چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۰۶
کتاب «مهرنجون» نوشته محمود نورآبادی منتشر شد. این کتاب شامل خاطرات وی از جنگ تحمیلی است.
به گزارش نوید شاهد، «مهرنجون» رمانی به قلم محمد محمودی نورآبادی است که خاطرات خود‌نوشت وی از دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را در بردارد.

«مهرنجون» خواندنی شد

نورآبادی که در آن زمان، نوجوانی‌اش را سپری می‌کرد، خاطرات خود را از هنگامی آغاز می‌کند که فکر فرار از مدرسه برای رفتن به جبهه در ذهنش شکل می‌گیرد. این موضوع در واقع دغدغه‌ بیشتر نوجوانان سال‌های جنگ تحمیلی است.

در ضمن روایت‌های داستان‌گونه و نوجوانانه از جنگ تحمیلی، جغرافیا و فضای جبهه نیز به خوبی تصویر شده است. همچنین نویسنده در بیان خاطرات روزهای جبهه، عملیات‌ها و شهادت همرزمانش زبانی ساده و صمیمی را به کار می‌گیرد و برای هر بخش عنوان‌هایی چون فکر فرار، سفرنامه، اعزام، آغاز دلتنگی، توهین، مجنون‌های دیگر، اردوگاه، نامه، وصیت‌نامه، دو برادر، اولین شهدا و شلیک را برگزیده است.

در بخشی با عنوان «بوی شهر» از صفحه 36 کتاب می‌خوانیم: «بوی میوه‌ها و غذاهای شهر نورآباد اشتهایم را چند برابر کرد. پیشنهاد دادم اول یک نانوایی پیدا کنیم. اما ذاکر اصرار داشت که باید تا بازار تعطیل نشده، جعل رو نوشت شناسنامه‌ها را یکسره کنیم تا صبح فردا لنگ نمانیم. پیشنهادش مقبول افتاد. به اتفاق رفتیم تا در عکاس فارس، کار را تمام کنیم. عکاسی درست نبش یک پاساژ سرپوشیده واقع شده بود. قبل از همه، نعمت از رونوشت دستکاری شده‌اش رونوشت دیگری گرفت.

همه به شاهکار صادق نگاه کردیم. اصلا کسی متوجه نمی‌شد. ما هم رونوشت گرفتیم و از عکاسی بیرون آمدیم تا در جای خلوتی رونوشت‌ها را دستکار کرده، دوباره برگردیم و رونوشت بیریم. این کار وقت زیادی از ما گرفت. درست موقع اذان مغرب بود که در عکاسی جمع شدیم و دوباره از رونوشت‌های دستکاری شده رونوشت گرفتیم. کارمان که تمام شد، با خوشحالی پشت سر ذاکر راه افتادیم تا خود را به یک نانوایی برسانیم.

نانواییِ پشت شهرداری شلوغ بود و ما باید همه سر صف می‌ایستادیم. هر یک دو نان گرفتیم. نان‌های داغ بربری عجیب خوشمزه بودند. هر یک که نوبتمان می‌شد و نان می‌گرفتیم، همان جا بین بقیه تقسیم می‌کردیم. افرادی که توی صف ایستاده بودند، بهت زده نگاهمان می‌کردند. ذاکر متذکر می‌شد که جلوی مردم آبروریزی نکنیم. صادق گفت: اگه ما همین جوری غذا بخوریم، باید بسیج نورآباد یه خبازی همرامون به جبهه بفرسته!» ذاکر، در حالی که دهانش پر از نان بود، ریسه رفت و از شدت خنده قرمز شد.

بعد از آن، به طرف بسیج شهر راه افتادیم. دلهره و اضطراب از همان جا به جانمان افتاده و دوباره فکر اینکه جوابمان کنند، آزارمان می‌داد. اما راه فرار نبود و ما باید بخت خود را می‌آزمودیم.»

«مهرنجون» را انتشارات سوره مهر با شمارگان دو هزار و 500 نسخه، قطع رقعی و به بهای 20‌هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده