سه‌شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۴۶
سرداران گمنام و بزرگی در طول دفاع مقدس جانانه جنگیدند تا عزت و ایثار را دوباره معنی کنند سردار شهيد الياس ارجمند،فرمانده اطلاعات عمليات تيپ 44 قمر بني هاشم(ع) یکی از این افراد است به مناسبت سالگرد شهادتش خاطراتی از این شهید بزرگوار را می خوانیم.
خاطراتی ناب از شهید الیاس ارجمند

قوت قلب    

من يادم هست که اين شهيد بزرگوار به عنوان مسئول عمليات لشکر 44 قمر بني هاشم، تعداد 3 نفر از بچه ها که يکي از آنها نيز بنده بودم براي شناسايي در جزيره مجنون قبل از عمليات بدر،‌ماموريت داشتند که ما را شبانه ببرند براي شناسايي مواضع و آن مسير و آن منطقه اي که بنا بود برويم و بر روي دشمن عملياتي انجام دهيم.
ايشان مواضع خودي را نسبت به دشمن و خط دشمن را مي دانستند و هر شب تعدادي را ايشان مي برند تا نزديکي هاي خط دشمن. يک شب ما در معيت اين شهيد بزرگوار قرار بود که برويم خط دشمن براي شناسايي. خوب ما کمتر شايد با شناسايي و قبل از عمليات با دشمن و اين چيزها مواجه بوديم. به هر حال يک چيزي است که به طرف دشمن رفتن ممکن است يک مقدار اضطرابي را براي هر کس داشته باشد.
يادم هست که دو تا بَلَم کوچک را به هم وصل کرده و بسته بودند. در اين دو تا بلمي که به هم وصل شده بود، يک موتور بي صدا تعبيه شده بود و با باطري کار مي کرد که اين بلم ها را جلو مي برد. بي صدا سوار بر اين بلم ها شديم.
بدون اينکه پارويي بزنيم يا حرکتي داشته باشيم، يک مسافت طولاني را طي کرديم به سمت مواضع و خط دشمن براي شناسايي. در طول اين مسير که شايد سه يا چهار ساعت طول کشيد در خدمت سردار ارجمند بوديم. يک لحظه احساس کرديم جايي غير ازمسير به سمت دشمن مي رويم. اين را من از روحيه و رفتار در صحبتهاي شهيد ارجمند ديدم.
اصلاً فکر نمي کرد که دشمني در کار است و بايد رعب و وحشت و اضطرابي داشته باشد. ابداً در وجودشان ترس نمي ديدم، براي ما خيلي مهم بود. چون که ما روحيه مي گرفتيم و قوت قلبي هم براي ما بود. من يک لحظه به شوخي به ايشان گفتم: ارجمند مگر سيزده بدر مي روي؟ خيلي بي خيالي! ايشان در جوابم گفتند: بي خيالش!
ما را شايد تا 50 متري خط دشمن پيش برد. هر لحظه احساس ما اين بود که دشمن متوجه مان مي شود. آنجا بدون نيزار بود، به اصطلاح آب صاف بود و ما به عينه حتي نفرات و نگهبانان دشمن را در خط مي ديديم،‌تمام جنگ افزارهاي دشمن را که در روي خط مقدمش مستقر بود مي ديديم. آن لحظه طبيعي بود که هر لحظه احساس مي کرديم عراقي هيا ما را مي بينند و به رگبـار مي بندند و يا ما را دستگيـر مي کنند. ولي وقتي نگاه به شهيـد ارجمنـد مي کرديم،‌مي ديديم بي خيال، با قلبي مطمئن و آرام نشسته و ما را توجيه مي کند که اين سنگر اجتماعي دشمن است، ‌اين تيربار دشمن است، اين کاليبر 50 درجه دشمن است، ‌اين سنگر فرماندهي دشمن است آرام مي گرفتيم. تقريبا به آن هدفهايي که قرار بود ما بگذاريم و عمليات رويش انجام دهيم رسيديم، ما را کاملا توجيه کرد. براي نماز صبح بود که به مواضع خودي برگشتيم. شهيد ارجمند و شخصيت وجودي ايشان براي من الگويي شد در خيلي از کارهايي که بعدا که به من محول مي شد.
راوي: جمشيد علي بابايي،‌همرزم شهيد


خاطراتی ناب از شهید الیاس ارجمند
پل جويبر    

قبل از عمليات بدر، ‌بنده مسئوليت آموزش نظامي تيپ 44 قمر بني هاشم(ع) را به عهده داشتم. نيروهايي را که قرار بود در عمليات شرکت کنند جهت آموزش نظامي و شنا به اصفهان برديم و پس از حدود يک ماه در منطقه هور،‌آموزش بلم راني و زندگي در هور و باتلاق را آموزش داديم تا براي عمليات آماده شدند. ما در عمليات هدايت قسمتي از گردان يا زهرا (س) را به عهده گرفتيم و حرکت کرديم به طرف دشمن.
خط سريع شکسته شد و صبح همان روز ما جهت پاکسازي منطقه نيروها را آماده نموديم. عراقي ها دو مقر داشتند که 400 الي 500 نفر نيرو داخل آن مقرها مانده بودند. ما مامور پاکسازي يکي از مقرها شديم که حدود دو ساعت با مقاومت شديد دشمن روبرو شديم. آن مقر از دشمن پاکسازي گرديد و تعدادي از عراقي ها که زنده مانده بودند،‌به اسارت ما در آمدند.
بعد چند روز در کنار دجله پدافند کرده بوديم، تا اينکه دستور آمد از آب عبور کنيم و منطقه اي که آن طرف آب بود را از دست عراقي ها بگيريم. تصرف آن منطقه مي توانست دشمن را از تدارکات و حمل و نقل با مشکل زيادي مواجه کند. بعد از اينکه بچه هاي تخريب پل جويبر را منفجر کردند، ‌قسمت ما موفق تر توانست عمل کند. اما دو تا پل ديگر بود که قرار شده بود بزنند، اما لشکرهاي ديگر موفق نشده بودند،‌لذا زياد نمي شد آن طرف آب کار کرد. بعد از اينکه خسارات زيادي به عقبه دشمن وارد کرديم، به خطوط پدافندي خودمان برگشتيم.
راوي: سردار شهيد ايرج آقا بزرگي، همرزم شهيد ارجمند


سرباز دلير    

سردار شهيد شاهمرادي در ميان مردم اشک مي ريخت و مي گفت: الیاس ارجمند از عزيزترين و شجاعترين و بهترين افرادي بود که ما او را از دست داديم. حقيقتا کمبودش را احساس مي کنيم. همه اعمالش به خاطر خدا بود و هيچگونه انتظاري از کسي نداشت. ماموريت هاي خطرناکي که کسي حاضر نبود قبول کند، ايشان با جان و دل مي پذيرفت.
در تمام ماموريت هايي که براي شناسايي مي رفت،‌موفق بود. شب و روز را در آبها مي گذرانيد تا راهي پيدا کند و به عقبه دشمن نزديک شود و اطلاعات دقيقي از وضعيت دشمن به دست آورد. ماموريت هايي که ايشان قبول مي کردند، واقعا سخت بودند. نيروهاي ما حدودا دو ماه روي منطقه عملياتي بدر کار کردند ولي نتوانستند آن اطلاعاتي که ما نياز داريم در اختيارمان بگذارند. اما وقتي شهيد ارجمند از مرخصي که به واسطه ي مجروح شدن از ناحيه ي دست راست رفته بود،‌برگشت؛ ما او را در جريان عمليات و منطقه گذاشتيم. ايشان پذيرفتند و در مدت چهار روز موفق شدند مواضع صعب العبور را پشت سر بگذارند و چند روزي در خاک دشمن بود تا اينکه اطلاعات کاملي از وضعيت دشمن را در اختيار ما گذاشتند تا ما بتوانيم عمليات را شروع کنيم.
راوي: سردار شهيد محمدعلي شاهمرادي


خاطراتی ناب از شهید الیاس ارجمند

مدرک معتبر    


قبل از هر عمليات بايد يک سري آمادگي ها و شناسائي منطقه و نحوه عملکرد عملياتي صورت بگيرد، حدود 5/1 الي 2 ماه قبل از عمليات بدر،‌ ما براي شناسايي منطقه و اطلاعات به منطقه عملياتي مي رفتيم و داخل خاک عراق مي شديم.
قبل از عمليات بدر، يک گروه گشت شناسايي بوديم، مرکب از دو بلم سه نفري، نفري که وسط بود هم پارو مي زد و هم کنترل دو بلم با او بود. سردار شهيد الياس ارجمند مسئول اطلاعات بود و من مسئول تخريب و برادر يعقوبي که سوار يک بلم شديم. ما پنج نفر مسئول تخريب بوديم و بايد همراه مسئول اطلاعات مي رفتيم و اطلاعات جامع تري بدست مي آورديم. چون شب عمليات، هر نيروي اطلاعات بايد جلوي گردان حرکت کند. چند بار به شناسايي رفته بوديم.
آبراهه هايي بودند که مسير اين آبراهه ها را به ما گفته بودند که ازکجا عبور مي کند و به کدام سمتها مي روند، ولي خودتان بايد آن را شناسايي کنيد. چون يگان خودمان مي خواست عمل کند، بايد خودمان نيز اين آبراهه ها را شناسايي مي کرديم.
به هر حال ما سه نفر داخل يک بلم نشستيم و ساعت 2 بعد از ظهر حرکت کرديم و ساعت 5 و 6 به آخر نيزار رسيديم. آنجا نماز مغرب و عشا را خوانديم. شب که شد لباسهاي قورباغه اي پوشيديم تا عراقيها متوجه ما نشوند. بر روي آب پرنده ها و مرغابيهاي زيادي بودند. به زير آب رفتيم و فقط سرمان بالاي آب بود. چندين بار به همين صورت رفتيم شناسايي، بار آخر فرمانده ما نبود. به ما گفتند: شناسايي بايد با مدرک همراه باشد و ما اينطور شناسايي را قبول نداريم. ما گفتيم: چه مدرکي مي خواهيد؟ گفتند: خاک بايد بياوريد. آنشب ما يک طناب با خودمان برديم و طناب را به کمر شهيد ارجمند بستيم. او گفت: هر موقع طناب را کشيدم، ‌شما مرا بکشيد. آنجا يک کانال بود که بايد از آن عبور مي کرد، کانال سه متر عرض داشت و سه متر گودي ما نمي توانستيم به داخل آن برويم. چون از ما مدرک مي خواستند، شهيد ارجمند يک پلاستيک نيز برداشته بود که داخل آن خاک بريزد. شهيد ارجمند رفت به جلو. ديديم طناب کشيده شد. من به برادر يعقوبي گفتم: طناب را بکش و هر دو طناب را کشيديم. شهيد ارجمند نمي خواست به عقب بيايد و ما طناب را مي کشيديم. تا اينکه آمد پيش ما، ناراحت بود و گفت: من داخل کانال افتاده بودم که بند کشيده شد و شما هم مرا کشيديد.
دوباره رفت. ساعت 4 صبح توانستيم خاک را بياوريم. چون مرغابيها داخل آب بودند،عراقيها متوجه ما نشدند و ما برگشتيم. وقتي رسيديم به نيزارها هوا تازه روشن شده بود. براي برگشت، آبراهه را گم کرديم. چون آن نقطه اي را که بايد علامت مي زدند اشتباهي علامت زده بودند، همين طور که مي رفتيم ديديم آبراهه سه راه مي شود، ما همين طور مي رفتيم به جلو. شبها تا 200 ، 300 متري عراقيها مي رفتيم ولي الان يکدفعه رسيده بوديم به 10 متري عراقي ها، يک دوشکا هم آنجا بود و کسي پشت اين دوشکا عراقي نبود. ما اشتباهي از خط خودمان رفته بوديم در خط لشکرهاي نجف گم شده بوديم. فقط لطف و کمک خدا نصيب ما شد، تا ساعت 4 بعد از ظهر آنجا بوديم.
فرمانده و بچه هاي ديگر خيال کرده بودند که ما اسير و يا شهيد شده ايم. بعد از ظهر راه را پيدا کرديم به يگان خودمان برگشتيم و بچه هاي رزمنده و فرماندهي خيلي خوشحال شدند.
راوي : احمد هادي پور از همرزمان شهيد


خاطراتی ناب از شهید الیاس ارجمند

عرق بيشتر، خون کمتر 
  

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان، سلام بر شهيد و شهادت وسلام بر شهيدان گل گون کفن دشت هاي ايران از غرب تا جنوب، سلام بر دلاوراني که همچون شير در ميادين نبرد حق عليه باطل جنگيدند، نيروي نابرابر، نبردي بزرگ به بزرگي اسلام و کفر، نبرد جانانه به بزرگي جان هاي عزيزان پاسدار و بسيجي، گفتن خاطره از شهيدان بسيار سخت و طاقت فرساست. چه رسد به شهيداني که از جنس عابدان و شيران و زاهدان بود.
شهيد ارجمند، شير مردي از تبار خطه بختياري بود، که دشمن از دست اين بزرگوار در امان نبود. بايد دشمن هزاران نيرو بسيج مي کرد تا جلوگيري کند از نفوذ شهيد ارجمند. باز توکل به خدا اين شهيد ارجمند بودکه از يک نقطه ضعف دشمن در پشت دژهاي مستحکم دشمن وارد شده بود و همه اطلاعات و حرکات و استقرار دشمن را گزارش مي کرد.
بنده حقير با اين شهيد در منطقه جنوب در حد فاصل شط علي و هور العظيم آموزش غواصي مي ديدم. مدت آموزش چهل و پنج روز آموزشي طاقت فرسا، آموزشي که در سرماي شبانه زمستان ما را در آب مي بردند تا بتوانيم از رودخانه خروشان اروند عبور کنيم. آموزش غواصي کم سطح يا کم عمق. آنقدر مربيان آموزشي بر ما سخت مي گرفتند که خودشان بيان مي کردند هرگز کسي طاقت اين همه فشار را ندارد.
همه نيروهاي سپاه و بسيج که به آموزش رفته بوديم لب به اعتراض گشودند، ولي شهيد ارجمند يک کلام معترض نبود، ايشان معتقد بود که هر چه در آموزش سختي باشد، هر چه عرق بدن خارج شود، در ميادين جنگ خون کمتر ريخته مي شود و نيرو ها آبديده تر مي شوند.
به هر صورت شب عمليات والفجر هشت فرا رسيد و قرار شد نيروهاي آموزش ديده لشکر قمر بني هاشم(ع) از سه راهکار يا سه محور به دشمن حمله کنند و قبل از رسيدن به خاکريز بايد از موانعي مثل سيم خاردار، موانع خورشيدي، موانع ضد هاورگراف و نيزارهاي بغل دژ دشمن عبور مي کرديم، تازه به خط اول دشمن مي رسيديم. در اين خط سنگرهاي ديدباني به فاصله هر ده متر يک سنگر ديدباني بود که اين سنگرها داراي سنگرهاي دوشکا، تير بار گرينف، آر پي جي زن، يک لول پدافند هوايي و ديدگاهها با دوربين هاي مادون قرمز جهت شبها و دوربين هاي مني کاتيوشه براي روز تعبيه شده بود.
نيروهاي خودي بايد از جايي که در آب رها مي شوند، آن طرف اروند پانصد متر پايين تر به خط دشمن برسند. شدت جزر و مد آب آن قدر زياد بود که از اين سه محور نقطه محوري که شهيد ارجمند در آن بود در ساعت اوليه و در مکان مشخص در آن طرف يعني به دژ دشمن رسيد و بقيه گروها را آب در خط حد يگانهاي ديگر برده بود و از محور لشکر 44 قمر بني هاشم(ع).
اولين سنگري که به دست نيروهاي اسلام تسخير شد و اولين نفري که از اطلاعات قمر بني هاشم(ع) به آن طرف رسيد سردار شهيد ارجمند بود که چندين سنگر را با نارنجک دستي منهدم و تعدادي از نفرات دشمن به دست اين قهرمان بختياري به جهنم وارد شدند.
رشادت، شهامت، شجاعت، بي باکي و ايمان کامل از خصيصه هاي اوليه اين شهيد بود. بارها و بارها به جهت همکار بودن به شناسايي مي رفتيم ولي يک بار بنده در وجود اين فرشته الهي ترس را مشاهده نکردم. ياد و نامش را گرامي مي داريم وبر روح بزرگش درود و صلوات مي فرستيم که طريق حق تعالي را پيموده است.
راوي: احمد هادي پور، همرزم شهيد ارجمند

انتهای پیام/ز


برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۲
انتشار یافته: ۱
اسماعیلی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۰ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۸
0
0
بزرگ مردانی که زنده هستند..حقیقت گمنام بینظیری را روایت میکنندکه کار آنان از شهادت کمتر نیست.سرداری چون شهید الیاس ارجمند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده