خاطراتي از خواهر شهيد
سيد جواد علوي فرزند سيد علي در پنجم فروردين 1325 در روستاي كته پشت آمل متولد شد.

سيد جواد پس از خدمت سربازي, به رغم كار و تلاش براي تامين مخارج زندگي, در مساجد نيز به فعاليت هاي مذهبي مشغول بود و آن زماني كه ايشان در زمان رژيم پهلوي خدمت ميكرد, توي پادگان يك ماه رمضان را روزه مي گرفت; بدون اين كه موقع سحر چيزي بخورد.
سيد جواد در سال 56-57 همراه و همدوش با ساير انقلابيون در مسير بر اندازي رژيم شاهنشاهي بود و عاشق امام بود و در آن زمان كه هنوز امام تشريف نياورده بودند هميشه فكر و ذكرش امام بود و در مورد امام صحبت مي كرد و هميشه در گوشه اي مي نشست و گريه مي كرد و ميگفت: شما نمي دانيد, بگذاريد امام تشريف بياورد بعد مي فهميد كه ايشان چه كسي است و چه مي گويد.
هر وقت صبح ها از خواب بيدار مي شديم, كلي نامه از سوي منافقين در حياط منزل مي ديديم كه سيد جواد را تهديد ميكردند, اما سيد جواد هيچ ترسي به دل راه نمي داد و البته جواب آن ها را هم با نامه مي داد.

در زماني كه سيد جواد مي خواست به جبهه برود از مادرم خواهش كرد و گفت: اگر ميخواهي در آن دنيا شفاهت خواهت باشم از تو ميخواهم كه وقتي به مشهد رفتي از آقا امام رضا(ع) بخواهي كه من شهيد شوم.احساس كرديم براي آخرين بار است كه او را مي بينيم, بعد از خداحافظي اش از همه رفت; اما در نيمه راه برگشت و به تنها دخترش نگاهي كرد.نگاهش به گونه اي عميق بود كه ميشد فهميد اين آخرين ديدار است.

همسرش ميگويد: هميشه به من مي گفت دعا كن من به شهادت برسم, گاهي كه در حال خاص خودش بود به من مي گفت: يقين دارم كه به شهادت مي رسم.

 و سر انجام در تاريخ 1365/11/10 در عمليات كربلاي 5 در شلمچه به شهادت رسيد.


(مركز اسناد بنياد شهيد وامور ايثارگران استان مازندران)
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده