روایتی از «شهید محمدحسین کریم پور احمدی »بهشتی سیستان و بلوچستان
چهارشنبه, ۰۱ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۲۸
یک روز در مسجد جامع زاهدان بودیم. حاجی هم آمد و به جمع ما پیوست. پس از سلام و احوالپرسی مشغول نماز خواندن شد
ایمانی چون کوه

وقتی به نماز می ایستاد، آن قدر به عمق می رفت که از دنیا و هرچه در سطح است، دور می شد. دیگر هیچ چیز جز او را نمی دید و به هیچ چیز جز او نمی اندیشید و همه چیز جز رضای او برایش رنگ می باخت. نماز برای او اتصال با معبود و نیایش عاشقانه های عاشق در برابر معشوق بود. وقتی این اتصال را برقرار می دید، دیگر بریدن برایش ممکن نبود. هیچ چیز نمی توانست این رشته را از هم بگسلد.
یک روز در مسجد جامع زاهدان بودیم. حاجی هم آمد و به جمع ما پیوست. پس از سلام و احوالپرسی مشغول نماز خواندن شد. هنوز رکعت دوم را به پایان نرسانده بود و در حال قنوت بود که ناگهان زمین لرزید. زلزله مسجد را به تکان واداشت. همه به سرعت مسجد را ترک کردیم. با چنان هراسی که اصلاً نفهمیدیم چه طور بیرون آمدیم. بعد از دقایقی که زمین آرام گرفت، به مسجد برگشتیم. دیدیم شهید کریم پور هم چنان در حالت قنوت، به راز و نیاز مشغول است و این نشان از قطره ای از دریای شجاعت، معرفت و ایمان حاجی است.
ایمانی که از او کوه ساخته بود. کوهی استوار که فقط از دردهای مردم تکان می خورد و از خشم خدا به لرزه در می آمد.

راوی: همرزم شهید محمدحسین کریم پور احمدی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده