سالروز تولد
ساعت یک شب بود كه در خانه به صدا در آمد، رزمنده اي با موتور به در خانه آمد و كيف پسرم را به دستم داد، خدايا چه بار مشكلي چه خبر ناگواري، چگونه اين كيف رابه منزل ببرم ...
شهيد فيروز مهدي زاده در هفدهم آذر 1338 در شهرستان ساوجبلاغ ديده به جهان گشود، در زمان جنگ تحمیلی، با حضور فعالش در سنگرهاي نبرد شجاعانه جنگید و سرانجام در تاريخ هشتم آذر 1365 پس از ماه ها نبرد با متجاوزين بعثي، كومله ها و دمكرات ها در منطقه عملياتي سردشت بر اثر اصابت تير به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و پيكر مطهرش در گلزار شهداي امام زاده محمد كرج به خاك سپرده شد.
خدا را شکر که پسرم لیاقت شهادت را داشت/ شهيد فيروز مهدي زاده

نوید شاهد کرج به بهانه سالروز تولد شهید بزرگوار فیروز مهدی زاده، مصاحبه صورت گرفته با پدر بزرگوار این شهید را منتشر می کند:

نمي دانم اول حرفهايم را از كجا شروع كنم، نمي دانم در مورد پسرم برايتان چه بگويم اين حرفهائي كه مي زنم اميدوارم پيش رويتان فكرنكنيد كه همش تعريف و تمجيداست، خداگواه است جزحقيقت چيز ديگري نيست، اول از هم بگويم حالا كه يك وقت پيداشده يا كسي پيداشده كه به حرفهايم گوش دهد اول چند سطري برايتان حرف بزنم.

پيرمردي هستم بازنشسته ، بعد از شهادت پسر بزرگم ديگر توان و قدرتي برايم باقي نمانده بود، در زندگي مأيوس و نااميد بودم، نمي دانستم دنيا چه جوري درگذراست، پريشان و از دنيا سير شده بودم همش در اين فكر بودم پسرم كه ازدستم رفت حال من مي توانم پدري چون پسرم براي فرزندش شوم، آيا مي توانم جاي خالي او را برايشان پر كنم ؟! با هزاران هزار آيا و چرا در خور فرورفته بودم غصه فرداهاي فردا را مي خوردم، مانده بودم چه بكنم ، چگونه تحمل كنم اين درد را! چگونه به روي خودم نياورم كه مبادا فرزندانش دلگير شوند!

خبر شهادت

ساعت یک شب بود كه در خانه به صدا در آمد، رزمنده اي با موتور به در خانه آمد و كيف پسرم را به دستم داد، خدايا چه بار مشكلي چه خبر ناگواري، چگونه اين كيف رابه منزل ببرم ، چگونه خبر شهادت را بدهم ، چگونه تحمل کنم و صبور باشم چگونه در اين چگونه هامانده بودم، حيران و نگران.

خداوندا درست است كه ما همه امانتيم در اين دنيا ولي واقعاْ قبول كردنش دشوار است، آن هم عزيزترين كس آدم باشد، ولي باز به خود آمدم و سرم را بلند كردم و خدا را شكر كردم كه اي خداي بزرگ ، بزرگيت را شكر كه حداقل پسرم اين لياقت را داشت كه به مرحله شهادت نائل شود ،خوش به سعادت او بعد از اين خوشحال شدم كه خوب است پسرم اسير و يا مفقود نشده كه آن وقت ديگر طاقت نداشتم، انتظار بكشم .مانده بودم در اين فكرها و به خداوند توكل كرده بودم.

بعد از تحويل گرفتن جنازه و دفن كردن او ديگر مسئوليت فرزندان به عهده من بود كه حداقل بايد كسي باشد به آنها سربزند، هواي آنها را داشته باشد، من مانده بودم كه چه كاري بايد كنم كه جاي خالي را برايشان پركنم، اميد داشتم خداوند مرا ياري مي كند به شكر و رحمت او فرزندانش بزرگ شدند.

و اما در مورد پسرم، پسرم بقدري خوب بود كه همه لحظات و حرف زدنش برايم خاطره است، در حرفهايش به كوچكترها سفارش خواندن به موقع نماز رامي كرد، هميشه تأكيدمي كرد كوچكتر از خودتان را اذيت نكنيد، ولي پسنديده ترين اخلاقش در نظر من خواندن هر شب نماز شب بود كه هيچ وقت نماز شب را فراموش نمي كرد و اين مرا خيلي خوشحال مي كرد.

به فرمايشات امام خميني اهميت فوق العاده اي داشت و ارادت خاصي داشت هميشه می گفت به فرمايشات امام خميني يكي يكي عمل كنيد هميشه در زبان او حرف و نام امام بود.

يادم هست زماني كه امام به تهران مي آمد چقدر گريه مي كرد ،كوچه و خيابان محله طوري تزئين كرده بود كه همسايه ها فكرمي كردند فيروز ازدواج كرده همه از اين حسن نيتي كه به امام داشت او را تحسين مي كردند ، حتي زماني كه يك بچه اي تازه به حرف زدن مي افتاد اول نام امام را به او ياد مي داد .

از نظر فن و هنر براي خانواده هيچ گونه كمبودي نداشت ، پسرم باخدا و با ايمان بود و در ميان پسرهایم فقط فيروز اين قدربه همه چيز اهميت مي داد، مخصوصاْ به جامعه و مملكت خودش طوري درمورد آنها حرف مي زدكه انگاراعضاي مهم خانواده اش مي باشند، واقعاْ خودم نيزكه پدرش هستم از اين اخلاقهاي پسرم در حيران بودم و مانده بودم كه چقدر با تعصب است در هر صورت پسرم با رفتنش همه چيز را به ما ياد داد و بعد رفت، حالا هم احساس نمي كنيم دركنارمان نيست، چون روحش باماست فقط جسمش‌ در بين ما نيست‌، از خداوند متعال خواستارم كه پسرم از من و كارهائي كه كردم راضي باشد همان طوركه او از من خواسته او را حلال كنم او هم مرا حلال كند شفاعت ما را در پیشگاه خداوند کند تا از گناهانمان بگذرد.

بخش هایی از کلام شهید:

پروردگارا ، تو خودت شاهد باش كه من از مادر و برادران و همسر و فرزندانم سير نشده ام كه به جبهه آمده ام ، بلكه به رضاى تو و به خاطر تو اين راه را انتخاب كرده ام . پروردگارا ، من در اين دنيا چيزى ندارم كه در راه تو بدهم به جز جان ناقابل فداى تو مى كنم، تو بخشنده و مهربانى، از گناهانم درگذر مرا جزء شهدا و بندگان شايسته ات قرار بده .

پدر عزیزم ... شما بايد به خاطر خداوند صبر كنيد هر چند شهادت و از دست دادن فرزند مشكل است و اينجانب با آن همه زحمتى كه به شما داده ام و بعضى مواقع باعث ناراحتى شما شده ام ، اميدوارم به بزرگيت مرا ببخشيد و حلالم كنيد.

خدا را شکر که پسرم لیاقت شهادت را داشت/ شهيد فيروز مهدي زاده
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده