نوید شاهد کرج: اين زمين خالي كه كنار شهيد گروسي است را علامت مي‌زنم كه مرا بعد از شهيد شدن، در اينجا دفن كنيد و يكي از وصيتهايم هم همين است.
قرآن خواندن شهید «صفر مشهدی» در جبهه، موجب تقویت روحیه ایثار رزمندگان بود

نوید شاهد کرج : اين خاطره از زبان همرزمان شهيد نقل شده است، به نام‌هاي چراغي و رضا مشهدي و هاشم‌خاني كه در عمليات طريق‌القدس در منطقه عملياتي سومار همرزم شهید بودند: در زمان عمليات در داخل سنگر (سال 61) از ترس و وحشت عجيبي در موقع عمليات نگران بودیم و روحيه خود را حسابي باخته بودیم ، شهيد صفر مشهدي هر موقع اين حالت در دوستان و همرزمانش بوجود مي‌آمد شروع به خواندن قرآن و روحيه دادن به دوستانش بود كه هم خود تسكين مي‌يافت و هم ديگران.

و هر موقع آتش خمپاره عراقيها شدت مي‌يافت دوباره همرزمهايش داد مي‌زدند مشهدي چرا بيكار نشستي. سريع قرآن بخوان و شهيد با خواندن قرآن به آنها دوباره روحيه مي‌داد و خيلي وقتها هم بعضي رزمندگان مي‌گفتند: مشهدي اين چه موقع قرآن خواندن است. دراز بكش كه خمپاره‌ها مي‌بارند و همه با تعجب مي‌ديدند كه او فقط حواسش به خدا و خواندن قرآن است.

 مزارم اينجاست

برادر شهید چنین برایمان نقل می کردند: در سال 1360 تابستان ‌آن سال به اتفاق فاميلهايي كه از بوئين‌زهرا به ماهدشت تشريف آورده بودند و به اتفاق اعضاي خانواده و فاميلها و شهيد مشهدي براي زيارت حضرت بي‌بي سكينه كه امامزاده‌اي نزديك شهر است و خواهر امام رضا به حساب مي‌آيد به آنجا رفته بوديم. شهيد پس از فاتحه‌خواني كنار مزار شهيد شهيد مسعود گروسي، «شهید صفر» رو به فاميلها و خانواده كرد و گفت: اين زمين خالي كه كنار شهيد گروسي است را علامت مي‌زنم كه مرا بعد از شهيد شدن، در اينجا دفن كنيد و يكي از وصيتهايم هم همين است. همه فاميلها با شوخي و خنده گفتند اين چه حرفي است كه مي‌گوييد، خدا نكند چنين اتفاقي بيفتد. ولي شهيد با خنده گفت: از من گفتن. من حرفم را گفته باشم و سخنم هم جدي است. در سال بعد در آبان ماه 61 فهميديم كه او عاشق شهادت است و جايش را نيز به حق انتخاب كرده بود.

عاشق شهادت

به نقل از برادر شهید: من وقتي كلاس پنجم ابتدايي بودم روزي با شهيد در حال رفتن به زمين كشاورزيمان بوديم و شايد شهيد بهترين حالي كه مي‌توانست احساس خود را بيان كند صحبت كردن با من بود كه دوازده سال بيشتر نداشتم.او به من گفت كه عاشق شهادتم و بالاخره به اين هدف خواهم رسيد اگر لايق چنين سعادتي باشم دوست دارم تو اولين كسي باشي كه عكس بزرگ مرا در موقع تشييع جنازه‌ام در جلوي هيئت بدست بگيري و افتخار كني كه برادرم به بالاترين آرزويش رسيده است. من هم كه سن و سال بيشتري نداشتم با خنده ولي جدي گفتم چشم داداش. حتماً اين كار را خواهم كرد. و واقعاً هم وقتي برادرم شهيد شد من به سفارش و وصيت او عمل كردم و عكس بزرگ او را در موقع تشييع جنازه‌اش به دست گرفتم.

 روزي آقاي حسين رزم‌آيين هم رزم شهید براي پخش سهميه نفت به منزل ما آمدند و گفتند: اين شهيد بزرگوار عجيب عاشق شهادت بود. گفتيم چطور. گفت: حقيقتش من در سال 61 با شهيد بزرگوار با هم سوار قطار شديم كه به طرف منطقه  منطقه عملياتي جنوب میرفت. اين شهيد با كمال سادگي به من گفت: حسين جان تو آرزوي شهادت داري. گفتم: اينها همه حرف است نه مشهدي جان من سرباز حقم و آرزو مي‌كنم هر چه زودتر سربازيم تمام شود و صحيح و سالم به خانه‌ام برگردم و تشكيل زندگي بدهم. ولي شهيد گفت: ولي من آرزوي شهادت دارم و از خداوند مي‌خواهم كه اين را نصيبم كند و واقعاً همچنين شد و خداوند چنين توفيقي نصيبش كرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده