وی یک ماه قبل از شهادت خود گفت خواب دیدم که ریش صورتم به خون آغشته خواهد شد که در عملیات والفجر سه دقیقا گلوله به صورت وی اصابت می کند و تمام صورت و ریش وی آغشته به خون شد، همان چیزی که خود قبل از شهادت گفته بود که این نشان از اخلاص پاک وی بوده است.

مهین بهمنی هسر سردار شهید صحرایی من در سال 1361 در سن 15 سالگی به عقد شهید هدایت که پسر خاله ام بود در آمدم.

وی گفت: این شهید بزرگوار دارای خصوصیات و فضائل اخلاقی بسیار خوبی بود به طوری که اگر به مرخصی می آمد از اقوام سرکشی می کرد و اگر کمکی از دستش بر می آمد انجام میداد و از لحاظ شرعی در آن زمان شهید خمس خود را پرداخت می کرد.

*بی خبر از مجروحیت همسرم

همسر سرار شهید صحرایی بیان داشت: من در کنار شهید هدایت یک زندگی بسیار ساده داشتم بطوری که دو خانواده با هم در یک اتاق زندگی می کردیم.

وی افزود: صداقت شهید صحرایی و خستگی ناپذیری وی برایم بسیار جالب بود و در سرما و گرما دست از کار و ماموریت هایی که به وی محول می شود نمی کشید.

این همسر شهید گفت: وی در عملیات محرم حضور فعال داشت و بعد از اینکه در این عملیات مجروح می شود حدود 24ساعت به خاطر بارندگی شدید در برابر زخم مجروحیت مقاومت می کند و توسط همرزمانش با هلیکوپتر به خاطر شرایط جسمانی که داشت به تهران انتقال یافت و خانواده وی از مجروح شدنش اطلاعی نداشت و از تهران تماس گرفتند که هدایت به خاطر مجروحیت در تهران بستری شده است.

همسر سردار صحرایی اظهار داشت: بعد از مدتی که از بیمارستان برای استراحت به منزل ترخیص شده بودند بدون توجه به مجروحیت، مجدد با حضور در عملیات ها ی مختلف حضور فعال داشت چرا که وی مسئول عملیات اطلاعات شهرستان دهلران بود.


 

*نام فرزندمان را خود شهید انتخاب کرد

بهمنی همسر شهید صحرایی عنوان کرد: شهید هدایت با اینکه می دانست من باردار هستم فقط به این حرف بسنده کرد که اگر پسر بود اسمش را محمد مهدی و اگر دختر بود اسمش را محدثه بگذارید.

وی تصریح کرد: بعداز حدود یک هفته از رفتن هدایت خبر شهادت شوهرم را فهمیدم، شهید شدن هدایت برایم بسیار سخت بود و از لحاظ روحی و روانی بسیار برایم سنگین تمام شد. هدایت تک فرزند و نورچشم خانواده پدریش بود و آن نور خاموش شد نوری که شش ماه بعداز شهادتش فرزند دخترمان به دنیا آمد و بنا به وصیت نامه همسرم اسمش را محدثه گذاشتم.

همسر سردار شهید صحرایی گفت: بعد از شهادت همسرم تنها یادگار وی فرزندم بود و محدثه جای خالی پدرش را با صدای معصوم کودکانه خود پر می کرد و وقتی محدثه بزرگ شد مدام سراغ پدرش را می گرفت و من هم می گفتم پدر به جبهه رفته بر می گردد و همین باعث می شد وی همیشه دم در حیاط چشم انتظار پدر بماند.

همسر این شهید بیان داشت: وقتی محدثه بزرگ شد و فهمید پدرش در جبهه شهید شده با این قضیه کنار آمد و فقط به این جمله بسنده کرد ای کاش برای یک بار اسم بابا بر زبانم می آمد و آغوش پدر را تجربه می کردم.

همسر سردار شهید صحرایی بیان داشت: سعی کردم از همان کوچکی وی را با آموزه های دینی و همینطور فضائل اخلاقی پدرش بزرگ کنم که بتواند پیام آور خوبی برای پدرش باشد.

این همسر شهید گفت: عشق به شهادت در وجود هدایت بود چرا که شهید معتقد بود که باید با اخلاص پاک در راه خدا جهاد کرد.

*پیشگویی شهادت خود

وی یک ماه قبل از شهادت خود گفت خواب دیدم که ریش صورتم به خون آغشته خواهد شد که در عملیات والفجر سه دقیقا گلوله به صورت وی اصابت می کند و تمام صورت و ریش وی آغشته به خون شد، همان چیزی که خود قبل از شهادت گفته بود که این نشان از اخلاص پاک وی بوده است.
 
منبع : اداره اسناد و انتشارات
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده