رویایی که به واقعیت پیوست
امام زمان را ديدم به من فرمود : محسن بيا با هم برويم بگرديم به قايق نشستيم تا اينكه بين دريا به خشكي رسيديم امام زمان فرمود . .

 نام خدا

زندگي نامه ي شهيد شيخ محسن بيژني

اينجانب محسن بيژني در سال 1346 در يك خانواده مكتبي و مذهبي به دنيا آمدم از طفوليت تا سن 6 سالگي در دامن پدر ومادر خود پرورش و تربيت پيدا كردم و در سال 1351 به مدرسه رفتم تا مرحله ي دوم راهنمايي به تحصيل مشغول بودم که در سال 1360 مي خواستم به جبهه بروم ، اما با راهنمايي يكي از روحانيون و برادر خود حاج داوود بيژني به حوزه علميه لردگان ، پاي درس حجت الاسلام آقاي اميري و ديگر استادان همچون موسوي ، احمدي وآقاي صادقي و ديگر برادران مشغول علم آموزی شدم .  و در سال 1362 راهي حوزه علميه اصفهان شدم كه در اين مدت در مدرسه ي ذوالفقار و مدرسه ي ملا عبدالله هم مشغول تحصيل بودم .      پس از آموزش فنون نظامي خود به جبهه شتافتم .  درسال 64 و65 دو مرتبه به جبهه رفتم ، تا اينكه " در ماه رمضان بود كه خواب امام زمان را ديدم به من فرمود : محسن بيا با هم برويم بگرديم به قايق نشستيم تا اينكه بين دريا به خشكي رسيديم امام زمان فرمود محسن پياده شو و بگو ببينم چه كسي را دلت مي خواهد ببيني ؟ من گفتم دلم مي خواهد پيغمبر را ببينم  با دست خود اشاره كرد و فرمودند ، اين پيغمبر است و آن يكي آقاي بهشتي و ديگري حضرت سيد الشهداء (ع) است . دوباره امام فرمودند ديگر كسي را نمي خواهي ببيني ؟ من گفتم آقاي رواني پور امام فرمود بيا تا برويم وقتي خدمت ايشان مشرف شدم --- جلو آمد و ايشان را ملاقات نمودم دوباره دست من را گرفت رفتند بين راه امام فرمود قلي فلسفي شهيد بشود و بعد شما در همين سال خونبار شهيد خواهيد شد از خواب پريدم و ديگر كسي را نديدم و خيلي ناراحت شدم و حالم ، پريشان بود . كه در سال 1365 راهي به جبهه شدم كه در عمليات كربلا 4 شركت داشتم و يكي از گوش هاي من زخمي شد " تا اين كه در عمليات كربلا 5 در عين حال مكالمه مي نمودم كه هواپيما عراقي آمد سنگر او را بمباران نمود و به لقاء الله پيوست . والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته . خانواده شهید .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده