شهدای امروز بیست ودوم آذرماه
تصویر غلامعلی در کنار تصویر بزرگ امام . غلامعلی به امام عشق می ورزید . به او علاقه خاصی داشت . روزی غلامعلی را در خواب دیده بودم . گفته بود: «بزودی عزیز ترین کس انقلاب به نزد ما می آید. » و چند روز بعد خبر ارتحال حضرت امام (ره ) را از رادیو شنیدم .

براساس زندگی نامه شهید غلامعلی پیچک

چند روزی بود که ماهی های توی آکواریوم بی تابی می کردند. بال های کوچکشان را تکان می دادند ، دم می زدند و سرتاسر خانه شیشه ای طی می کردند اما انگار چشمان جستجوگرشان از میان زلالی آب به دنبال کسی می گشت .

غذا که برایشان می ریختیم با بی میلی مقداری از آن را میخوردند و بعد دوباره در لابه لای سنگهای رنگارنگ آکواریوم گم می شدند . سر در لای سنگها می گذاشتند و دهانشان را باز و بسته می کردند.

وقتی صدف آکواریوم دهان باز می کرد و آب را دایره وار به اطراف میپاشید و یا اینکه چرخ آسیاب گوشه آکواریوم با نور قرمز رنگ چرخ می خورد. باز هیچکدام از اینها نمی توانست ماهی ها را به سر وجد بیاورد تا تند تند شنا کنند.

خاطره خواندای از زبان مادر شهید والامقام غلامعلی  پیچک

از روزی که غلامعلی رفته بود ماهی ها اینگونه بی تابی می کردند. روزی که می خواست به جبهه باز گردد بالا سر اکواریوم ایستاد و به ماهی های قرمز چشم دوخت و گفت : مادر مبادا بگذاری کسی اذیتشان کند.

بعد به آرامی دستهایش را درون آکواریوم برد. ماهی ها به این طرف و آنطرف شنا کردند و پشت سنگ ها پنهان شدند و. لحظاتی گذشت . غلامعلی همچنان دستهایش را توی آکواریوم نگه داشته بود . ماهی ها از پشت سنگ ها، چرخ آسیاب صدف سفید رنگ او را نگاه می کردند . در این موقع بود که به آرامی شنا می کردند و در اطراف دست چرخ می زدند . تا اینکه کم  کم خود را به دست رساندند و تند تند دهان کوچکشان را باز و بسته می کردند و در اطراف دست چرخ می زدند . تا اینکه کم کم خود را به دست رساندند و پولک های قرمز رنگشان را که برق می زد به دست غلامعلی مالیدند و این را چند بار تکرار کردند. غلامعلی لبخند می زد و آیه ای زیر لب می خواند. آیه ای که از خلقت موجودات گوناگون صحبت می کرد . غلامعلی دست هایش را بیرون آورد . قطرات آب از نوک انگشتانش توی آکواریوم می ریخت.

در قوطی خوراک ماهی ها را باز کرد و مقداری برایشان غذا ریخت . دانه های ریز خوراک ماهی بر سطح آب پاشیده می شد و ماهی ها روی آب می آمدند و غذای ریخته شده را میخوردند .

خاطره خواندای از زبان مادر شهید والامقام غلامعلی  پیچک

ان روز از پدر خداحافظی کرد .از دیگر اهل خانواده حلالیت طلببید بعد ساکش را برداشت و درحالی که دستش را توی دست من گذاشته بود، قبل از رفتن ، هدیه ای را که برای خانواده خریده بود به آنها داد آنگاه نگاهش را به من دوخت و گفت : «مادر حلالم کن . آنجوری که دلم می خواست نتوانستم در خدمتت باشم . »

دست در گردنش انداختم و گفتم : «خدمت امام زمان باشی .»

از خانه که بیرون رفتیم ، مقابل در حیاط از زیر قرآن سه بار رد شد و بوسه بر کلام ا.. زد . وقتی می خواستم آب را پشت سرش بپاشم ، برگشت، نگاهش را به نگاهم دوخت و بعد خم شد بوسه بر دستم زد . بلند شد چند قدمی از من دور شد . همینکه می خواستم آب را بپاشم ، باز آمد و بوسه بر دستم زد. این کار را سه بار تکرار کرد . گفت : «ببخش مادر . مرا ببخش ، حلالم کن »

وقتی برای آخرین بار چند قدمی از من دور شد . کاسه آب را در مسیر قدم هایش پاشیدم . برگشت لبخندی زد و دستی تکان داد ، همان دستی که ماهی ها برآن بوسه زده بودند.

از روزی که رفته بود، حسابی مواظب ماهی ها یش بودم. برایشان غذا می ریختم . به موقع آب آکواریوم را عوض می کردم و آن را تمیز می شستم .

خاطره خواندای از زبان مادر شهید والامقام غلامعلی  پیچک

آن روز ابرهای سیاه توی آسمان بودند. باد بر شاخه های درختان می کوبید. چند کلاغ آن دور ها قار قار می کردند. ماهی ها تند تند توی خانه شیشه ای تنگ خود می چرخیدند . گویی گربه ای دیده باشند. یا اینکه کسی خبر تمام شدن آب آکواریوم را به آنها داده باشد.

هول و مضطرب بودند. در یک جا بند نمی شدند.

احساس می کردم می خواهند پر در بیاوردند و خود را از حصار شیشه ای رها کنند . باد دسته پنجره را به هم کوبید. به طرف پنجره رفتم . گربه ای از روی دیوار حیاط عبور می کرد. به طرف آکواریوم برگشتم . به ساعت دیواری نگاه کردم . ساعت دوازده ظهر بود. به طرف رادیو رفتم ، آن را روشن کردم . صدای اذان در اتاق پیچید ، همینکه نگاهم برای چندمین بار به  آ کواریوم  دوخته شد. ، صدای شکستن آن برجا میخ کوبم کرد . آکواریوم پر پر می زدند . دخترم را صدا کردم به کمک آمد سراسیمه ظرف آبی آورد و ماهی هار از روی شیشه های شکسته برداشتیم و داخل ظرف آب انداختیم .

دقایقی بعد از اذان صدای گوینده در اتاق پیچید «آیت ا.. دستغیب امام جمعه شیراز در محراب نماز توسط منافقین از خدا بی خبر ترور گردید. » وقتی پسرم به منزل آمد ، گفت «منافقین آیت ا.. دستغیب را به شهادت رساندند. »

نگرانی تو وجودم نشست اگر غلامعلی بفهمد حتما خیلی ناراحت می شود. او به روحانیت متعهد و پیرو خط امام (ره) عشق می ورزید . همیشه سر نماز آنها را دعا می کرد. می گفت ما هرچه داریم از روحانیت متعهد داریم، از امام خمینی (ره) داریم که مارا با اسلام واقعی آشنا کردند و از سیاهی و جهل بیرون آوردند.

چند روزی بود که حالم خوب نبود . بعد از شهادت آیت ا.. دستغیب و اینکه آکواریوم ماهی ها خود به خود از هم پاشیده شده بود نگران بودم. احساس سنگینی می کردم. دلم  می خواست هرچه زودتر غلامعلی به مرخصی بیاید و مرا از این نگرانی برهاند.

صدای سنج و طبل از دور می آمد . ماه شخصیت مذهبی غلامعلی در آن جا شکل می گیرد . در مجالس مذهبی و جلسات سخنرانی شرکت می کند. با علمای مبارز انقلاب اسلامی آشنا می شود. کم کم وارد جلسات مخفی می شود و بر علیه رژیم ستم شاهی مبارزه می کند.

تصویر غلامعلی در کنار تصویر بزرگ امام . غلامعلی به امام عشق می ورزید . به او علاقه خاصی داشت . روزی غلامعلی را در خواب دیده بودم . گفته بود: «بزودی عزیز ترین کس انقلاب به نزد ما می آید. » و چند روز بعد خبر ارتحال حضرت امام (ره ) را از رادیو شنیدم .

تصویر غلامعلی را در کنار هم سنگر انش می بینم ، با شهید شیرودی ، شهید بروجردی ، شهید مو حدی دانش ، شهید زهرایی و جاوید الا ثر احمد متو سلیان .

آلبوم را ورق می زنم تصویر غلامعلی را می بینم در کنار شهید چمران ایستاده است . می گفت: «مادر این دکتر چمران عارف به تمام معناست . انسا ن با خدایی اتس که هنوز به زوایای روح بلندش پی نبردم . دریا دلی است که شجاعت کم نظیری دارد. در جنگ های پار تیزانی استاد است. همه ما مدیون استادی دکتر چمران هستیم . »

صدای اذان شنیده می شود. آلبوم را می بندم و خودم را برای نماز آماده می کنم .

بعد از نماز رادیو باز می کنم. گوینده با صدای دلنشینی می گوید: «این هفته زندگی نامه سردار رشید غلامعلی پیچک را با هم مرور می کنیم . »

خدا را شکر می کنم که هنوز یاد و خاطره شهدا در هر کوی و بر زنی به گوش می رسد. به آکواریوم ماهی ها نگاه می کنم . ماهی ها به آهنگ ملایمی که به هنگام خواندن زندگی نامه شهید غلامعلی از رادیو پخش می شود در آب زلال پیچ و تاب می خورند و چشمان کنجکاوشان را به اطراف می دوزند :«کجاست آن دست که بر آن بوسه زنیم. ؟ »

 منبع:مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده