زندگی و ازدواج آسمانی شهید گیلانی که با شهادت پیوند داشت

نویدشاهدگیلان: شهيد سيامک اختر کاويان در تاريخ 1339/7/9 در شهر بندرانزلي ديده به جهان گشود و چهارمين فرزند خانواده به شمار مي آمد از اينکه خالق يکتا فرزندي سالم به آنها عطا کرده بود بر خود مي باليدند در هر لحظه شکر خدا را به جاي مي آوردند و راضي به رضاي خدا بودند با ناملايمات زندگي مي ساختند تا شايد فرزندشان به راهي که خدا و رسولش بدان امر کرده قدم نهند و زندگي را با پيروزي به پايان برسانند.

سيامک کم کم بزرگ ميشد و مثل تمام بچه ها طفل بازي گوشي بود ولي همانطوري که رشد مي کرد چيزي را در خود احساس مي نمود که دوست داشت بيشتر بطرفش برود تا حقايق برايش فاش گردد و اين زماني بود که دوران ابتدایی را طي کرده و وارد راهنمایی تحصيلي ميشد از اين زمان بود که راهش را شناخت و خود را بسوي هدف خود که رسيدن به الله بود قدم گذارد و با روي کارآمدن انقلاب عظيم اسلامي او همراه با تمام برادران و خواهران در مراسم راه پيمایي و سخنراني و حتي قبل از آن مخفيانه اعلاميه و کتابهایی را پخش مي نمود که توسط آن چندين بار سربازان شاه جلاد به تعقيبش برخاستند ولي او زرنگ تر از آن بود که بدام افتد بعد از پيروزي انقلاب بگفته رهبر براي پاسداري از اين مکتب اسلام وارد کميته شد و مدت مديدي را گذراند و بعد با تشکيل سپاه وارد آنجا مي شود.

 چند ماه بعد در مهرماه 58 با دختري که همانند او هدفي جز رسيدن به رضایت الهی نداشت پيمان ازدواج بست و اولين حرفهایی که ميانشان رد و بدل شد اين بود که دختر جوان در جواب شهيد سيامک که گفته بود من يک پاسدارم و امکان دارد که هر لحظه به شهادت برسم در آنوقت تو چه ميگویی؟ مي گويد چنين روزي پيش بيايد من برتو افتخار خواهم کرد چرا که راه مان يکيست و مقصدمان رسيدن به الله است.

 در همان زمان بود که در گوش اين دختر خوانده شد که بگو در همه حال من راضي برضاي خدا هستم. خلاصه پيوند بين اين دو بسته شد و با مهر 5 سکه بنام پنج تن و يک جلد کلام الله مجيد به خانه اش قدم نهاد.
 
چهار روز از ازدواج دو حامي قرآن نگذشته بود که درگيري در شهر بوقوع پيوست و عروس جوان پي به صحبت همسرش برد و برخود قبولاند که آري از اين لحظه بايد خود را آماده امتحان حق بداند...

 وسرانجام وي در عمليات پيروزمندانه بيت المقدس شرکت داشت و در رويارویی با خصم زبون و انهدام آنان قاطعانه عمل کرد و سرانجام در تاريخ 1361/2/27 به آرزوي هميشگي اش يعني شهادت در راه خدا نائل آمد.


درس زندگي را بايد از امام حسين(ع) آموخت نمي دانيد چقدر خوشحالم اكنون دارم اين را مي نويسم آماده رفتن به حمله هستم ما مي رويم تا امام حسين(ع) و دين او را زنده كنيم اگر خداوند بر من منت گذاشت به فيض شهادت رسيدم اميدوارم مرا مورد عفو و بخشش قرار دهيد.
بيدار باشيد اگر روزي دشمنان اسلام خواستند انقلاب را از مسيرش منحرف كنند تا خون در بدن داريد حتي اگر بدنتان را هزار تكه كنند از انقلاب اسلامی دفاع کنید تا خداوند نيز بر شما عنايت كند. براي من گريه نكنيد براي حسين(ع) و يارانش براي علي اكبر و علي اصغر گريه كنيد. با گريه تان دشمنان را شاد نسازيد بله بر خود بباليد كه چنين فرزندي را بزرگ نموده ايد، من بر شما پدر و مادر و همسر و برادران و خواهر و خويشاوندان توصيه مي كنم صبور باشيد
 خدايا تو شاهدي عزيزتر از جانم چيز ديگري ندارم كه فداي اسلام كنم، خونم را بپذير، اكنون مي رويم تا خونها بدهيم كه بتوانيم حقانيت اسلام را ثابت كنيم، حامي روحانيت مبارز و دلسوز باشيد تا به اين انقلاب صدمه اي نرسد.
غير از اين اسلام شكست خواهد خورد اگر اسلام شكست بخورد فكر كنيد چه مصيبتي ببار مي آيد. ماشينم را بفروشيد و پولش را به مستمندان بدهيد مسلمان واقعي باشيد تا جامعه اسلامي شود، اتحاد و اطاعت از ولايت فقيه را سرلوحه همه كارهايتان قرار دهيد.
شنبه 1361/2/21 كنار سنگر در منطقه جنگي جنوب