در گفتگو با جانباز شیمیایی ایرج فولادی روایت شد
شب قبل از عملیات شهید مسلم حاتمی فرمانده عملیاتی گردان مسلم از همه خواست تا وصیت نامه بنویسند و گفت هرکس زودتر شهید شد سلام بقیه را به آقا امام حسین(ع) برساند و به یک سجده طولانی رفت . شب اول عملیات گارد ریاست جمهوری عراق را گرفتیم شب دوم به محاصره عراقی ها در آمدیم و همه 85 نفر گروهان شهید شدند به جز تعداد معدودی که مجروح شدند. عراقی ها با سیمینف به پیشانی شهید حاتمی شلیک کردند و او در حالت سجده درست مانند شب عملیات به شهادت رسید حتی وقتی 40 روز بعد از آزادی منطقه برای بردن جسد ش رفتیم در همان حالت سجده بود.
انسان های زیادی در اطراف ما زندگی می کنند که از تاثیری که بر زندگیمان داشته اند بی خبریم. افرادی همچون رزمندگان دوران دفاع مقدس که اکنون با زخمی از آن دوران؛ به درجه شریف جانبازی رسیده اند .افرادی که در حفظ تمامیت ارضی کشور ،امنیت و اعتلای ارزش های انسانی و دینی از جان خود مایه گذاشته اند.

یکی از آنها " سرتیپ دوم دکتر ایرج فولادی" است رزمنده سالهای نبرد ،جانباز شیمیایی و کسی که برای دین ،مردم و میهن خود سنگ تمام گذاشت و با زخم های بر جان ؛از دانش افزایی غافل نشد و اکنون در سنگر علم و دانشگاه به این سرزمین و مردمان خوبش خدمت می کند. به مناسبت سالگرد عملیات کربلای پنج گفتگوی اختصاصی نوید شاهد با جانباز شیمیایی این عملیات را می خوانید.


یادی از عملیات کربلای پنج در گفت و شنود مشروح با جانباز شیمیایی ایرج فولادی


 ایرج فولادی در گفت و گو اختصاصی با خبرنگار نوید شاهد گفت: اسفند سال 1359 حدود ماه اسفند به عنوان تک تیر انداز نیروی سپاه آموزش دیدم و به جبهه دهلاویه اعزام شدم آن موقع 18 سال داشتم بعد از اینکه از جبهه برگشتم دوره های عمومی و تخصصی نظامی را گذراندم و از سال 1362 به عنوان مسوول سپاه بخش لالی از توابع مسجد سلیمان مشغول به خدمت شدم و در حدود 55 ماه در خطوط مقدم جبهه  و همچنین در حضور داشته ام .

وی ادامه داد: تا کنون سه بار مصدوم شدم بار اول در سال 1363 ازناحیه پا مورد اصابت ترکش قرار گرفتم در سال1365 در حین عملیلت کربلای 5 توسط بمب های شیمیایی عراق که حامل سه عامل خون،اعصاب و خردل به شدت شیمیایی شدم و در سال 66 دچار موج انفجار شدم.

فولادی در ادامه چگونگی شمیایی شدنش را شرح داد و گفت:عملیات کربلای 5 از 20 تا 26 دی ماه سال 1365 انجام شد. (عملیات اصلی) من قائم مقام گروهان فتح از گردان سلمان بودم .

شب قبل از عملیات شهید مسلم حاتمی فرمانده عملیاتی گردان سلمان  از همه خواست تا وصیت نامه بنویسند و گفت هرکس زودتر شهید شد سلام بقیه را به آقا امام حسین(ع) برساند و به یک سجده طولانی رفت . شب اول عملیات گارد ریاست جمهوری عراق را گرفتیم شب دوم به محاصره عراقی ها در آمدیم و همه افراد گردان به جز تعداد معدودی شهید شدند عراقی ها با سیمینف به پیشانی شهید حاتمی شلیک کردند و او در حالت سجده درست مانند شب عملیات به شهادت رسید حتی وقتی 40 روز بعد از آزادی منطقه برای بردن جسد ش رفتیم در همان حالت بود.

عراقی ها همه را به شهادت رساندند و بعد من هم زخمی بودم در بین اجساد مطهر همرزمانم بیهوش شده بودم با صدای تیر خلاص عراقی ها متوجه شدم چه اتفاقی افتاده. سه روز درآن وضعیت به سر بردم تا اینکه در روز 23 دی ماه به سختی خودم را به محل خاکریز دوم رساندم که آقای کریم پور فرمانده گردان سلمان حضور داشت. ایشان جویای احوال شهید حاتمی شدند که گفتم شهید شده است همان روز نیرو های عراقی شروع به بمباران شیمیایی منطقه وسیعی کردند که شامل نهر جاسم تا پاسگاه زید و جفیر و فکه می شد که این بمباران ها با سه عامل خون ،اعصاب و خردل بود که در این جا من به شدت شیمیایی شدم.با این وجود در این عملیات تلفات دشمن سه برابر ما بود.

وی ادامه داد: از خاکریز دومی که مستقر بودیم ما را به بیمارستان گلستان و شهید بقایی اهواز و از انجا به بیمارستان ساسان تهران اعزام کردند حدود 9 ماه در اثر شدت گاز های شیمیایی دچار ورم و تاولهای بزرگ شده بودم و تمام پوستم سیاه شده بود و قادر به دیدن جایی نبودم .بالاخره با درمان های متفاوت و تعویض دایم خون بعد از یک سال کمی بهترشدم و دوباره به منطقه برگشتم و در سال 66 در منطقه حور العظیم وقتی در سنگر بودیم در اثر حملات عراقی ها دچار موج انفجار شدم.

این جانباز شیمیایی در مورد روز های بعد از جنگ خاطر نشان کرد: در سال 1365 ازدواج کردم که حاصل آن پنج فرزند شایسته است .بعد از دفاع مقدس به دلیل علاقه ای که به تحصیل داشتم سال 1370 وارد دانشگاه شدم و در رشته کارشناسی مدیریت دولتی دانشگاه شهید چمران اهواز مشغول به تحصیل شدم و سپس کارشناسی ارشد مدیریت دولتی خواندم و در سال 1390 مشغول به تحصیل در مقطع دکتری مدیریت سیاست گذاری عمومی در دانشگاه تهران شدم و هم اکنون به عنوان استاد دانشگاه مشغول به تدریس هستم .

وی درباره انگیزه اش برای حضور در دفاع مقدس و ادامه تحصیل خود گفت: امام (ره) وقتی حرفی می زدند جوانان به گوش جان می شنیدند امام (ره)فرمودند که امید من به شما جوان ها است تا از کیان اسلام دفاع کنید و همین حرف برای من کافی بود تا لحظه ای شک نکنم که باید در جبهه حضور داشته باشم.

علاقه و عشق به امام (ره) در وجود جوانان نهادینه شده بود و این شناخت دو سویه بود و حضرت امام به هدف و به مردم خود ایمان داشتند. کلام ایشان نفوذ معنوی بالایی بر مردم داشتند ....


یادی از عملیات کربلای پنج در گفت و شنود مشروح با جانباز شیمیایی ایرج فولادی

این استاد دانشگاه در مورد جوانان دوران حاضر اذعان کرد: برای گسست نسلی باید برنامه و استراتژی داشته باشیم باید به شبهات جوانان پاسخ دهیم واز نظر علمی ،سیاسی ،مذهبی و اقتصادی پیوندی عمیق نسلی ایجاد کنیم و این ها در کنار بهبود عدالت اجتماعی و برنامه ریزی های مدون قابل انجام است.

فولادی در باره گسترش و پرورش فرهنگ ایثار و شهادت تصریح کرد: همه دستگاه های متولی این امر مانند سپاه پاسداران ،بسیج و بنیاد شهید و امور ایثارگران باید با هم متحد شوند و از تمام قابلیت های مادی و معنوی خود بهره بگیرند و با ایجاد استراتژی و برنامه ریزی دراشاعه این امر گام موثری بردارند.

جوانان امروز کشور مان نیاز به الگو سازی از سوی نهاد های مربوطه دارند تا راه درست را بیابند و گرنه در این همهمه اطلاعات دچار سرگردانی می شوند و این الگو سازی ایثار باید در تمامی ارکان زندگی همچون روابط اجنماعی ،رانندگی، اصول شهروندی و خانوادگی و حتی اصول کاری؛ قابل برنامه ریزی و الگو سازی است.

جوانانی که در دروان دفاع مقدس به جبهه می رفتند تنها در بحث جنگ و دفاع با ایثار عمل نمی کردند که همه ارکان زندگیشان توام با ایثار بود آنها حتی در امور معمولی همچون خوردن و خوابیدن و ارتباط با دوستانشان نیز به شکلی منحصر به فرد ایثار را اعمال می کردند و الگوی ایثار در وجودشان نهادینه شده بود و جوانان امروز نیز به این الگو سازی احتیاج دارند.

انتهای گزارش/ هما زحلی






برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده