سالروز ولادت
اين کشور هنوز جوانانش زنده اند و تا خون در بدن دارند نمي گذارند تا چشمانشان مي بيند اين جنايتها بشود اگر ما نرويم امروز شهرهاي مرزي و فردا هم تهران را خواهند گرفت . پس بهتر است هر چه زودتر دست به دست يکديگر دهيم و مزدوران را بيرون کنيم ...

شهيد عباس غلامي در تاریخ بیست وهشتم آذر ماه  هزار و سيصد و چهل و دو در شهرري ديده به جهان گشود . دوران کودکي خود را در همين شهر سپري کرد و در دبستان شهيد نامجو (موحدي سابق) و دوران راهنمايي را در مدرسه مدرس گذراند . ايشان اول دبيرستان مشغول تحصيل بودند که مصادف شد با جنگ تحميلي و به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شد . شهيد عباس غلامي در جبهه ها همسنگر شهيد دکتر چمران بودند . شهيد همت نيز فرمانده ي ايشان بود . وي داراي خصوصيات اخلاقي والايي بود بطوري که تمام دوستان و آشنايان و فاميل او را دوست داشتند و محبوبيت زيادي در بين اقوام داشت . عباس غلامي اولين شهيد محله خود بود . حدود يک ماه در جبهه هاي سوسنگرد مشغول جهاد بود که در سال 1359 نداي حق را لبيک گفت و به خيل شهداي اسلام پيوست .

فرازهایی از وصیت نامه شهید عباس غلامی:

بسم الله الرحمن الرحيم

چند روز قبل از رفتن به جبهه پيش يکي از دوستانش به نام محمد مهدي مي رود و وصيت خود را به او مي کند و به او مي گويد : محمد جان امروز خيلي خوشحال هستم دلم مي خواهد که تو هم در خوشحالی من شريک باشي من در تحقيقات محلي سپاه پاسداران قبول شده ام و تا چند روز ديگر براي نجات کشورم و اسلام عزيزم به جبهه مي روم تا انتقام بچه هاي بي گناه ، پيران و زنان بي پناه را از بعثيان خون خوار بگيرم خونخوارهايي که اطفال بي پناه را زير توپهاي صدام کافر که به خاطر رضايت يک ديوانه که آمريکا از او راضي باشد به خواهران من و تو حتي کودکان 6-5 ساله هم رحمي نمي کند و به آنان تجاوز مي کنند من دلم مي خواهد محمد جان تو هم بيايي و با هم برويم در آبادان و خونين شهر و يا در غرب کشور به دهان صدام و صداميان بکوبيم تا ببيند که اين کشور هنوز جوانانش زنده اند و تا خون در بدن دارند نمي گذارند تا چشمانشان مي بيند اين جنايتها بشود اگر ما نرويم امروز شهرهاي مرزي و فردا هم تهران را خواهند گرفت . پس بهتر است هر چه زودتر دست به دست يکديگر دهيم و مزدوران را بيرون کنيم ما که بزدل وترسو،نیستیم که بنشينيم و تماشا کنيم، به جبهه مي رويم اگر خدا خواست و سعادت آن را داشتيم که شهيد مي شويم و دشمن را نابود مي کنيم و زير بار ننگ نرفته ايم بخدا که مردن بهتر است از اين زنده ماندن . زير بار استعمارگران مي ميرم و اين ننگ را قبول نمي کنم اينها به خاطر شهوت راني به جنگ ايران و اسلام آمده اند تا اسلام را لکه دار کنند . مغزها آنان را با مشروب و عکسهاي سکسي پر شده . اينها ديو صفتها که از اسلام بويي نبرده اند و با صلاي توپها و بومهاي پر صلا که چشمها کودکان ما را گريان مي کنند . محمد جان ديروز که براي خداحافظي و زيارت به حرم شاه عبدالعظيم رفته بودم زني را ديدم که گريه مي کرد خيلي ناراحت شده بودم پيش رفتم واز او پرسيدم واو گفت که اي کاش که من هم يک پسرداشتم وبه جبهه مي فرستادم به اوگفتم مادرجان راستي که درست مثل مادرخودم بود مثل اينکه دوقلوي مادرم بود گفتم مادرجان من فردا به جبهه خواهم رفت دعا کن اگرشهيد شدم که من را به جاي فرزند خودقرباني داده اي زن به من نگاهي کرد وگفت خدا نگدارت باشد درهمان لحظه به مغزم خطوري کرد که من ديگربرنمي گردم ولي چون دلم نمي خواست چشمان مادرم را گريان ببينم اين بود که پيش شما بگويم که اگربازنگشتم به مادرم بگوئي اگرنيامدم گريه وزاري نکنيد چون راه من راه آقا امام حسين است مگرجوانانيکه به خون خفته اندخون من ازآنها رنگينر است بخدا اگر براي من اشک بريزد روح من ناراحت خواهدشد وبه بابام بگوبخداقسم که حتي يک ثانيه اززحمات تورافراموش نمي کنم که باچه ذلتي من رابزرگ کرده اي اگرنيامدم ناراحت نباش که بهشت منزل آخرت ماست باباي عزيزمادرمهربان هرروز که اززندگي ما مي گذرد بارگناهان ما بيشترميشودپس رفتن بهتر از ماندن است که ميگويند درجواني پاک بودن شيوه پيغمبري است/ وگربه پيري هرگبري ميشود پيغمبري .

فقط پدر جان ، مادر جان ، برادرهاي عزيزم و خواهرهاي مهربانم و داماد گراميمان مرا ببخشيد اگر ندانسته خطايي کردم خدا نگهدار و بدرستيکه اگر من مردم خاطر شما را هرگز فراموش نخواهم کرد منبع: برگرفته از وصیت نامه شهید 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده