين که رژيم طاغوت به زباله دان تاريخ رهسپار گرديد و کنترل شهر به دست نيروهاي مردم افتاد . او که از همان اوان جواني طعم تلخ زير سلطه بودن را چشيده و دانسته بود که حکومتهاي شاهي جز ظلم و جور به زيردستان چيز ديگري ندارند ، شب و روز آرام نمي گرفت و جزء اولين کساني بود که در تشکيل سپاه و برقراري نظم و آرامش شرکت نمود . حسين سرور آزاده اي بود که راه و رسم مردانگي را از مولايش علي و سرورش حسين آموخته بود و حتي در رژيم طاغوت حاضر به زيربار زورگويان نرفت .

 

 با شروع انقلاب او همدوش ساير امت حزب الله و ملت عزيز ايران به فعاليتهاي علني و مخفي مشغول شد و اين حرکت قبل از پيروزي انقلاب را هميشه مرهون ساحت مقدس برادر شهيدش جليل عزيز مي دانست و معتقد بود که او قبل از ايشان در اين راه وارد شده و به قول خودشان جليل زودتر از من مسلمان شده است . زيرا که مسلماني منهاي جهاد و تلاش در راه ايجاد حکومت الهي را مسلماني نمي دانست .

بعد از پيروزي انقلاب با برادر حاج اميرعلي اميري آشنا شد و پاي بند و متعهد شدنش به اسلام بعد از انقلاب را مديون او مي دانست . با علاقه زيادي که به اين برادر و بخصوص خدمت به اسلام داشت وارد سپاه شد و از اولين کساني بود که در تشکيل سپاه پاسداران اين شهرستان نقش بسزائي داشت . بعد از روي پا ايستادن در سپاه فسا ، داوطلبانه عازم شهرستان ياسوج گرديد و با ساير شهدائي که اين راه را پيمودند در معيت برادر شهيدش مشغول تشکيل سپاه آنجا شد و با خوانين همچون منصورخان باشتي و دار و دسته ظالمش با کينه اي که از زورگويان و ستمگران داشت وارد صحنه نبرد شد و اولين برگ مبارزات مسلحانه اش را به رشته تحرير درآورد .

با شروع جريانات کردستان باز از اولين کساني بود که عازم آنجا شد و مدت هفت ماه تمام از سنندج گرفته تا مريوان و مهاباد و سقز با دشمنان خدا و خلق جنگيد و شجاعانه حتي در کمينهائي که در آن مي افتادند ايستادگي مي کرد و دشمنان جيره خوار داخلي را رو به زوال کشانيد .

 

جنگ تحمیلی:

بعد از فراخواني ايشان از طرف فرمانده سپاه و شروع جنگ تحميلي لحظه اي آرام نداشت و با شهيد جوکار با اصرار زياد خود به صف برادران شهيدش ، رفيعي ـ الواني ـ ستوده ـ حميد سلمانيان ـ اشرف زاده ـ جليل و ساير کاروان شهدا به ايستگاه 7 آبادان پيوست و در آنجا با اين که کسي اطلاعي از جنگ و فنون نظامي نداشت خود داوطلبانه به شناسائي دشمن مي رفت و از روي دکلهاي برقي که در جاده آبادان ،اهواز بود مسافت دشمن با نيروهاي خود را حساب مي کرد و جلو رفته بود و در انتظار بعثيوني بود که به مملکت اسلاميش تجاوز کرده اند تا با نشانه رفتن سرهايشان روحيه ساير لشکريان کفر را تضعيف نمايد .

 

بعد از ماندن چهار ماه و فداکاريهائي که ايشان و ساير دوستانش از خود بروز داده بودند خط پدافندي آبادان تثبيت شد و خط دفاعي منظمي جلوي دشمن ايجاد گرديد . و باز با اصرار زياد و از طرف فرمانده سپاه به اين شهر برگشت . در مدت فراغت از جبهه دائم با منافقين و قاچاقچيان و ياغياني که ثبات مملکت و امنيت افراد را سلب کرده بودند به مبارزه جدي برخاست و شب و روز خود را در اين راه صرف مي کرد . و همان زمان بود که حدود دوازده خانه تيمي دشمنان اسلام و منافقين کوردل توسط وي و ديگر دوستانش کشف و قبل از هر گونه حرکت به آنها تاخت و اين شهر را لوث کثيف اين مزدوران آمريکا پاک نمود .

 

طرح حفاظت شهري مي داد و خود در اين راه تلاش زياد مي نمود . باز در اين مصاف ياد خدا را ترک نکرد و همگام با مبارزه کلاسهائي براي چند تن از دوستان بسيار نزديکش گذاشت .

هر شب يک ساعت کلاس داشت . ربع ساعت قرآن ، ربع ساعت رساله حضرت امام و نيم ساعت يا بيشتر کتاب اخلاقي معراج السعاده که نکند حال که دشمنان متلاشي مي شوند خداي نکرده غرور بر ما چيره شود و از ياد خدا غافل باشيم .

حسين و ساير دوستان علاقه زيادي به شهید عبدا... بردبار داشتند و يکي از کساني که شعرهاي اين شهيد را مطالعه مي کرد حسين بود و هيچگاه از يادش غافل نبود .

وي با شهيد الواني و ستوده و رفيعي و ساير برادران مسئول خود به بررسي و شناخت نيروهاي سپاه حاضر در جبهه پرداخت و استعدادها و علائق و شجاعتهاي آنان را بر روي صفحه آورد تا تجربه اي باشد براي شناخت اين نيروها و نحوه بکارگيري آنها . در اين جبهه چند نفر داوطلب براي عمليات خواستند که شهيد اسلامي و شهيد جوکار پيش قدم شدند و به ساير برادران اجازه داده نشد ،در صورتي که همه داوطلب بودند . در آن عمليات در حوالي سوسنگرد و بستان  الله کرم جوکار به شهادت رسيد و براي اولين بار خون صورت حسين بر روي خاکهاي گرم خوزستان نشست و با اين که از ناحيه صورت مجروح شده بود حاضر به بازگشتن از فسا نشد و تا پايان مأموريت در جبهه کرخه نور ايستادگي نمود تا اين جبهه راهگشاي عمليات بيت المقدس باشد .

 

با پيروزي عمليات فتح المبين با اصرار زياد و حتي تهديد به استعفا عازم جبهه شد و از تاريخ 20/1/61 عضو ثابت جبهه گرديد ديگر تسويه حساب ننمود . اين بار نيز به سمت معاونت رزمندگاني که شهيد ستوده فرماندهي آن را به عهده داشت منصوب شد و با مديريتي که داشت فاتح رملهاي 3 و 4 رقابيه گرديد و بعد از آن به باقيمانده گردان عازم خرمشهر شد و به هر حال تا آخر عمليات بيت المقدس در هر جا که نياز بود . توان رزمي خود را به نمايش مي گذاشت و همگان را به حيرت وامي داشت .

 فرماندهان گروهانهاي تحت امر خويش را مرتبا نصيحت مي کرد . از اخلاق و از شجاعت و از عوامل ترس ، از پستي دنيا و ساير مسائل صبحت مي کرد و از آنها مي خواست که اين مسائل را به مرحله عمل درآورند و به سايرين نيز برسانند .

 

بعد از عمليات بيت المقدس خود را آماده عمليات رمضان نمود . در اين مرحله نيزحسين به کار شناسائي دشمن پرداخت و در اين راه خود و ساير دوسنانش از خود مايه هائي بجاي گذاردند که براي هميشه در تاريخ ثبت خواهد شد . تا پايان مرحله پنجم عمليات رمضان با توجه به اين که از ناراحتي شديد کليه رنج مي برد ايستادگي نمود و بعد از آن به فسا آمد تا به يکي از سنت هاي بسيار مهم پيامبرگرامي اسلام عمل نمايد . که همان ازدواج بود .

 براي ازدواج نيز ده روز مرخصي داشت و دوباره به جبهه بازگشت و مشغول شناسائي مناطق عملياتي دهلران گرديد که بنا به تشخيص فرماندهان نظامي در آن موقع عمليات لغو گرديد . تا اين که سلسله عمليات والفجر شروع و در والفجر یک حسين نيز به عنوان مسئول محور ، هدايت چند گردان را به عهده گرفت و تا عمق ميدان مين دشمن پيش رفت و يکي يکي دست نيروهاي بسيجي را گرفت و از ميدان عبور داد .

او حتي در زمانی که زير آتش شديد دشمن بود براي خود سنگري انتخاب نکرد تا موجب تقويت روحيه ساير نيروهاي عمل کننده باشد . بعد از آن جهت عملياتي افتخارآميز راهي غرب شد که والفجر 2 را طوري آغاز کنند که دشمن فريب خورده بعثي از هيچ نظر در جريان عمليات نباشد .

حسين همانگونه که به فکر جنگ با دشمنان خدا بود از فکر خانواده خود نيز غافل نمي شد . لذا هنگام عزيمت به غرب چون خداوند مي خواست فرزندي به او عطا نمايد به فسا آمد و بعد از انتخاب نامي براي فرزند تازه پا به عرصه دنيا گذاشته اش به نام صادق (امين) در جوش عمليات والفجر دو خود را به غرب رساند و به مرحله دوم عمليات رسيد و شجاعانه در آن محور جنگيد تا منطقه از لوث کثيف مزدوران بعثي پاک شود .

بعد از پيروزيهاي ظفرمندانه والفجر دو و عزت و افتخاري که نصيب سپاهيان توحيد شده بود عازم منطقه عملياتي والفجر چهار شدند و يک گردان از تيپ المهدي در آن عمليات تقاضا گرديد. حسين خود پيشاپيش همه در حرکت بود . و بعد از اتمام کار سرافرازانه برگشتند و سپس به جنوب آمدند و آماده عمليات بزرگ خيبر شدند .

هنگامي که مشغول شناسائي دشمن و روبراه کردن کارها بودند يک روز همراه برادران شهيد الواني و ايل و رحمانيان و چند تن از برادران ديگر در سنگر نشسته بودند ناگاه خمپاره اي بالاي سنگر اصابت کرده و برادران ايل و الواني در همان جا به شهادت رسيدند و حسين نيز از ناحيه کتف مجروح گردید و هنوز دستش را نمي توانست حرکت دهد که به جبهه بازگشت و در مرحله دوم عمليات شرکت کرد .

 با توجه به اين که يک دست بيشتر نداشت چون دست ديگرش قادر به حرکت نبود شجاعانه جنگيد و همت والاي او حيرت همگان را برانگيخت.

شهادت:

بعد از مدتی آماده عمليات بزرگ بدر شد که در اين عمليات نيز مسئول محور عملياتي بود که خود با گردان فاتح فجر ، جلو رفته و در اين عمليات در کنار رودخانه دجله نيز از ناحيه کتف و سر و دست به شدت مجروح شد و برادر عزيزش نيز در اين عمليات مفقودالجسد گرديد که از درد خود و داغ برادر و دوستان همسنگرش ، آرامش نداشت .

شبها تنها بيرون مي رفت و اشک مي ريخت و شعرهائي در غم از دست دادن برادر و دوستان مي سرود و دائما شکر خداي را به جا مي آورد . بعد از اين که مقداري آرام شد دوباره به منطقه بازمي گشت و در اين اوان بود که همه تشخيص مي دادند که حسين اين بار به شهادت خواهد رسيد .

خود را ساخته بود تا به دوستان و عزيزانش و مهمتر از همه به لقائ پروردگار برسد ، حسین بارها و بارها مي گفت : اگر در اين جنگ ما شهيد نشويم ضرر کرده ايم و معلوم نيست با چه وضعي و چه ايماني از دنيا هجرت کنيم .

الاخره هنگام عمليات پيروزمندانه والفجر هشت شد،حسین  اين بار نيز به سمت مسئول محور عملياتي عهده دار هدايت دو گردان عمل کننده بود . با جديت تمام کارهايش را چه قبل از عمليات و چه بعد از آن دنبال مي کرد . هر مطلبي که توضيح مي داد تا طرف مقابلش را کاملا توجيه نمي کرد دست بردار نبود و در اين عرصه بود که خود نيز با قايق به آن طرف اروند رود منطقه عمومي فاو رفته و از آنجا هدايت عمليات را به عهده گرفت .

بعد از پاکسازي منطقه محوله ، عهده دار شکستن خط ديگري در جاده فاو ـ ام القصر شد که تقدير الهي بيشتر از اين به او اجازه نداد که بماند  سرانجام در بیست و ششم بهمن ماه 1364  با اصابت ترکش خمپاره به آرزوي ديرينه اش یعنی شهادت  نائل آمد .



 خصوصيات اخلاقی :

یکی رسيدگي به وضعيت فقرا و مستمندان بود . هر موقع که به مرخصي مي آمد به تعدادي خانواده سرکشي مي کرد ، وضعيت زندگي آنها را بررسي و احتياجات آنها را رفع مي نمود . او مي گفت : وظيفه مسئولين و کميته امداد است که بررسي کند چه کساني احتياج مالي دارند ، شايد کساني باشند که به خاطر حفظ آبرو نتوانند به کميته مراجعه کنند و خود نيز به افرادي که در کوههاي اطراف به کشاورزي مشغول بودند ، در مرخصي ها سر مي زد و با مشکلات آنان از نزديک آشناتر مي شد

او علاقه داشت کارهاي دوستانش را انجام دهد . هر جا گرفتاري براي کسي پيدا مي شد او وساطت مي کرد تا کارش انجام شود . طرحي داشت که به کمک بعضي از مسئولين تعدادي افراد بيکار که علاقه به کار دارند و  افراد مناسبي هم باشند هماهنگ کرده تا کارها و طرحهاي عمراني تأسيس و به اجرا درآورند . وي علاقه زيادي به خانواده شهدا خصوصا آنهائي که در جبهه بيشتر با هم بودند داشت و در مرخصيها حتما به خانواده آنها سرکشي مي نمود . روحش

 

منبع: مرکز اسناد ایثارگران فارس

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده