محمد حسن الماسی فر در آخرین باری که به دیدار خانواده اش آمده بود تاکید کرد :که این سفر آخر من است ، مرا حلال کنید شاید دیگر همدیگر را ندیدم ...
بسمه تعالی
زندگینامه شهید محمد حسن الماسی فرد
شهید محمدحسن فرزند رحیم خان دهم خرداد ماه سال 1343 در خانواده ای مذهبی در هرسین متولد شد .
و دوران کودکی را در دامان پر مهر مادر گذراند .  پدرش که فردی متدین بود او را به مکتب فرستاد و تا هفت سالگی قرآن را فرا گرفت و صوت خوبی برای خواندن قرآن داشت بعدها که بزرگتر شد .
شبها در جلسات قرائت قرآن شرکت می کرد و ذوق و استعداد عجیبی هم در کارهای هنری داشت در خطاطی و نقاشی استاد بود بطوری که از روی آینه عکس خودش را نقاشی می کرد .در تحصیل و درس خواندن هم فرد موفقی بود دوران ابتدایی و راهنمایی را پشت سر گذاشت و وارد دبیرستان شد و در ضمن تحصیل به پدرش هم برای معاش و خرج زندگی کمک می کرد. مخصوصاً تابستانها که مدارس تعطیل بود تمام تعطیلات خود را در خدمت و کمک کردن به پدرش سپری می کرد.
 در کنار این فعالیتها از ورزش رزمی هم غافل نبود و کاراته را بخوبی فرا گرفته بود در سالهای 56 که آتش انقلاب به همه جا زبانه کشیده بود شهید الماسی فعالیت خود را در این زمینه آغاز کرد به تهران رفت و در کنار مردم در راهپیمائیها و تظاهرات شرکت می کرد و در روز 17شهریور  در تهران همراه مردم در آن پیکار بی امان و سرنوشت ساز حضور داشت .
بعد به هرسین آمد و همراه جوانان مسلمان و پرشور در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت می کرد مخصوصاً در ماه محرم سال 57 فعالیت چشمگیری داشت .
در روز 21 و 22 بهمن این شهید در بستر بیماری بود و در آن ایام عده ای سلطنت طلب به تحریک سرسپردگان به رژیم امریکایی شاه به خانه افراد انقلابی حمله ور شده اموال آنها را به غارت می بردند و خود افراد را هم تا حد مرگ کتک می زدند ، شهید محمدحسن با وجود اینکه حالش خوب نبود از بستر بیماری برخاست و در کنار پدر و دیگر برادران خود با شجاعت تمام از حریم خانه دفاع می کرد. پس از پیروزی انقلاب و طلوع فجر امید در دل مستضعفان شهید محمدحسن روزها را درس می خواند و شبها در پایگاههای بسیج مقاومت شهری فعالیت داشت و شبها را به پاسداری از انقلاب خونبار و مملکت اسلامی می گذراند.
شهید الماسی از لحاظ اخلاق و رفتار زبانزد همگان  بود .
خیلی خونگرم و مهربان بود و اگرکسیاز اقوام  احتیاج به کمک داشت از چیزی دریغ نمی کرد. جنگ تحمیلی توسط دشمنان اسلام بر علیه انقلاب نوپا آغاز شد و در همین زمان شهید الماسی که سال چهارم دبیرستان را می گذراند درس و مدرسه را رها کرد و راهی جبهه های نبرد نور علیه ظلمت شد ، در سرپل ذهاب و سومار مدت زیادی مشغول نبرد بود و در سال 62 در سومار مجروح شد و مدت سه ماه بستری گردید و کاملاً خوب نشده بود و با عصا راه می رفت که دوباره راهی جبهه شد و به قصرشیرین و از آنجا به چنگوله عزیمت نمود .
در عملیات والفجر 5 خط شکن بود که در این عملیات بشدت از ناحیه پا و شکم و چشم آسیب دیده  بود .
و به علت همین صدمه بینایی چشم چپ خود را کاملاً از دست داد ، در سال 63 در میمک پهلوی راست و دست او زخمی شده بود. خلاصه تمام بدن این شهید پر بود،  از ترکشهای ریز و درشتی که در زیر پوست و در بدن وی قرار داشت با این همه حضور در جبهه را از یاد نمی برد ، خیلی کم به مرخصی می آمد و همان ایام کم مرخصی را هم در خدمت و همکاری با سپاه می گذراند .
 لازم به ذکر است که شهید مذکور در طی مدتی که در جبهه بوده مسئولیتهایی از قبیل مسئول گروه ـ دسته ـ گروهان و معاونت گردان را عهده دار بوده و به نقل از همسنگران و همرزمان وی با نیروهای تحت امر خود با حسن خلق برخورد نموده و در عملیاتهایی که حضور داشته خود ایشان پیشقدم بوده است.
شهید الماسی در آخرین باری که به دیدار خانواده اش آمده بود تاکید کرد که این سفر آخر من است مرا حلال کنید شاید دیگر همدیگر را ندیدیم و واقعاً هم همینطور بود و از شهادت خودش با خبر بود در همین سفر بود که ده روز از عزیمتش به اهواز گذشته بود که در تاریخ 64/10/10 در خاک خونرنگ و گلگون جنوب به آرزوی دیرینه اش نائل آمد و به ملکوت اعلی پیوست.

وصیت نامه

"آن تجارب این است که بخدا و رسول ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید این کار از تجارت اگر دانا باشید برای شما بهتر است".

شکر محبوب محبان را و سلام بر ختم رسل و امید جهان خلقت مهدی و درود بر پیروان او که قیام عزت نموده و ذلت را نابود می کنند و آن هنگام است که اسلام بر شهدا تجلی می یابد و ملائک همگی در حضورشان می ایستند سلام بر شهیدانی که پیکر خونین اما مقدس خویش را تقدیم نمودند تقدیم از رضا و خوشنودی به خدا، سلام بر همگیشان الاخص شهدای کربلای میمک

با نام الله یگانه خالق جهان هستی وصیت نامه خود را که بنده ای روسیاه و گناهکارم شروع می کنم . ابتدا سخنی دارم با امت شهید پرور و قهرمان ایران برادران ، خواهران ، پدران و مادران عزیز همیشه پشت سر امام حرکت کنید و اوامر او را از جان و دل بپذیرید و تنهایش نگذارید عزیزان از آمدن فرزندانتان به جبهه جلوگیری نکنید زیرا این راه حق است و راه حق هم همیشه پیروز است چه بکشیم و چه کشته شویم و از کشته شدن جگر گوشه های خود هراسی به دل راه ندهید زیرا اسلام   به خون احتیاج دارد تا پس از هزار و چهارصد سال آبیاری شود در نماز جمعه و جماعتها حتماً شرکت کنید و دعای کمیل و توسل را با شکوه برگزار کنید و در سوگ عزیزانتان زیاد گریه و زاری نکنید و با اینکارتان توی دهن دشمنان اسلام مخصوصاً منافقین بزنید، در حال دل شکستگی برای فرج امام زمان دعا کنید که انشاء ا... پیروزی نزدیک است دیگرسخنی ندارم و فقط چند کلمه ای با خانواده خود می خواهم صحبت کنم.

پدر جان از اینکه درایام پیری شما را تنها گذاشته ام  معذرت می خواهم و از شما طلب بخشش می کنم خودت می دانی که اسلام به ما نیاز دارد و ما باید از اسلام دفاع کنیم و از این رو به فرمان امام اسلحه بر دوش گرفتم و به جبهه آمدم و امیدوارم که خداوند قدرتی به من بدهد تا بتوانم در برابر دشمنان خدا و قرآن دینم را به اسلام و امت شهیدپرور ادا نمایم و اگر در آخر شهادت نصیبم شد از شما می خواهم که صبور باشید که انشاء الله در پیشگاه خدای بزرگ بی اجر نخواهد بود و مرا حلال کنید.

مادر عزیزم درود خدا و پیامبر بر تو باد که فرزندانت را برای اسلام تربیت کردی و دوری ما را برای رضای خدا تحمل کردی مادرجان بخدا یک لحظه تو را فراموش نکرده ام و زحمات تو را از یاد نمی برم هر چند خیلی برایم سخت است که از تو جدا شده ام اما چه باید کرد کسانی بایستی جلوی این دشمنان اسلام را بگیرند و من هم آگاهانه قدم به این راه گذاشتم.

مادر عزیزم در حال نماز مرا دعا کن و برایم از خدای بزرگ طلب مغفرت کن و شیرت را حلالم کن از خدا می خواهم که در پیش فاطمه زهرا رو سفید باشی.

خواهرانم زینب وار زندگی کنید و در مرگ من کم طاقتی نکنید زیرا بازگشت همه به سوی خداست فرزندانتان را برای اسلام تربیت کنید که خیلی نیاز دارد مرا از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید و حلالم کنید.

برادران عزیزم امیدوارم مرا حلال کنید و ادامه دهنده راهم باشید و دستورات دینی را کاملاً اطاعت کنید و واجبات را ترک نکنید و اگر من شهید شدم مغرور نشوید باز هم از شما می خواهم که مرا حلال کنید و از دور رویتان را می بوسم.
از تمام دوستان و آشنایان و هرکسی که از دست من ناراحت بوده خواهش می کنم که مرا ببخشند و حلالم کنند و دیگر سخنی ندارم و در پایان آرزوی طول عمر برای امام عزیزمان و فرج امام زمان و پیروزی اسلام بر کفر جهانی را دارم.
حقیر، فقیر، بنده عاصی سراپا تقصیر محمدحسن الماسی فرد
 
منبع : اداره هنری اسناد وانتشارات استان کرمانشاه
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده