خاطره ای از شهید والامقام مراد طاهری

وقتي مي‌خواست شهيد مراد طاهري به جبهه برود آمد و گفت مادر مي‌خواهم به جبهه بروم و به برادرش گفت برادرجان من مي‌روم ولي برگشتنم باخداست اون رفت و به شهادت رسيد و در پل ذهاب پس از جنگ بسيار قهرمانانه به شهادت رسيد و از اون سه  فرزند به يادگار ماند يك دختر و دو پسر.
قبل از اينكه به جبهه برود با همه خداحافظي كرد و حلاليت طلبيد و گفت پدرو مادرم شما خيلي براي من زحمت كشيده‌ايد اميدوارم كه از من راضي باشيد و پدرو مادر و برادران و خواهرانم از اينكه ديگر بر نمي‌گردم هيچ نگراني نداشته باشيد و براي من گريه نكنيد و افتخار كنيد كه فرزندي در راه خدا داديد چون پيش خدا گم نمي‌شود.
و به دوستان و آشنايان خود گفت كه امروز زمان امتحان الهي است دو جبهه وجود دارد حسيني و جبهه يزد، از فرصت استفاده كنيد و به جبهه برويد و به جبهه حسيني بپيونديد و قدر اين امام بزرگوار را بدانيد چون اگر ندانيد بر اثر كفران نعمت دچار براي عظيم خواهيد شد.

منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ