خاطرات انقلاب/ شهید مهدی کازرونی
مسئولین جشن نگران شده بودند، مهدی دست در دست پدرخنده برلب داشت. هر کسی با برق آشنا بود، برای تعمییر بلندگو جلو رفت، اما فایده ای نداشت.
نوید شاهد کرمان، "اصرار سپاه دانشی ها این بود که برای برگزاری مراسم باید بلندگوهای مسجد را در اختیار آنها قرار دهد. و او اصلا راضی به این کار نبود. به هر دری زده بود تا راهی برای فرار از این کار بیابد , ولی فایده ای نداشت.   اسباب و وسایل مسجد را به او سپرده بودند و حالا....
ظهر وقتی به خانه برگشت، ناراحت بود. گرفته بود و در خود فرو رفته. مهدی با دیدن پدر به سراغ او رفت.
-چی شد؟ قرار شد بلندگوها را به آنها بدی؟
پدر ساکت بود و در فکر:
-این کار درستی نیست.
پدر که به گوشه ای از اتاق چشم دوخته بود، جواب داد:
-گناهه....ولی....چه کنم. تهدید کردند که گزارش می دن...
مهدی با شنیدن این کلمات ناراحت شد. به نظر می آمد چاره ای نیست. باید این کار انجام می شد. ناگهان مهدی با  خنده ای که بر لب داشت؛ رو به پدر گفت:
-ولش کن بابا ... بلندگو رو تحویلشون بده.
-این چه حرفیه می زنی مهدی ... ای کاش می مردم و این روز را نمی دیدم ...
-ناراحت نباش بابا، پشیمان نمی شی. بلندگو رو تحویل سپاه دانش بده.

روز جشن فرا رسیده بود. روز جشن تاج گذاری شاه. مدرسه ی روستا با فرش های زیبا تزیین شده بود. از در و دیوار گل می بارید. مردم روستا هم به زور در مراسم حاضر شده بودند. مهدی کنار پدر در گوشه ای در میان  مردم نشسته بود. نگاهش به بلندگو بود که بر بالای پشت بام مدرسه رو به جمعیت نصب شده بود.

سیم های بلندگو از زیر قالی های فرش شده عبور داده شده بودند. قرار بود ساز و آواز از بلندگو پخش شود تا همه ی مردم روستا بشنوند .دل توی دل مهدی نبود. به محض شروع جشن، نواری در ضبط گذاشته شد و میکروفون در کنار آن، کلید بلندگو زده شد. اما صدایی از آن بلند نشد. مسّولین جشن نگران شده بودند. مهدی دست در دست پدرخنده برلب داشت. هر کسی با برق آشنا بود، برای تعمییر بلندگو جلو رفت، اما فایده ای نداشت.

کسی نفهمید که علت قطع بلندگو چه بود. پدر که نمی دانست قضیه از چه قرار است، از این که بلندگوی مسجد روشن نشده بود ، خوشحال بود. مهدی آرام سرش را به گوش پدر نزدیک کرد:
-دیدی گفتم بابا ناراحت نباش. کار کار من بود.
مهدی آن روز یکی از سیم هایی را که از زیر قالی رد می شد، با سیم چین قطع کرده بود. و این را هیچ کس نفهمید. با این کار او مراسم جشن به هم خورد."

راوی: مادر شهید مهدی کازرونی

شهيد مهدي کازروني در فروردین ماه 1339 در روستای سعدی از توابع باغین کرمان دیده به جهان گشود. وی در سال 1362 و در عملیات والفجر4 به شهادت رسید.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده