شهید انقلاب
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۰۵
علی شیر خداست من هم نام علی دارم و خون علی در رگهایم می¬جوشد اگر مولا علی مرا قبول داشته باشد موفق خواهم شد

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

 

قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست/ با قضا گفت مشیّت که قیامت برخاست

 

شهید علی جهان بیگی فرزند علی اکبر در سال 1335 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او در تاریخ 17/6/57 هنگام تظاهرات و راهپیمائی علیه رژیم شاه مورد اصابت گلوله و به شهادت رسید.

قرنها از قیام حسینی و نهضت خونین کربلا می­گذرد ولی نام و یاد جان فشانی و حماسه آفرینی بر صفحۀ دلها و دفتر تاریخ جاودانه می­درخشد و خوشا به سعادت آنهایی که رهرو راه این قیام هستند. این خاطرات به قلم خواهر شهید علی جهان بیگی است.

اویل انقلاب بود که علی سخنرانی امام عزیز را گرفته بود و قصد پخش آن را داشت. عدّه­ای از طلبه­ها به او سفارش کرده بودند که علی جان از این جا که می­روی بیشتر مواظب باش و سعی کن که شناسائی نشوی او هم در جواب گفته بود که علی شیر خداست من هم نام علی دارم و خون علی در رگهایم می­جوشد اگر مولا علی مرا قبول داشته باشد موفق خواهم شد. اعلامیه­ها را به میم که زادگاهش بود آورده بود و آنها را در روستا پخش کرد. و در تهران رسالۀ امام خمینی را می­گرفت و بین دوستان مورد اطمینان پخش می­کرد.

علی خودش قاری قرآن بود. محرم در پیش خود با دوستانش یک منزل در تهران اجاره می­کرد و در این دو ماه برای سید الشهداء عزاداری می­کرد و با 6 نفر از دوستانش هم قسم شده بودند که در صورت دستگیر شدن یکدیگر را معرفی نکنند و اعلامیه­ها را در یک مغازه یا دکّه یا جاهایی که کمتر مورد توجه است پنهان می­کردند و هر کدام به مسجدهای مختلف می­رفتند تا  از امام جماعت مواظبت کنند و نگذارند که مأموران رژیم مزاحم سخنرانی شوند و یا آسیبی به امام جماعت برسانند. اگر مأموران را می­دیدند سعی می­کردند که امام جماعت را از راه پشت بام یا از لابه­لای جمعیت ردّ کنند. شهید علی جهان بیگی علاقه زیادی به امام خمینی و پیروز شدن این انقلاب داشتند به همین دلیل برای اینکه بیشتر در جریان باشند از زادگاهش به تهران آمدند و اتاقی را اجاره کردند و در یک کارخانۀ تریکوبافی کار می­کردند. اینجا دیگر من از نزدیک شاهد فعالیتهای او بودم او تسلای خاطر همۀ دوستان بود برای پدر و مادر و خواهران و برادران احترام زیادی قائل بود و از اخلاق بسیار خوبی برخوردار بود.

در تهران که بود 23 سال داشت ولی برای خدمت سربازی نمی­رفت. و مرتبا در تظاهرات و فعالیتهای دیگر شرکت می­کرد. من سر از کار او در نمی­آوردم چون بسیار دوراندیش و صادقانه کار می­کردند. خورجین موتور گازیش سوراخ سوراخ شده بود دلیلش را پرسیدیم ابتدا نمی­گفت ولی با اصرار زیاد گفت به علّت این است که من برای دانشجویان آجر و سنگ می­برم تا آنها به شراب خانه­ها و بانکها و جاهایی که مربوط به فساد است حمله کنند. از سر کار که می­آمد نوارها را شبها گوش می­داد و تکثیر می­کرد بعد به دیگران تحویل می­داد. من چون نگران بودم ناراحت می­شدم می­گفتم آخرش کار دست خودت می­دهی و دستیگر می­شوی می­گفت چه بهتر می­روم آنجا و فعالیتم را  توسعه می­دهم و باز می­خندید و می­گفت چند بار گیر افتادم. یکی دو شب اذیت کردند چیزی به دست نیاوردند و آزادم کردند. شما نگران نباشید این بار هم اگر گرفتند چیزی گیرشان نمی­آید و آزادم می­کنند.

بارها و بارها به او پیشنهاد ازدواج می­دادیم اما او هر بار به بهانه­ای ردّ می­کرد. و در آخر به علّت اصرار زیاد ما گفت تا هفت ماه دیگر صبر کنید. و همین روزها بود که آن روز خونین جمعه سیاه 17 شهریور پیش آمد در آن روز آن قدر فعال و شجاع بود که همه به حیرت مانده بودند. زخمی ها را به بیمارستان می­برد و تا ظهر کارش همین بود و سرانجام در آن ظهر خونین به آرزوی دیرینۀ خود رسید و یکی از آن نامردها از خانه­ای او را هدف گرفته بود و دو تیر یکی به قلب مبارکش و دیگری به پایش زده بود. وقتی او را به بیمارستان بردند دکترها و پرستارها گفته بودند که این آلان اینجا بود و زخمی آورده بود. تا دو روز هم زنده بود به او گفته بودند که بگو درود بر شاه ولی او گفته بود مرگ بر شاه و خشم آنان را زیادتر کرده بود. و سرانجام با سرنیزه به قلب نازنیش ضربه­ای وارد کرده و او را در بیمارستان به شهادت رساندند. در حالی که از عمل به سلامت خارج شده بود. سرانجام مانند سالار شهیدان با لب تشنه شهید شده. هرگز نمازش قضا نشد و برای حفظ دین و ناموس و مسلمانان از هیچ فداکاری دریغ نداشت و از آنجا که همنام مولا علی بود همواره برای دفاع از دین مقدس و اسلام کوشش می­کرد. قاتل علی برای این کارش 4000 هزار تومان گرفته بود و جنازه را هم اجازه نمی­دادند به قم بیاوریم. امیدوارم خدای خوب و مهربان این هدیۀ ناقابل را از ما بپذیرد. به امید پیروزی اسلام بر کافران.

این خاطرات از زبان پدر و خواهر بزرگ شهید علی جهان بیگی می­باشد.

 

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده