شهدای هفدهم آذرماه
حسین معصومی در دوم دیماه سال یکهزار سیصد و چهل و هفت در شهر تهران متولد شد. وي تحصيلات خود را در رشته ادبيات فارسي ادامه داد و در هفدهم آذرماه سال 66 درشلمچه به شهادت رسيد.

زندگینامه شهید حسین معصومی

نوید شاهد: شهید حسین معصومی در دوم دیماه سال 1347 هجری شمسی در شهر تهران و در یکی از محله های پر برکت جنوب شهر، خیابان ابوذر در یک خانواده مستضعف دیده به جهان گشود.

زمانی به جمع خانواده روشنی بخشید که 3 برادر و 1 خواهر دیگر در آن خانواده زینت یافته بودند مادری مهربان و متدین داشت و از پدری کارگر و مؤمن که از دسترنج خود و از راه حلال امرار معاش می کرد، بهره مند بود دوران طفولیت خود را سپری می کرد و در سن شش سالگی به مدرسه رفت و همچنان در کنار تحصیل در مغازه پدر مشغول کار می شد.

حسین در حین تحصیل به مطالعه کتاب و قرآن کریم می پرداخت علاقه زیادی به خاندان اهل بیت داشت و حتی در سن کودکی در هیئتهای مذهبی که در ایام محرم و صفر برپا می شد شرکت می کرد حسین در سال 57 به اتفاق برادر بزرگتر از خودش محمد به تظاهرات می رفت و بر علیه رژیم معدوم به فعالیت گسترده می‌پرداخت و در خط امام، گام دیگری برای به ثمر رسیدن انقلاب برمی داشت. او به اهمیت انقلاب اسلامی پی برد و به جمع یاران امام شتافت و با دستان کوچکش همراه برادرش اعلامیه های امام را پخش می کرد او و خانواده اش می توان گفت از اولین کسانی بودند که در منطقه به یاران امام پیوستند و با تمام توان برای پیروزی انقلاب فعالیت می نمودند.

حسین در تمام راهپیمائیها با برادر و دوستان برادرش همراه بود و همه هفته در نماز جمعه شرکت می نمود و در سن 15 سالگی وارد بسیج شد او جوانی ساده بود و زندگی ساده ای نیز داشت و شبها در بسیج محله کشیک می داد او ایمانی قوی و بینش خدایی داشت.

هر چه بود همان بود که در ظاهر بود کسی را نمی رنجاند با همه دوست بود و تبسم دائمی داشت و با همه برخورد عالی و اخلاقی داشت. حسین در مدرسه، در خانه و در اجتماع همه جا به فردی مظلوم معروف بود.

مطیع، مؤمن و مقید بر انقلاب و امام بود همیشه نماز اول وقت بجا می آورد. بیشتر روزها، روزه می گرفت و با غسل جمعه، نماز جمعه می خواند.

حسین معصومی در سال 1364 موفق به اخذ دیپلم شد و همان سال در آزمون کارشناسی تربیت معلم شرکت کرد و وارد تربیت معلم شد او همچنان در کنار درس مشغول فعالیت بود و از همان اوایل جنگ مشتاق به جبهه رفتن بود ولی چون برادر بزرگش در سپاه مشغول بود و مرتب به جبهه می رفت خانواده به او اجازه نمی دادند و می گفتند فعلا برادرت محمد به جبهه رفته و تو به درس مشغول باش زیرا دانشگاه هم سنگر است و با سلاح قلم می توان بر دشمنان غلبه کرد و کشور احتیاج به یک معلم خوب دارد همان طور که به یک سرباز خوب احتیاج دارد بالاخره خانواده را راضی کرد و در سال 65 به جبهه عازم شد و سرباز به جبهه رفت و بار سوم که بار آخر او بود طور دیگری شده بود و از همه حلالیت طلبید و به خانواده سفارش کرد که راه شهیدان را ادامه دهید و نگذارید امام تنها بماند زیرا امام را خیلی دوست میداشت و می گفت در فراق من اشک نریزید.

تا دشمن شاد گردد و به خواهر و مادر خود حجاب را سفارش می کرد و می گفت زینب گونه بایشد و صبر را پیشه سازید و نماز را اول وقت بجا آورید.

این بار حسین آن حسین قبلی نبود عشق شهادت وجود او را پر کرده بود و حتی دو ماه قبل برادرش در جبهه های حق علیه باطل جانباز شده بود و خانواده نتوانست جلوی او را بگیرند و بالاخره رضایت آنها را جلب کرد و فکر می کرد وجودش برای جبهه سودمندتر است از وقتی که به جبهه رفته بود دیگر تعلق به خود و خانواده اش نداشت و دنیا را محل گذر می دانست و علاقه ای هم به دنیا نداشت و راه خود را انتخاب کرده بود و بالاخره در مهر ماه سال 66 به جبهه عازم شد و در تاریخ 66/9/17 در کربلای شلمچه شربت شهادت را نوشید.

آری او با شناخت و آگاهی بر مکتب قرآن، امام و شهادت این خط سرخ حسین را برگزید و حیسن وار به جبهه رفت و حسین گونه شهید شد و آخر به هدف خود رسید او مجرد بود و زندگی به اصطلاح شیرین دنیوی را کنار زد و به لقاء خدا پیوست، حسین وصیت نامه ای نداشت و یا به دست ما نرسید و مزارش در قطعه 40 بهشت زهرا می باشد.

درود به روان پاکشان و امیدوارم رهروان راه این شهیدان باشم بله ما از مکتب امام حسین (ع) درس مبارزه و جهاد تا شهادت را آموخته ایم مکتبی که مانند مشعل فروزانی پرتو افشانی می کند و بعد از گذشت 1400 سال این چنین ایثارگرانه مشعل فروزان را در دست گرفته تا مرز شهادت پیش می روند.

به قول امام راحل (ره) مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد.

«شما پیروزید برای اینکه خدا با شماست»

انتهای پیام/
منبع: مرکز اسناد ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده