چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۳۵
از مدرسه که آمد از کیفش یک دفترچه بانکی در آورد. گفتم پرویز این چیه؟ از کجا آوردی؟ گفت: تو مدرسه دادن. به خاطر جشن تولد پسر شاهه.

از مدرسه که آمد از کیفش یک دفترچه بانکی در آورد

گفتم پرویز این چیه؟ از کجا آوردی؟

گفت: تو مدرسه دادن. به خاطر جشن تولد پسر شاهه.

با عصبانیت تمام دفترچه رو پاره پاره کرد و ریخت زمین.

داد زدم: پرویز؟! چرا این کار رو کردی؟ میدونی بفهمن چکارت میکنن؟

گفت: مامان من اصلا قبول ندارم اینهارو. روزی رو خدا به من میده. من از شاه هیچی نمیخوام!

خاطره ای از شهید پرویز اسماعیلی عزت از زبان مادر شهید

روزی من دست خداست نه محمد رضا شاه

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده