خاطرات تخریبچی اسفندیار_کیانی
ما هیچ راهی برای برگشت نداشتیم، مسیر حرکت ما رو به خط عراق بود، توجیه شده بودیم که تا حد امکان بدون هیچگونه درگیری، معبر باز کنیم و پشت سنگرهای تیربار عراقی ها مستقر شویم تا بچه های گردان از راه برسند.

خاطرات تخریبچی اسفندیار_کیانی  

عملیات_بدر  4

حدود ساعت 4 بعداز ظهر بود که سوار بلم ها شدیم و با بدرقه ی بقیه ی بچه های گردان حرکت کردیم . از لابه لای نیزارها حرکت کردیم، حدود ساعت 12 شب به منطقه ای رسیدیم که نیزار نبود . عراقی ها در حدود پانصد متر مانده به ساحل خودشان،  پوشش نیزاریِ منطقه را کاملا از بین برده و نی ها را زده بودند و سطح آب کاملا صاف بود، به جهت اینکه اشراف کاملی به منطقه داشته باشند.

از این پانصد متر به بعد، عمق آب کم می شد، یعنی نیازی به استفاده از کپسول غواصی نبود . روی بلم ها نماز خواندیم و شام خوردیم. قبل از اینکه وارد منطقه شویم، تمام بلم ها را همانجا لا به لای نیزارها غرق کردیم . ما هیچ راهی برای برگشت نداشتیم، مسیر حرکت ما رو به خط عراق بود، توجیه شده بودیم که تا حد امکان بدون هیچگونه درگیری، معبر باز کنیم و پشت سنگرهای تیربار عراقی ها مستقر شویم تا بچه های گردان از راه برسند.
هدف ما این بود .
بعد از غرق کردن بلم ها، در قالب یک گروه شتری، به صورتی که تمام بدنمان زیر آب پنهان و فقط دهان هایمان بیرون بود، در یک ستون به سمت سیل بندی که عراقی ها در آنجا نگهبانی می دادند حرکت کردیم . در بعضی جاهای مسیر، نی هایی که بریده بودند مجددا رشد کرده و کمی از سطح آب بالا آمده بودند، پرنده های وحشی مثل غاز و مرغابی آنجا آشیانه کرده بودند، نزدیک که می شدیم می ترسیدند و پرواز می کردند،   سر و صدای پرنده ها باعث می شد عراقی ها شک کنند، سریع منور میزدند و ما برای اینکه از دید دشمن پنهان بمانیم، مجبور میشدیم همه زیر آب برویم و پنهان شویم تا منورها خاموش شوند.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده